علی قدر انسان نشانه کبیر، خبر بزرگ، صدیق اکبر و فاروق اعظم - مسعود رجوی- رمضان ۱۳۹۳
علی قدر انسان
نشانه کبیر، خبر بزرگ، صراط مستقیم
صدیق اکبر و فاروق اعظم
مسعود رجوی-رمضان ۱۳۹۳
تقریباً ۱۴۰۰سال پیش، در ۱۹رمضان بالاترین ضربه را خوردیم. ضربهای فوق همه ضربههای تاریخی که بالاتر از آن متصور نیست. یک خائن شقاوتپیشه که در شمار خوارج بود از پشت بر فرق علی شمشیر کشید.
بار خدایا بر فرمانده تاریخی مومنان و مجاهدان درود فرست.
بر بنده خودت، بر سرپرستی که برای ما قراردادی، و بر حجتی که در وجود او فراروی نوع انسان قراردادی.
بر آن نشانه و نشانی کبیر، خبر بزرگ و صراط مستقیم
برخی مورخان و نویسندگان (مثل جرجی زیدان نویسنده عرب مسیحی) نوشتهاند که آن خائن شقاوتپیشه (ابن ملجم) که روزگاری هوادار و سرباز علی بود، دل در گرو زنی به نام قطامه داشت که از زمان جاهلیت و جنگها و عملیاتی که علی بر ضد مرتجعان زمان در قوم و قبیله او کرده بود، کینهها بر دل داشت. از اینرو قیمت فروختن خویشتن به ابن ملجم را، کشتن علی قرار داد.
به این خاطر میگویند ”اشقی الاشقیاء“ که تیغ بر فرق“اتقی الاتقیاء“ کشید.
نیروهای نگهبان کوفه میخواستند او را که در شرایط جنگی بهطور مشکوک و مسلح وارد کوفه شده بود دستگیر کنند. گزارش به حضرت علی رسید. گفت قصاص قبل از جنایت نداریم و اجازه نداد. مجاهدینش بهشدت نگران و ناراحت بودند اما فرو خوردند... میدانستند که وقتی پای اصول در میان باشد، علی کوتاه نمیآید و کاری نمیشود کرد.
”شقی“ کلمه متضاد ”سعید“ است. سعید یعنی سعادتمند و رستگار. در برابر آن شقی قرار میگیرد که شقاوتپیشه است. مانند خمینی و لاجوردی که موقع صرف صبحانه تصمیم اعدام مجاهدین را میگرفتند، از فرط سنگدلی و کینه توزی، استعداد انجام هر جنایتی را دارد و هر مرزی را حاضر است در نوردد و هر ارزشی را لگدمال کند.
شاید در نشستهای سالهای گذشته از من شنیده باشید که سال۵۴ در اوین به برادرانمان میگفتم که این لاجوردی مثل ابن ملجم است. از او اشعه و احساس شقاوت میگرفتم. وقتی که هنوز ضربه اپورتونیستی وارد نشده بود، به هواداری از مجاهدین تظاهر میکرد. اما وقتی سازمان ضربه خورد و متلاشی شد و جریان ارتجاعی راست سر برداشت، بالاترین کینه را هم از مجاهدینی د ر دل داشت که بر مواضع خود استوار مانده بودند.
حالا از لاجوردی و از فتوای قتلعام زندانیان سیاسی که خمینی با شقاوتی بیحد و حصر صادر کرد، میتوان گمانه زد که ابن ملجم چه جانوری بوده و چطور جرأت کرده بر فرق علی شمشیر بکشد.
عاشورا با آن همه صحنههای تکاندهنده و جان گدازش، خیلی حماسی، اسطورهای و شورانگیز است تهاجم کوبنده امام حسین به سلطنت یزیدی بود. اما ضربه ۱۹رمضان آن هم بهدست آن خائن شقاوت پیشه، هنوز پس از ۱۴۰۰سال رهروان علی را تلخکام میکند.
حالا ابن ملجم و فردیت و جنسیت حیوانی او را کنار بگذاریم و به سراغ مولایمان برویم.
در سلام و تحیت ابتدای بحث که مقام علی را خلاصه کرده است، سه کلمه هست که همه چیز را بیان کرده. در این سه کلمه، همه چیز روشن میشود:
-آیت کبری، نشان و نشانی کبیر.
-نبأ عظیم، خبر بزرگ.
-صراط مستقیم، راه راست و درست.
