فروغ جاویدان.بزرگترین عملیات مقاومت – قسمت اول
فروغ جاویدان بزرگترین عملیات مقاومت – قسمت اول
در این برنامه مروری خواهیم داشت به نبرد بزرگ فروغ جاویدان . ولی شاید بهتر باشدکه قبل از هر چیز ببیینم که آن روز در جبهه دشمن چه خبر بود.
اظهارات دشمن
آخوند صدیقی: نمایش جمعه قم ۱ مرداد ۱۳۹۰: منافقین اقدام به حمله به ایران کردند حدود ۵۰۰۰ نفر منافق با تجهیزات کامل، وارد خاک ایران شدند نیروهای اسلام هم برای دفع شر این متجاوز جسور وارد صحنه شدند سلام بر روح شهیدان و روح سرلشکر صیاد شیرازی
سعید قاسمی، ۱۳ آبان ۱۳۹۱: قصر شیرین دوباره. سر پل ذهابی که در همون روزهای اول جنگ شهید بزرگوار شیرودی فقط با هلی کوپتر تو دشت تانک می زد باهاش همینجور ،و نگذاشت که سقوط کنه سرپل ذهاب سقو ط کرد. کرند غرب سقوط کرد. تنگه ای داریم بنام پاتاق که اگر نبردهای آریوبرزنی اتفاق بیافته و کسی بالای اون تپه بایسته، گلدون پلاستیکی رو ول بده رو سر دشمن، نمی تونه نفوذ بکنه سقوط کرد. اسلام آباد سقوط کرد. نبرد رسید به سی کیلومتری کرمانشاه در چارزبر که اسمش گذاشتیم مرصاد. سقوط کرد. تاریخ نوشت ظرف این سه روز گذشته از شما بیش از ۱۲۰۰۰ نفر و به یک روایت بیش از ۲۲۰۰۰نفر اسیر از شما گرفت. وقت نمی کرد سازمان مجاهدین خلق غنیمتی های شما رو جمع کنند.
پاسدار شعبانی تلویزیون رژیم ۷ مرداد: ساعت ۹ و ده دقیقه کم بود من رفتم جایی که باید ملاقات صورت میگرفت. یه دفه تلفون، به من دادند که فلانی فوری است. رفتم دیدم فرمانده سپاه کرند ماست ،گفت فلانی وعده ما به قیامت. عراقی ها حمله کردند و الان دهنة کرند درگیریه من اسلحه ، مهمات رو گفتم از شهر ببرند. خداحافظ من هرچی بهش گفتم چته حالت خوب نیست ایشون تلفن رو قطع کرد، آقای هاشمی گفتند چه خبر جبهه ها. گفتم من خبری دارم که اگر صحت داشته باشه از این جلسه مهمتره
حمله کردند به کرند. ایشون گفت نه، ما اینا رو در جنوب پس زدیم به یکباره گفت چی گفتی؟ یه بار دیگه گفتم ،سکوتی شد. گفت زنگ بزن به کرند چه خبر من بلند شدم هرچی تلاش کردم نتوانستم کرند را بگیرم
کلام رژیمی: سه ساعت بعد منافقین به کرند رسیدند. بلافاصله به اسلام آباد حرکت کردند و ساعت ۹.۵ شب اسلام آباد را هم گرفتند
پاسدار شعبانی تلویزیون رژیم ۷ مرداد: رفتیم جلوتر. حالا نگو اینا منافقینن. من دستمو به ٌآهن نفربرشون هم گرفتم. که سوار شم فکر کردم که ایناخودی اند. به یکباره میبینم که نه اصلا آرایش نفرات دختر و پسر و اینها اصلا شرایط عادی نیست. من آمدم به آقای هاشمی گفتم اینها منافقینند عراق نیست.
رفسنجانی ۲مرداد۱۳۸۹: در آن شرایط حساس من و حضرت آیت الله خامنه ای در یکی از قرارگاههای جنوب بودیم. و قرار بر این شد که ایشان برای تمشیت امور در خوزستان بمانند و من برای سرکشی از وضعیت نیروها به جبهه غرب بروم. در مسیر خبر هجوم منافقین را در عملیاتی بنام فروغ جاویدان که عملا ظلمت جاویدان شد شنیدم .این جانب بعلت مسئولیت فرماندهی جنگ تا پایان آن تا رفع آن فتنه در کرمانشاه ماندم.
پاسدار یاری: ۱۲ مرداد ۱۳۸۹: درجلسه ای که داشتند قصد داشتند طی سی و سه ساعت تهران رو تصرف کنند. در مدخل ورودی شهر اسلام آباد غرب منافقین با اندکی از نیروهای مردمی و سپاه درگیر می شن. متأسفانه بعلت در هم آمیختگی با مردم شهر به تصرف منافقین در میاد.
در همان روز توسط حضرت امام رحمت الله علیه پیامی به سپاه داده میشه. توسط حاج احمد آقا. به سپاه بگویید وجب به وجب این خاک که در دست دشمن است بایستی آزاد بشه بنا به اون پیام تاریخی سیل خروشان مردم از سراسر ایران، رزمندگان غالب بر ۲۵۰گردان نیروی رزمنده درکرمانشاه آماده مقابله با منافقین بود.
ولایتی وزیرخارجه وقت رژیم: تلخ ترین روز در طول ۱۶سال وقتی بود که در نیویورک, قبل از ملاقات با دبیرکل وقتِ سازمان ملل همین که من نشستم، دیدم که یک تلکس به من دادند که درآن نوشته شده بود منافقین به ایران حمله کرده و کرند و اسلام آباد غرب را تصرف کرده اند و پشت دروازه های کرمانشاه هستند... آن قدر ناراحت شدم, من که سیگار نمی کشیدم, از یکی یک سیگار گرفتم و این سیگار را تا ته کشیدم که به فیلتر رسید و حتی فیلترش را هم کشیده بودم ولی خودم متوجه نشدم که دارم فیلتر سیگار را می کشم! ( روزنامه ایران -۱۸/۰۴/۸۶)
امام جمعة رژیم در کرمانشاه: آمدند و آمدند و آمدند و آمدند و ما یکموقع متوجه شدیم که نزدیک استانند.
تلویزیون رژیم درتاریخ ۸۷۰۵۰۸: محمد باقر (آقایی): محلی که الان تشریف دارید، سه راهی کوزران هست که فاصله دو کیلومتری تنگه مرصاد هستیم، اولین نیروهای نظامی سازمان یافته ما، یعنی گردان لشکر ۹ بدر، بعد از مقاومتهای مردمی که صورت گرفته بود، اولین نیروهای نظامی ما که در منطقه حاضر شدند از همین مسیر خودشان را به تنگه مرصاد رساندند، یعنی قرارگاهی که اینها نزدیکی کوزران داشتند، قرارگاه را ترک میکنند و در کمترین فرصت ممکن خودشان را به تنگه مرصاد میرسانند…… از سمت کرند غرب آمده بودند مستقر شده بودند در داخل شهر. ما رسیدیم روی همین ارتفاعات زاوره کوه که الان مستقر هستیم، به ما خبر دادند که منافقین وارد شهر شدند و مستقر شدند و دیگر ما نتوانستیم قبل از آنها به شهر اسلام آباد برسیم. …… آنها از پایین که شلیک میکردند این جاده سرپایینی تقریباً جلوی دید کاملشون بود. در نتیجه با اس پی جی و گلولههای سنگینی که داشتند و گلولههای سبک شروع کردند به سمت بچهها تیراندازی کردن. مثلاً تویوتایی که شهید مرتضی حیدری و اینها داخلش بودند تو همین سراشیبی با اس پی جی زده شد و آتش گرفت که بچهها داخل تویوتا همینجا شهید شدند……
