قصههای مقاومت - مهدی فرد کهن - قسمت اول
سردار از من پرسید می خواهی بزرگ شدی چیکاره بشوی ؟گفتم می خواهم چریک بشوم.که از همانجا اسم چریک روی من مانده بود و در خانه به من چریک می گفتند.
قصههای مقاومت - مهدی فرد کهن - قسمت اول ۱۳۹۸
قصه های مقاومت
راهی که باید رفت پرچم بر افراشته می ماند-قسمت اول
مهدی فرد کهن هستم بچه تهران - سید خندان
سال ۸۳ از ایران خارج شدم و به مجاهدین پیوستم خانه ما بین سید خندان و سه راه مجیدیه است.
دو تا برادر داشتم و یک خواهر که ما هم ته تغاری بودیم برای همین هم در خانه خیلی هوایمان را داشتند.
این برادرها و خواهرها به قول معروف خیلی به ما می رسیدند و هر جا می رفتند ما را هم می بردند.
محله ما خیلی محله خوبی بود محله سنتی به قول معروف همه همدیگر را می شناختند .
و به همدیگر احترام می گذاشتند البته دیگر زمانی که داشتیم می آمدیم دیگر مثل آن زمانها نبود .
ارتباط با سازمان
از آشنایی خودم با سازمان بخواهم بگویم از همان دوران کودکی بود .
پسر دایی من مجاهد شهید حسین ابراهیمی مجاهدی بود که از اعضای سازمان زمان شاه بود.
و در زمان شاه دستگیر شده بود سال ۵۷ در زندان که توسط مردم باز شد او هم آزاد شد.
خانه اینها تقریبا بغل خانه ما بود صبحا که می رفت ستاد و کارهای سازمان ،
شبها که می آمدند خانه ،یا آنها می آمدند خانه ما و یا ما می رفتیم منزل اینها .
روزها که در کوچه بازی و فوتبال و شبها سرودهای سازمان و غیره را برایم می آورد.
من خیلی خوشم می آمد جمع می کردم و نگه می داشتم آن موقع مدرسه هنوز نمی رفتم .
وبا حسین قرار گذاشته بودیم که زودتر به من خواندن و نوشتن را یاد دهد.
شب که می آمد شروع می کرد به آموزش دادن ،
و لا به لای درس خواندن سرودهایی که حفظ کرده بودم را برایش می خواندم .
او هم صدای ما را ضبط می کرد آن موقع برادر من هم محمد ۱۷ سالش بود.
میلشیای سازمان بود خیلی رابطه عمیقی با محمد داشتم .
خوشترین خاطره
سال ۵۸ یا ۵۹ بود که حسین پسر دایی مرا به یک میهمانی برد.
که همانجا برادر مسعود و سردار موسی هم بودند آنها را آنجا دیدم ورفتم هر دو را بغل کردم و بوسیدم .
سردار از من پرسید می خواهی بزرگ شدی چیکاره بشوی ؟گفتم می خواهم چریک بشوم.
که از همانجا اسم چریک روی من مانده بود و در خانه به من چریک می گفتند.
مطالب مرتبط:
قصه های مقاومت -پویا زارع -تظاهراتهای ضدسلطنتی
قیام سراسری مردم ایران در آینه رسانهها
[caption id="attachment_270699" align="alignnone" width="576"] قصههای مقاومت - مهدی فرد کهن - قسمت اول[/caption]