راستی علی از چه چیزی نشان و علامت دارد؟ خبر بزرگ چیست؟ و راه مستقیم کدام است؟
آیا علی پیغمبر بود؟ خیر
آیا به او وحی میشد؟ خیر
آیا معجزه و خرق عادت داشت؟ خیر
آیا اسم او به تصریح در قرآن آمده است؟ خیر
پس موضوع چیست؟
موضوع این است که او بدون وحی و نبوت و اعجاز، نمونه و محصول اعلای مکتب انقلاب و رهایی و یگانگی است. به اختیار خودش، به انتخاب خودش و با قیمتی که داد. با رگبار آزمایشهای پیاپی که از سر گذراند
تقریباً هیچ آزمایش و بلا و ابتلایی نیست که بر سر او نیامده باشد.
از میدان جنگ و پیکار، تا آزمایش شهرت و مال و مقام و کرسی و حکومت و حاکمیت.
از آن شب هجرت که پیشمرگ رسول خدا شد و در جای او خفت، تا خطیرترین لحظات در اُحد که سپر حفاظتی ”حبیب“ شد و هشتاد و چند زخم برداشت
از تنهایی بعد از رسول خدا و فاطمه زهرا و گوشه نشینی ۲۵ساله، تا حاکمیت بر پهناورترین سرزمین از سند تا نیل و مغرب عربی.
از سلب اموال و گرفتن فدک که سرمایه او و فاطمه بود، تا بهدست گرفتن تمام بیتالمال مملکت که حتی به عاریه گرفتن گردنبندی از آن را برای ساعاتی بر دخترش هم نپسندید.
از جنگ طبقاتی جمل و آنانکه ابتدا خود را منتقدان علی جلوه میدادند، تا آن زمان که در مصاف با معاویه میگفت شیطان مجسم زمانه همین معاویه است و سراپردهٴ او را باید هدف قرار داد.
از فرمان فرو ریختن قرآنهایی که معاویه با فریب و دجالیت بر سر نیزه کرده بود، تا جنگ با خوارج و جماعت خیانت کاران که پشت آیه ”إِنِ الْحُکمُ إِلاَّ لِلّهِ “ سنگر گرفته و به علی برچسب ”کافر“ میزدند.
از تقسیم متساوی بیت المال، تا وضع مالیات بر ثروت (زکات) و سوگند بر اینکه حقوق مردم را حتی اگر در کابین زنان باشد به مردم باز می گرداند
از مخالفت با جنگهای توسعهطلبانه تحت نام اسلام، تا انتقال جسورانه پایتخت از مدینه به کوفه در همسایگی کانونهای شورشی و ”موالی“یعنی خلقهای تحت تبعیض و ستم در آن روزگار که ایرانیان هم در آن شمار بودند.
از فرو خوردن خشم و غضب آنگاه که عمرو بن عبد ود بر او آب دهان انداخت، تا سرپرستی یتیمان و بیوه زنان.
وقتی خبر بیرون کشیدن خلخال از پا و به سرقت بردن زیورهای زن یهودی و شیون و کمک خواستن بینتیجه آن زن به او رسید، آنچنان برآشفت که نهیب زد: اگر مرد مسلمانی با شنیدن این خبر از شرم و اندوه بمیرد،، بر او ملامتی نیست.
صفحه ۹۵ نهجالبلاغه بند ۸ فلوان امراً مسلماً مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما
به مالک اشتر والی خود در مصر فرمان بردباری و تسامح مذهبی و سیاسی داد و نوشت، حکومت شوندگان یا در مرام و آیین برادر تو هستند و یا در خلقت انسانی نظیر خودت هستند. مهربانی و خوش رفتاری و لطف و محبت با آنها را در دل خود جای ده و مبادا که با آنها از موضع حکومت کننده همچون جانوری درنده رفتار کنی که خوردن آنها را غنیمت میداند. اگر هم گناه و لغزشی کردهاند، سببهای بدکاری برای آنها فراهم شده و آنان را در هم پیچیده است و تو باید با بردباری و بخشش از آنها در بگذری، همچنانکه دوست داری خدا ترا مشمول عفو و گذشت خود قرار بدهد...