محمد طالبی: از دم خیابانی که میرفتی دم بیمارستان شهید همینجور فرش زمین بود تا داخل حیات و تا تو اتاقها تو بخشها………
ضرورت عملیات فروغ جاویدان
صحنه ها یی را که در منطقة عملیاتی فروغ رخ داد را از زبان دشمن شنیدیم . اما براستی حقیقت فروغ جاویدان چه بود؟ و چرا اینقدر برای رژیم آخوندها مهم است که هنوز هرساله، نمایشگاه و سمینار و برنامه های مختلف برای آن برپا میکند؟
براستی چرا آن همه فرمانده و رزمنده ارتش آزادی، آن همه زن و مرد مجاهد, بی محابا تا قلب مواضعِ مستحکم دشمن تاختند؟ راستی عملیات فروغ جاویدان در چه شرایطی و چگونه تصمیم گیری شد؟
پس لازم است ببینیم ضرورت آن تصمیم و زمینه و سابقة آن عملیات چه بود؟ باید ابتدا به جنگ خمینی با عراق پرداخت. در این جنگ خانمانسوز همه ساله هزاران تن در جبهه ها کشته و مجروح و معلول میشدند. جنگی که از سال ۱۳۵۹ شروع شده بود؛ و از سال۱۳۶۱ به بعد، یعنی بعد از خارج شدن نیروهای عراق از خاک ایران، تنها عطش و هوس قدرت خمینی باعث ادامة آن میشد. در آن جنگ صدها هزار تن از مردم ایران، از شهرها آواره و بی خانمان میشدند. اما خمینی باز هم قصد ادامه دادن به آن را داشت.
اگر آن سالها برای بسیاری چندان روشن نبود اما این روزها دیگر برای همه روشن شده است که آن جنگ، جنگی خمینی خواسته بود. جنگی که خمینی در راستای صدور باصطلاح انقلابش به کشورهای دیگه بخصوص عراق، و در نهایت، برای ایجاد یک خلافت و امپراتوری ارتجاعی زمینه سازی کرد. خاطرات مهندس بازرگان, آن زمینه سازی را به خوبی نشان میدهد.
خاطرات مهندس بازرگان: آدینه، ۳ مهر ۱۳۸۸:
روزی در سال ۱۳۵۹ از شورای انقلاب از من خواستند برای مشورت در مسئله مهمی در جلسه شورا شرکت کنم. وقتی به جلسه رفتم دیدم آقای دعائی سفیر ایران در عراق گفتند ....هفته گذشته صدام حسین مرا احضار کرد و پس از بیان اعتراض شدید به دخالتها و اخلالها گفت این وضع برای من قابل تحمل نیست. شما بروید تهران و به آقای خمینی بگویید من اولین دولتی بودم که جمهوری اسلامی را به رسمیت شناختم و اگر اجازه بدهند من (صدام) خودم شخصا به ایران می آیم تا با مذاکره اختلافاتمان را حل کنیم، اگر مایل نیستند با من مذاکره کنند، من یک هیئت عالیرتبه به ایران می فرستم و یا دولت ایران یک هیئت عالی برای مذاکره به عراق بفرستد تا اختلافات فیمابین حل شود زیرا ادامه این وضع برای من قابل تحمل نیست و من برای خاتمه دادن به این وضع به ایران حمله نظامی خواهم کرد. سپس آقای دعائی تاکید کرد که: این آدمی است که حمله خواهد کرد.»
.... رهبر انقلاب در پاسخ می گوید «محلش نگذارید.».
سپس آقای مهندس بازرگان به استدلال می پردازد که باید توجه کرد .... باید از وقوع جنگ جلو گیری کنیم. رهبر انقلاب در پاسخ می گوید «گفتم محلش نگذارید.»
