گواهی تاریخی - از نگاه و نطق‌های دکتر محمد مصدق - قسمت سوم

ماجرای ۱۲ سالهٔ راه‌آهن و مأموریت رضا شاه

علت سرنگرفتن ذوب‌آهن

مصدق: باز عرض می‌کنم هر چه کرده‌اند خیانت است و خیانت

 

لرد کُرزُن وزیر خارجه انگلیس:

از سال‌های ۱۸۷۰ میلادی به بعد دولت انگلیس

در فکر گسترش خط راه‌آهن در ایران بود

 

مصدق:

گفتم هر کس به این لایحه رأی بدهد

خیانتی است که به وطن خود نموده است

این حرف رضاشاه را عصبانی کرد.

 

در سال ۱۹۱۷ نقشه و اسناد راه‌آهنی

که انگلیس در نظر داشت در ایران احداث کند

در یک کتاب افشاگرانه در هلند منتشر شد

 

در سال۱۳۰۸ یک دانشجوی ایرانی در برلین

به نام مهندس عطایی این طرح استعماری را افشا کرد

اما به فاصله کمی آن‌چنان تحت فشار قرار گرفت

که در اتاق انتظار سفارت ایران در برلین خودکشی کرد

 

مصدق:

در جلسه ۲ اسفند ۱۳۰۵ مجلس گفتم

برای ایجاد راه، دو خط بیشتر نیست

آن‌که ترانزیت بین‌المللی دارد ما را به بهشت می‌برد

و راهی که به‌منظور سوق‌الجیشی ساخته شود، ما را به جهنم!

 

مخبرالسلطنه: دکتر مصدق اعتقاد داشت

هزینه و زمان اجرای چنین طرحی توجیه اقتصادی و فنی ندارد

دلیل آن هم کاملاً روشن بود زیرا شهرهای مهم و اقتصادی ایران

که شامل تهران، اصفهان، شیراز، همدان، مشهد، رشت و کرمانشاه بودند

در مسیر این طرح قرار نداشتند

 

 

مصدق:

ساختن راه‌آهن در این خط هیچ دلیلی نداشت

جز این‌که می‌خواستند از آن استفاده سوق‌الجیشی کنند

و دولت انگلیس هم در هر سال مقدار زیادی آهن به ایران بفروشد

و از این راه پولی را که دولت از معادن نفت می‌برد، (دوباره) وارد انگلیس کند

 

 

مصدق:

علت سرنگرفتن ذوب آهن در این مملکت

همین منافع متعارضه انگلیس است

 

علاقمندی دولت انگلیس به فروش آهن به قدریست

که بعد از ۲۸ مرداد و سقوط دولت من

ایدن در ۱۳ مهر ۱۳۳۲ به دنیس رایت کاردار سفارت انگلیس در تهران امر نمود

پیشنهاد فروش آهن را که در زمان تصدی من، هیچ به ایران وارد نشده بود

هر چه زودتر به دولت ایران تقدیم کند

و الحق که شاهنشاه هم در این باره هیچ فروگذار نفرمودند!

 

 

از روز شروع ساختمان تا اتمام آن دوازده سال طول کشید

و چنان‌چه در ظرف این مدت عوائد نفت به مصرف کارخانه قند رسیده بود

رفع احتیاج از یک قلم بزرگ واردات گردیده بود

و از عواید کارخانه‌های قند هم می‌توانستند خط راه‌آهن بین‌المللی را احداث کنند

باز عرض می‌کنم هر چه کرده‌اند خیانت است و خیانت

 

رضاخان پس از کشتار شماری از سرداران مشروطه و قلع و قمع مهم‌ترین نیروهای آزادیبخش مردم ایران، قدرت را در ایران با کمک انگلستان به دست گرفت.

او آن‌چنان سرسپرده انگلستان بود که «سرکلارمونت اسکراین» مأمور تبعید وی از ایران در کتاب خود به اسم «شترها باید بروند» بعدها نوشت:

«رضاشاه هنگام رفتن به تبعیدگاه می‌گفت:

«شما می‌گویید که به ایران به‌عنوان یک کانال ارتباطی جهت حمل تجهیزات جنگی به شوروی احتیاج داشتید، به جای عملیات اگر مرا مطلع می‌ساختید من می‌توانستم تمام راه‌آهن سراسری ایران را در اختیارتان بگذارم!‌»

رضاخان، نمونه‌یی سمبلیک از دیکتاتورهایی است که حضورشان در صحنه سیاست و هرم قدرت، برآیند اشتراک منافع استعمار و ارتجاع مذهبی است.

رضاخان با حمایت مستقیم ژنرال ادموند آیرونساید فرمانده کل نیروهای بریتانیا در ایران، کودتای ۱۲۹۹ را انجام داده بود و در کودتای ۱۳۰۴ نیز ضمن داشتن حمایت انگلیس، از حمایت آخوندهای حوزه و افرادی مانند سیدابوالقاسم کاشانی هم برخوردار بود. بی‌سبب نبود که در زمان او برای اولین بار تأمین بودجه دولتی برای مدارس آخوندی برقرار شد.

او با چنین وابستگی‌های دوسویه‌ای، تا آخرین روز حکومتش، با دیکتاتوری مطلقه سلطنت کرد اما همین پادشاه قدرقدرت قوی شوکت، در عرض چند ساعت با اولین اشاره انگلیسی‌ها از سلطنت خلع و به خارج از ایران پرتاب شد.

.

لطفا به اشتراک بگذارید: