- ایران اکنون در طولانیترین نبرد اهورا با اهریمن، در سینهکش پیمودن به جانب قلههایی است که طیلسان یلدا را از قامتش براندازد و ردای شعلهگون و ارغوانی سپیده به بر کند.
- یلدا در میهن ما فقط نقطهای از شب یک سال نبوده است که سالهایی همه شبناک بود. یلدایی که مصداق ۴۰سال سیاهی و تیرهناکی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ناشی از شب مسلط شیخان انسانخوار بوده است.
- شبی که اکنون ضیافتش باید مژدهٔ پیمودن به جانب بهار دهد؛ اما در میهن ما بدل به رخسارهٔ اندوه گشته است.
*** *** ***
«باز کن پنجره را!
رقص شاد برف را
مهمان کن چو شکوفه
بر سر شاخهٔ تَر...
شعلههای شب یلداییتان زیباتر...»
***
کنکاش در یک واژه
یلدا چیست؟ آیا از افسانهها و اسطورهها آمده است؟ این واژه که در شعرها، حکایتها، قصهها و ترانهها با آن وصفها میکنند و نغمهها میسازند، از کجا تا به کجا آمده تا به ما رسیده است؟
یلدا چیست؟ یـلدایی که بانی ضیافتها، سورها، گردآمدن میوهها و خوراکیهای رنگارنگ در مجمرها و میزها و سفرههاست؛ شبی که تمام شبها به جانب او میروند تا بلندترین و طولانیترین گیسوان بر شانههای سال باشند. شبی که از قلهٔ آن تاریکی سرازیر و خیمههای سیاه، کاسته و کوتاه میشوند. همان تحویلی که از پس آن کاروان روز، قطار میشود و روشنایی و مهر به هم میپیوندند و زمین را مهیای نوروز و بهاران خجسته میکنند.
دریچهای بر دهههای تیرهناک یلدا
شبی که اکنون ضیافتش باید مژدهٔ پیمودن به جانب بهار دهد؛ اما در میهن ما بدل به رخسارهٔ اندوه گشته است. شبی که در این سالها در میهن ما سفرهاش تهیست و دل مردمان بهپایدارندهاش ناشاد. شبی که پنجههای فقر، سفرهها و میزهای رنگینش را غارت نموده و گردآورندهگان بر هالهٔ شمع محبتش را پراکنده.
یلدا در میهن ما فقط نقطهای از شب یک سال نبوده است که سالهایی همه شبناک بود. یلدایی که مصداق ۴۰سال سیاهی و تیرهناکی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ناشی از شب مسلط شیخان انسانخوار بوده است.
یلدا در خاطرات سدههایش در میهن ما یادها از شهابهای شبشکن و ستارهگان شبکوب داشته و دارد. و ایران اکنون در طولانیترین نبرد اهورا با اهریمن، در سینهکش پیمودن به جانب قلههایی است که طیلسان یلدا را از قامتش براندازد و ردای شعلهگون و ارغوانی سپیده به بر کند.
ریشهیابی یلدا
در ریشهشناسی یلدا، همواره به چند واژه برمیخوریم که همراه یلدا هستند. کلمههایی مثل «سْریانی، جْـدُی، سامی». در شرح یلدا و چند واژهٔ همراهش، نظری بر لغتنامههای فارسی و کتابهای فرهنگ اجتماعی میاندازیم:
«یلدا، واژهای سْریانی و مصادف میلاد مسیح است. به روایتی، یلدا جشن ظهور میترا یا مهر بود که مسیحیان در قرن چهارم میلادی، آن را روز تولد عیسی قرار دادند.
سْریانی، لغت ترسایان(مسیحیان، عیسویان، نصرانیان) و به زبانی است که تورات نازل شد. نام قوم سامینژاد که با قوم آرامی(شعبهای از نژاد سامی، فرزندان آرام، پنجمین پسر سام، ساکن سوریه و بینالنهرین) خویشاوند بودند و لهجه آن را نیز سریانی نامند. در ادبیات و تاریخ و علوم، یادگارهای گرانبهایی بدین زبان باقی مانده است؛ از جمله قانون مدنی زمان ساسانیان... مانیِ مشهور، ۶کتاب خود را به زبان سریانی نوشت؛ چون در آن زمان، زبان سریانی در مغرب ایران زبان علمی و ادبی بود.