زهر آتش بس
حدود دو میلیون نفر کشته و معلول و مجروح, محصول تنور جنگ خمینی خواسته بود. مجموعهٴ خسارات مادی آن جنگ متجاوز از ۱۰۰۰ میلیارد دلار یعنی بیش از سه برابر همهٴ درآمدهای نفتی ایران در طول قرن حاضر بود. جنگی که بسیاری از ۵۰ شهر ایران را به ویرانه تبدیل کرد
در اینجا این سوال پیش میآید که براستی چه کسی احساس مسئولیت میکرد که جلوی آن جنگ را بگیرد؟ چه کسی حاضر میشد بهای مخالفت با جنگ ضدمیهنی را بپردازد؟ تهمتش را بخورد ولی پرچم افشاکردن اهداف خمینی و جلوگیری از ادامة جنگ را بلند کند؟ همهٴ مردم شعارهای «جنگ جنگ تا پیروزی» و «فتح قدس از طریق کربلا» و «جنگ تا رفع فتنه از عالم» را به یاد دارند. خمینی و تمامی سرمداران رژیم، بر ادامهٴ جنگ اصرار میورزیدند و ختم جنگ را «دفن اسلام» مینامیدند. خمینی میگفت ما تا آخرین خانه و آخرین نفر میجنگیم. یا مثلا میگفت: ” تا آن زمان که من زنده ام از صلح و سازش سخن نگویید».
اما بر خلاف همه این شعارها و قَسَم ها که نباید دست از جنگ کشید، ناگهان در روز ۲۷ تیر ۱۳۶۷، خمینی ، یعنی همان کسی که میگفت تا خشت آخر باید به جنگ ادامه داد، همان کسی که میگفت صلح دفن اسلام است، مجبور شد که بگوید: آبرویم را با خدا معامله کردم و جام زهر را نوشیدم. و بعد هم در میان ناباوری همگان اعلام کند که: قطعنامهٴ ۵۹۸شورای امنیت سازمان ملل و آتش بس در جنگ را پذیرفته است و اضافه کند: بواسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلا خودداری میکنم با قبول قطعنامة آتش بس موافقت نمودم....قبول این مسئله برای من از زهر کشنده تر است....بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهر آلود قبول قطعنامه را سر کشیده ام.
احمد خمینی بعدها در اینباره گفت: من جام زهر قطعنامه را می نوشتم , من کنار امام بودم . امام مرتب مشتشان را بر روی پایش میزدند و آخ میگفتند....بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ چند روز امام بدرستی نمی توانستند راه بروند.
براستی چه چیزی باعث شد که خمینی ناگزیر از پذیرش قطعنامة ۵۹۸ و نوشیدن جام زهر آتش بس بشود؟
عملیات ارتش آزادیبخش عامل اصلی تحمیل زهر آتش بس به خمینی
البته آن حوادث و عواملی که خمینی گفت از ذکر آن خودداری میکنم امر پنهانی نبود. پیروزی بزرگ ارتش آرادیخبش در فتح مهران بود که خمینی و بازماندگانش حتی از به زبان آوردن آن نیز وحشت دارند. با اینحال در جنگ و جدال باندی کار به جایی رسید که پاسدار حسین علایی مشاور ستاد کل نیروهای مسلح رژیم در نوشته ای که در رسانه رژیم از جمله ارگان پاسدار لاریجانی منعکس شد اعتراف کرد:
پاسدار حسین علایی مشاور ستاد کل نیروهای مسلح میگوید: در حالیکه پس از حمله عراق به فاو و شلمچه منافقین به مهران حمله کرده بودند و احتمال حملة ارتش عراق به جزایر مجنون وجود داشت آقای رفسنجانی در ۳۱ /۳/۱۳۶۷به کرمانشاه سفر کرد و در محل قرارگاه رمضان مستقر شد. پاسدار علایی اضافه میکند که رفسنجانی در همان روز در قرارگاه رمضان سرکرده سپاه پاسدار رضایی و سایر سرکردگان راجمع کرد و پس ا ز گرفتن گزارش وضعیت جبهه ها به پاسدار رضایی میگوید که روز ۲۷خرداد ۶۷یعنی دو روز قبل از فتح مهران پیش خمینی بودند و خمینی به هیچ وجه حاضر نشده پایان دادن به جنگ را بپذیرد و فرمان به ادامه و تشدید جنگ داده است. رفسنجانی در همان روز ۳۱خرداد به رضایی می گوید که گزارشی تهیه کنید و مشکلات را بگویید. گزارش سرکرده سپاه در روز دوم تیر ۶۷به خمینی داده میشود و همان گزارش خمینی را به پذیرش آتش بس قانع می کند که در روز۲۷ تیر ۶۷اعلام می شود.