صفحه ۹۹۳ نهجالبلاغه: و اشعرقلبک الرحم للرئیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم، فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین و اما نظیرلک فی الخلق یفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل ویوتی علی ایدیهم فی العمد والخطا، فاعطهم من عفوک وصفحک مثل الذی تحب ان یعطیک الله من عفوه
او تنها مولود کعبه است. دست بر قضا مادرش فاطمه بنت اسد علیها السلام در همان روز به طواف کعبه رفته بود. وقتی درد زایمان فرا رسید، هیچ راهی جز هدایت کردن او به درون خانه نیافتند. اما زادهٴ خجسته در درون کعبه، در خاک نشینی و خاکساری تا آنجا پیش رفت که ”ابوتراب“ لقب گرفت.
تا وقتی رسول خدا از این دنیا نرفته بود، علی غم و مشکلی نداشت. مشکلات، در دستها و زیر پا و عزم جزمش خرد میشدند و میگریختند. اما غم بزرگ با رفتن ”حبیب“ آغاز شد. با رگبار وقفهناپذیر آزمایشهای جانکاه که یکی پس از دیگری سر میرسید. هر چه را در خانه خدیجه کبری و حبیب خدا دریافت کرده بود اکنون باید تا ذرهٴ آخر میپرداخت.
پس از رسول خدا به فاطمه زهرا پشتگرم بود اما این بسیار کوتاه بود و بطول نیانجامید. از دست دادن فاطمه، ضربهای کمرشکن و فوق طاقت بود اما علی عهد کرده بود که صبور و پایدار بماند.
علی در یککلام منتهای آزمایشهای صعبالعبور فردی و جمعی و اجتماعی و سیاسی است.
آزمایش پیروزمند ایدئولوژیکی بنی نوع انسان است.
حجت و پرچمدار بایستن و توانستن.
قدر مجسم انسان و راز گشوده انسانیت.
خبر شکست و خواری شیطان در ماجرای آفرینش انسان.
نشان و بشارت پیروزی بر سرنوشت و تقدیر کور. بر نیروهای اهریمنی.
در هیچ کجای آن ذرهای شکست نیست. سراپا تهاجم است، صف میدرد، میشکند، پیش می تازد و در همه زمینهها با همه رنج ها پیروز میشود.
فرقش هم که شکافته میشود، بلادرنگ در همان لحظه میخروشد که به خدای کعبه پیروز و رستگار شدم (فزت و رب الکعبه).
در علی، روشن میشود که معجزات، فصلی در دوران صباوت نوع انسان بوده است که بهخاطر سطح نازل آگاهی باید با امور خارقالعاده مجاب میشد.
اما با علی، دیگر لباس کودکی از تن فرزند انسان بیرون میآید و بنی بشر با او به اوج آگاهی و اختیار و تکامل میرسد.
از ۱۰-۱۱ سالگی، بیش از نیم قرن در همهٔ سختیها و آزمایشها پایداری پیشه کرد و پیروز شد. او خود، پایداری پرشکوه برای پیروزیست. اشرفیها و اشرفنشانها از او برخاستهاند و بر آستان او سر میسایند و فرود می آیند.
او بود که گفت: بخدا سوگند اگر دشمنان همه روی زمین را هم پر کرده باشند، بیم و باکی ندارم و نمیهراسم (ما بالَیتُ و لَا استَوحَشتُ). آیا کسی هست که بیشتر از او معنا و بهای کلماتش را بداند؟ به همین خاطر به او اَسَدالله الغالب لقب دادهاند.
از امام صادق پرسیدند معنی و مصداق صراط مستقیم که روزانه ۱۰بار در نماز میخوانیم و از خدا میخواهیم که ما را به آن هدایت کند چیست؟ گفت: امام مفترض الطاعه. یعنی پیشوایی که تبعیت از او ضروریست.
این کوتاهترین و برجستهترین و روشنترین تفسیر ”صراط مستقیم“ است.
خط مستقیم و راه راست، در تمیز و تقابل، و در مرزبندی و تعارض با راه غضب شدگان و راه منحرفان قرار میگیرد (غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ). از راه دشمنان خدا و خلق، و از اپورتونیسم و انحراف به جانب دشمن و امداد رساندن به دشمن، بهکلی جدا و متفاوت است.
علی دو خصوصیت برجسته دیگر هم دارد. دو عنوان و لقب آموزنده دیگر که زیبنده خود اوست:
صِدّیق اکبر و فاروق اعظم
السلام علیک ایها الصدیق الاکبر
السلام علیک ایها الفاروق الاعظم
صّدیق کبیر
و مرزبندی کننده اعظم
صدیق کبیر برای مجاهدین، بر سرِچشمهٔ صدق، معنای بسیار روشنی دارد و همه آن را آزمودهاند.
