درخاطرهٴ بهمن - قصههای مقاومت
خاطرات حسین پایدار
در بهمن ماه در زندان بودیم با تعداد از بچههای هوادار سازمان معمولاً عادت این بود که یک جانی یک جنایتکاری را یک پاسداری یک آخوندی را به مجازات میرساندند، پاسداران و جنایتکاران میآمدند دق و دلشان را سر زندانیان خالی میکردند، یعنی ما را میبردند یا میزدند یا وحشیانه میریختند در سلولها و لت وپارمی کردند، ولی یک روز توی اتاق بند بودیم متوجه شدیم یک سری جست وخیزهایی، یک سری حرکتهایی انجام میشود ولی این مثل قبل نیست، مثل هر روز دیگر نیست، همه نگران بودیم که...