مطابق اعتراف پاسدار علایی در فاصلة ۲۷خرداد که خمینی همچنان بر جنگ اصرار کرده تا ۲تیر، این فتح مهران توسط ارتش آزادی بود که صحنه را چرخاند و جام زهر را به حلقوم خمینی ریخت.
بعدها عوامل رژیم هر کدام به زبانی گفتند چرا مجبور به قطع جنگ شدند. اما البته حرف خود خمینی در همان موقع, از هر حرف دیگری روشنتر بود
بله آن عاملی که تنور جنگ را گِل گرفت, عملیات چلچراغ ارتش آزادی بود. اما عملیات چلچراغ یک سابقه و پیشینه ای داشت . و آنهم اقدامات طولانی مجاهدین و مقاومت ایران برای ختم جنگ و ایجاد صلح بود. در واقع مجاهدین برای ختم جنگ و دسترسی به صلح , سالها جنگیده بودند
از خرداد ۱۳۶۱وقتی عراق قسمت اعظم خاک ایران را تخلیه کرد وآمادگی خود را برای بازگشت به پشت مرزهای بینالمللی و پذیرش صلح عادلانه اعلام نمود، دیگر صلح عادلانه از هر نظر در دسترس بود و تنها خمینی بر ادامهٌ جنگ اصرار میورزید. از همین رو شورای ملی مقاومت از آن تاریخ به بعد جنگ را ناعادلانه , غیرمشروع و علیه منافع مردم ایران اعلام کرد و یک جنبش برای صلح را بی وقفه دنبال کرد.
در چهارم مهر ۸۴پاسدار شمخانی وزیر دفاع سابق آخوندها گفت: هیچکس! هیچکس! غیر از مجاهدین, در داخل کشور وجود ندارد که بعد از خرمشهر, اطلاعیه یی یا بیانیه یی داده باشد که جنگ باید خاتمه پیدا کند.
در راستای سیاست افشای جنگ طلبی خمینی و برقراری صلح بود که شورای ملی مقاومت در اسفند ۱۳۶۱طرح صلح پیشنهادی خود را منتشر کرد. انتشار این طرح, رژیم آخوندی را بیش از پیش برای پایان دادن به جنگ تحت فشار قرار میداد.
فعالیتهای مجاهدین و مقاومت ایران برای صلح، چه در داخل و چه در خارج کشور، ادامه داشت تا ارتش آزادیبخش ملی ایران در سال ۱۳۶۶در منطقة مرزی ایران و عراق تأسیس شد. نفس تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران در خاک عراق، که یک نیروی ایرانی بود، نامشروع بودن ادامة جنگ توسط خمینی را نشان میداد. سربازایی که به زور به میدان جنگ اعزام میشدند، می فهمیدندکه این جنگ ضدمیهنی است! و دیگر انگیزه ای برای جنگی که فقط خمینی برای حفظ حکومتش ادامه میداد نداشتند.
روزنامة ایران ارگان خبرگزاری رژیم سال ۱۳۸۴:
ارتش آزابیخش پس از تشکیل بالغ بر ۱۷پایگاه درداخل خاک عراق ایجاد کرده بود که اصلی ترین آنها به نام اشرف در۱۰۰ کیلومتری شمال بغداد واقع شده بود. براساس برآوردهای انجام شده, سازمان حدود ۱۵تا ۲۰هزار نفر را سازماندهی کرده بود
ارتش آزادیبخش در عملیات تهاجمی خود به پایگاههای رژیم آخوندی، بسرعت رشد و پیشرفت کرد. بطوری که تنها در یک سال و چندماه, نزدیک به ۱۰۰رشته عملیات در سراسر نوار مرزی علیه پایگاههای رژیم آخوندی انجام داد.