فاروق یعنی کسی که فرق میگذارد ومرزبندی میکند یعنی آن کسی که بزرگترین مرزبندی کننده است.
کلمه مرزبندی را مجاهدین از خودشان در نیآوردهاند، از سورهٴ فرقان گرفتهاند. یعنی فرق گذاشتن، تمیز دادن و مرزبندی کردن و آببندی کردن در برابر دنیای بهیمی. در برابر ارتجاع و دیکتاتوری. در برابر اپورتونیسم و فرصتطلبی. در برابر استعمار و استثمار.
فرمانده آرمانی و تاریخی مجاهدین و اسلام انقلابی، بیجهت عنوان ”فاروق اعظم“ نگرفته است.
این عناوین توصیفات بیمحتوا نیست. کهنه نمیشود. هر چه زمان میگذرد درخشش بیشتر پیدا میکند. مجاهدین در کورههای گدازان ابتلائات ۵۰ساله، مقداری از این مفاهیم را در پراتیک انقلابی در مییابند. مقایسه کنید با فهم آخوندهای ارتجاعی خمینی گرا از قرآن و اسلام و حضرت علی و از اینجا میتوان قیاس کرد که در عصر جاهلیت و بردگی چه خبر بوده و حضرت علی چه کرده است.
وقتی در جنگ جمل پیروز شد یکی از یارانش گفت کاش برادرم در این کارزار با تو بود و در رکاب تو میجنگید.
علی پرسید آیا برادرت هوادار ما بود و به ما محبت و تمایل داشت؟ وقتی جواب مثبت شنید گفت پس او هم در این جنگ با ما بوده است. سپس نقشهمسیر همه یاران و مجاهدان نسلهای آینده را خلاصه و ترسیم کرد. گفت: امروز با ما و در کارزار ما گروههایی حاضر بودند و حاضر گفتند که هنوز در شکم مادرانشان هستند و ”زمان“ آنها را ظاهر و بارز خواهد کرد تا“ایمان“ با آنها قوت گیرد و دشمنان ما با ایشان مغلوب شوند...
کلام ۱۲ از صفحه ۶۳ نهجالبلاغه
میبینید که علی نسلهای بعدی و همین مجاهدین امروز را با خودش و در خودش میدید و خودش را هم در شما و هوادارانتان امتداد داد. این، نقشهٴ مسیر آن دیدهٴ تیز بین خدایی است: السلام علیک یا عینَ الله...
زیارت مخصوص امیر المومنین صفحه ۶۱۹ مفاتیح
صحبت که به اینجا رسید دوباره میخواهم آنچه را در سال۸۸ در بحثهای خاوران و آموزشها برای نسل جوان گفتیم، یادآوری کنم. منظورم آخرین ملاقات مجاهدین با خمینی در اردیبهشت ۱۳۵۸ است .
کتاب استراتژی قیام و سرنگونی:
مذاکرات امام با رهبران سازمان مجاهدین خلق
امام در ملاقات یک ساعته با مجاهدین گفت: اسلام بیشتر از هر چیز به آزادی عنایت دارد
مسعود رجوی: ما مکتب اسلام را از لابلای جوخههای اعدام و شکنجهها کسب کردهایم.
کلیه ملاقاتهای امام ۶روز متوقف شد
کیهان شنبه ۸اردیبهشت ۱۳۵۸ :
«عدهیی از اعضا و مسئولان سازمان مجاهدین خلق ایران به مدت یک ساعت با امام خمینی ملاقات و گفتگو کردند. مسعود رجوی، موسی خیابانی و تنی چند از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران، صبح روز پنجشنبه با امام خمینی ملاقات کردند در این دیدار که یک ساعت بطول انجامید امام خمینی رهنمودهایی خطاب به اعضای مجاهدین خلق ایراد فرمودند.
مسعود رجوی در این دیدار گفت:
اکنون که ما خدمت شما رسیدهایم، خواست و تمنای مادی و دنیوی نداریم. وی افزود:
ما مکتبمان اسلام را، ساده پیدا نکردیم اعتقاد به آن را از لابلای رنج و خون این مردم از لابلای جوخههای اعدام و شکنجهها کسب کردیم مسألهای که ما واقعاً نگرانش هستیم در درجه اول، حیثیت بینالمللی و تاریخی مکتب ماست یعنی ما نمیخواهیم هیچ خدشهای به مکتبمان وارد شود و عیوب ما به حساب مکتب ما گذاشته شود.