پاسدار احمدی مقدم: سازمان منافقین از عملیات کوچک شروع کرد تا در جبهه های میانی وجنوبی و ... تا تاریخ فلان که فروغ جاویدان هدفشون تصرف تهران و سرنگونی حکومت بود
در فروردین ۶۷، ارتش آزادیخبش عملیات آفتاب را انجام داد. در این عملیات ارتش آزادیبخش، لشگر ۷۷خراسان مستقر در منطقهٴ غرب شوش را تار و مار کرد. جنگ افزارها، تجهیزات، مهمات و امکانات منهدم شدهٴ دشمن بالغ بر ۱۰۰ملیون دلار بود.
عملیات چلچراغ ضربهیی بسیار بزرگ بر ماشین جنگی رژیم خمینی
در عملیات چلچراغ که در تاریخ ۲۹خرداد ۱۳۶۷برگزار شد، دو لشگر رژیم به طور کامل در هم شکسته شدند، از میان ۱۶۰۰۰نیروی دشمن در این منطقه ,۸۰۰۰تن از پای درآمدند , ۱۵۰۰تن اسیر شدند و ۳۵گردان منهدم گردید. کاروان عظیم غنائم چلچراغ شامل صدها تانک و خودرو زرهی، دارای ارزشی معادل دو میلیارد دلار ارزیابی شد.
این آن عملیاتی بود که در تنور جنگ رو گل گرفت. مهمتر از غنائم و خسارتهایی که در عملیات چلچراغ توسط ارتش آزادی، به ماشین جنگ و جنایت رژیم وارد شد، شعاری بود که رزمندگان فاتح مهران سر دادند. امروز مهران، فردا تهران.
یک گزارش از فرماندهی کمیته های رژیم آخوندی به خمینی در ۲۴شهریور سال۶۷ ، گواهی بسیار روشنیست به آنچه که خمینی از گفتنش اکراه داشت.
از گزارش فرماندهی کمیته ها به خمینی (درمورد عملیات چلچراغ)۲۴شهریور۶۷:
« عدم شناخت از توان و نیروی آنان باعث شد که پس از سقوط مهران نتوانیم برنامه هایشان را پیش بینی کنیم و در نتیجه شعار امروز مهران فردا تهران را درآن شهر سر دادند. و بدون کمترین تلفات و تنها با کسب یک برگ برندة تبلیغاتی - روانی از این شهر خارج شده و تا مدتی بعد به راحتی گروههای گشتی اعزام کرده و درهم ریختگی نیروهای ما که تا مدتها بعد ادامه داشت و نیروی دفاعی و حضور مشخصی درمنطقه نبود و اوضاع لشکر قزوین پس از این عملیات و فرار نیروها و فروش اسلحه ها در منطقه و امکان تردد منافقین در داخل به طوری که تا بیمارستان شهید سلیمی ایلام با آمبولانس آمده بودند، زمینه را برای برنامه ریزیهای آتی گروهک!! فراهم ساخت و در نتیجه کلیة هواداران را از سراسر جهان فراخواند!»
پاسدار محسن رضایی فرمانده وقت سپاه برای خمینی نوشته بوده که « تا ۵سال دیگر ما هیچ پیروزیی نداریم ممکن است در صورت داشتن وسایلی که در طول ۵سال بدست می آوریم قدرت عملیات انهدامی یا مقابله به مثل را داشته باشیم. محسن رضایی بطور مشخص نوشته: بعداز سال ۷۱اگر ما دارای ۳۵۰تیپ پیاده و ۲۵۰۰تانک و ۳۰۰۰توپ و ۳۰۰هواپیمای جنگی و۳۰۰ هلی کوپتر و قدرت ساخت قابل توجهی از سلاحهای لیزری و اتمی که از ضرورتهای جنگ در آن موقع هست باشیم میتوان گفت به امید خدابتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم.»