در این ملاقات، اعضای سازمان مجاهدین خلق در مورد مسأله وحدت و وحدت کلمه به عرض امام رساندند. از آنجا که وحدت کلمه، امری اعتباری نیست و در عالم واقع و در عالم عینی ما به ازا دارد...
امام ضمن فرمایشاتی خطاب به مجاهدین خلق، بر اهمیت تلاشهای سازنده بهخاطر نجات کشور از بازگشت به اوضاع سابق تأکید کردند و افزودند اسلام بیش از هر چیزی به آزادی عنایت دارد و در اسلام، خلاف آزادی نیست الا در چیزهایی که مخالفت مخالف با عفت عمومی است».
روزنامه کیهان این خبر را از دفتر خمینی گرفته بود و ما چیزی اعلام نکردیم. در همین ملاقات که برخلاف خبر کیهان طولانیتر بود، من از روی نهجالبلاغه خطبه حضرت علی در مورد رابطه و حقوق حکومت کننده و حکومت شونده را برای خمینی خواندم و بر روی موضوع مرکزی یعنی مسأله آزادیهای دمکراتیک تأکید کردم. در جواب گفت، بله اسلام بیشتر از هر چیز به آزادی عنایت دارد...
(صفحه۶۸۳ نهجالبلاغه)
وقتی خطبه را میخواندم، بهخصوص آنجا که حضرت علی گفته است: مبادا با من با زبان تملق و چاپلوسی تنظیم رابطه کنید و آنجا که سخن از حقوق مردم بر حاکمیت بود؛ دیگر احساس کردم حوصله خمینی دارد سر میرود و دوباره ممکن است مانند شروع ملاقات نعرهاش در بیاید. آخر دست نبوسیدیم و تکبیر هم نگفتیم!
همان شب که از قم به تهران برگشتیم خبردار شدیم که اطلاعات سپاه جدید التأسیس پاسداران (غرضی و آلادپوش از بریده مزدوران پیشین) همراه با اداره هشتم ساواک که اکنون اسم جدیدی پیدا کرده بود، باتفاق ماشاءالله قصاب، کمیتهچی مستقر در جنب سفارت آمریکا، مجاهد خلق محمدرضا سعادتی را دستگیر کرده و به جای نامعلومی بردهاند. در پاییز ۵۹ در بحبوحهٔ جنگ با عراق خمینی فرصت را مغتنم شمرد تا سعادتی را به جرم جاسوسی برای شوروی محاکمه و به ۱۰سال حبس محکوم کند. بعد از ۳۰خرداد هم او را در اوایل مرداد سال۶۰ در اوین بهشهادت رساندند. لاجوردی یک وصیتنامه جعلی هم به نام او منتشر کرد که مثلاً به مجاهدین وصیت کرده است خط ضدامپریالیستی خمینی را بروند و از پافشاری بر آزادیهای لیبرالی دست بردارند!
اما حرفهای ما، همان حرفهاست که من از قول مجاهدین ۳۵ سال پیش به خمینی گفتم و سر سوزنی هم تغییر نکرده است. از شأن و حیثیت تاریخی مکتب مان گرفته تا اینکه وحدت و اتحاد، باید حول مشی و استراتژی، ما به ازای عینی داشته باشد. امروز مسأله اصلی در برابر دیکتاتوری، که همانا آزادی است به فریاد هر ایرانی تبدیل شده است.
جماعت خمینی البته مانند ابن ملجم، از هیچ جنایتی در حق مجاهدین کوتاهی نکردند. اینجاست که معنی سعادت و شقاوت مثل روز برای ما روشن میشود. مثل همین شرایط امروز که مجاهدین همه سختیها را به جان خریدهاند آنچه را به خدا قرض دادید بهصورت خیر دنیا و آخرت ذخیره و سرمایه شده و دیر یا زود به اضعاف به شما برمیگردد
در تاریخ ایران و در تاریخ ایدئولوژی و مکتبمان ثبت شد که وقتی هیولای ارتجاع تنوره کشید، زن و مرد میدان، بهقول مریم، همان سرخترین نام یعنی مجاهد خلق بود. بهگفته قرآن:
فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکمْ بر خویشتن مجاهدی خود سلام کنید و درود بفرستید
تَحِیةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ تحیتی از جانب خدا
مُبَارَکةً طَیبَةً مبارک و پاکیزه