در اوضاعی که همة چشمها نگران قفل شدن ارتش آزادی بخش ملی ایران و مجاهدین، پشت مرزهای کشورشان بود، ناگهان یک خبر در همه جا پیچید: خیز ارتش آزادی به عمق خاک میهن. ارتش آزادیبخش کرند و اسلام آباد را فتح کرد، بعد روانة کرمانشاه شد. از دوشنبه سوم مرداد حرکت شروع شده بود .. این یک عملیات سریع بود.
کرمی راد نمایندة مجلس رژیم درباره این عملیات میگوید: در طول ۸هزار سال گذشته از ایران باستان تا به حال, ۸ عملیات بزرگ نظامی در دهلیزخانقین قصرشیرین اسلام اباد کرمانشاه انجام شده که آخرین آن عملیات فروغ جاویدان است .
جوادی آملی: امام جمعة قم، ۲۰ اردیبهشت ۷۶: همونها که عملیات مرصاد را علیه اسلام تحمیل کردند، در چند کیلومتری کرمانشاه یا قصرشیرین آماده اند!
تلویزیون رژیم : شکست ما در خرمشهر تنها می توانست خوزستان را از ایران جدا کند اما رسیدن پای منافقین به کرمانشاه به معنای تهدید جدی مجموعة نظام اسلامی بود.
به این ترتیب مجاهدین موفق شدند نقشة شیطانی خمینی را به هم بزنند. خیز برقآسا و تعرض بزرگ ارتش آزادی ، میز توطئهٌ دشمن را درهم شکست و به دنیا نشان داد که جنگ اصلی بین مقاومت ایران و دیکتاتوری فاشیستی مذهبی خمینی هست و سرنگونی آخوندها در نهایت به دست این مقاومت هست که صورت خواهد گرفت.
و به این ترتیب پاسخ مجاهدین، در اون شب ، بسیارکوتاه، و روشن بود.»
البته درک عظمت تصمیمی که برای انجام عملیات فروغ گرفته شده، بستگی به این دارد که بدانیم آنها برای چه چیزی , تصمیم گیری کردند. در گزارش نهایی ارتش آزادیبخش دربارة این عملیات بزرگ که در تاریخ هشتم شهریور ۶۷ انتشار یافت جواب این سوال را پیدا میکنیم:
« به دلایل متعدد سیاسی و استراتژیک، قرار بر این بود که در شرایط تعیین کنندة و سرنوشت ساز موجود، پیشروی نیروهای ارتش آزادیبخش، به منظور هدف قراردادن قلب دشمن در تهران، و سرنگون کردن دژخیم جماران، بدون وقفه تا هرکجا که میسر باشد ادامه یابد.» .
رهبری مقاومت عزم جزم کرده بود تا راه پیشروی مقاومت و ارتش آزادیبخش ملی را از میان توفانهای سهمگین نظامی و سیاسی، باز کند. اتخاذ چنین تصمیمی مستلزم آمادگی برای پرداخت سنگینترین بها و پذیرفتن خطیرترین ریسکها بود.
درچنین نقطه یی اگر ارتش آزادی به تعرض کامل انقلابی اقدام نمیکرد این خلق ایران ومجاهدینش وشورای ملی مقاومت وارتش آزادیبخش ملی ایران بود که نخستین بازنده بود. اما ارتش آزادی در آن کمینگاه بزرگ تاریخی، فروغ جاویدانی را برافروخت که اوضاع را بهکلی چرخاند وراه حل مردمی و انقلابی را درخطیر ترین سرفصل مقاومت تضمین کرد بنا براین آن تصمیم پاسخ به یک ضرورت تاریخی بود .
بعد از اتخاذ تصمیم برای حرکت ارتش آزادی کارگاه ها ی ارتش آزادیبخش شاهد یک هفته بیداری، یک هفته سخت کوشی و تلاش برای آماده شدن بود.
شرح حرکت ارتش آزادی و حماسه های آن را نبرد را در برنامة بعدی گام به گام دنبال می کنیم.
پایان قسمت اول