سامی، قومی است منسوب به سامبن نوح. نژاد سامی عبارت از آشوری، عربی، عبری، سریانی، آرامی و کنعانی قدیم و... است. منظور از زبانهای سامی، زبان اقوام نامبرده است.
روایتی هم هست که آفتاب به برج جْدُی تحویل میکند. در عهد قدیم، این رویداد را سخت شوم و نامبارک میانگاشتند. جْدُی یا رأسالجدی در اصطلاح علم هیئت، یعنی هر وقت آفتاب در این نقطه باشد، نهایت دوری آن در طرف جنوب خط استوا و مطابق با اول زمستان است. این خط را مدار رأسالجدی میگویند.
در مقابل رأسالجدی، رأسالسرطان است. یعنی هر وقت آفتاب در این نقطه باشد، نهایت دوری آن در طرف شمال خط استوا و مطابق با اول تابستان است.» (لغتنامههای دهخدا، معین، عمید و فرهنگ علوم اجتماعی)
افسانهها و اسطورهها همیشه در بطن زندگی ساخته میشوند؛ همانهایی که از تاریکیها شروع میشوند و در جستجوی روشناییها، در فرجام خود، سپیدهها و بامدادان را نشانمان میدهند. این سنتها و آیینها و فرهنگهای مردمی در تنوع زبانها و در مراسم و ضیافتهای ملی و میهنی متبلور میشوند و جلوه میکنند. یلدا یکی از همینهاست...
یلدا در شعر فارسی
یلدا علاوه بر نامی که بر بلندترین شب سال دارد، واژهای موسیقایی، دارای بار معنایی و وصفی است. از این رو کلمهای حسانگیز، تفکرآمیز و شاعرانه میباشد.
آنچه موجب وفور کلمهٔ «یلدا» در شعر شاعران شده است، رنگ و معنای حاصل از آن است. گسترهای ظلام در پی مرگ شفق، وصف نمادینی از حس کشدار اندوه و غمناکی در سیر حیات انسان دارد. یلدا همواره در شعر به دو منظور پاسخ داده است: شب سیاه سیاسی و اجتماعی ـ تشبیه گیسو به بلندی شب و مردمک چشم به تیرگی و دود.
شاعران قدیم و جدید ایران، این واژه را بسیار در آثار خود وصف کرده و استعارههای گوناگون با آن ساختهاند. در رهگذار شب یلدا، پشت پنجرهای از وصفهای یلدایی مینشینیم:
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی، بو که برآید (حافظ)
***
نور رایش تیره شب را روز نورانی کند
دود چشمش روز روشن را شب یلدا کند (منوچهری دامغانی)
***
شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد (وحشی بافقی)
***
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود (سعدی)
***
هست در سالی شبی ایام را یلدا و لیک
کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود (خواجوی کرمانی)
***
آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن
صد شب یلداست در هر گوشهٔ زندان ما (عرفی شیرازی)
***
شیرین اسیر قلعهٔ شبدارهای مست
فرهادهای این شب یلداییات کجاست؟ (نسیم هامون)
***
چند انگاره از یلدا
با وجود تعبیرها، تلقیها و وصفهای گوناگون و رنگارنگی که از مفهوم یلدا وجود دارد، اما یک ریشه و مضمون مشترک، همهٔ آنها را به هم پیوند میدهد:
ـ مفهومی از یلدا، افشاندن نور و گرما در آغاز زمستان است تا سرما نتواند بر دوستیها و محبتها و نزدیکیها پیروز شود.
ـ تعبیر دیگری هم هست که یلدا را بلندترین و طولانیترین نبرد اهورا و اهرمن میداند. در این تلقی، اهرمن با گرز انجماد و اهورا با مشعل نور و گرما، به مصاف یکدیگر میروند.
ـ تلقی دیگر از یلدا که همهٔ برداشتهای گفته شده را دربرمیگیرد، این است که شبی از طبیعت را جدای از شب اجتماعی مردم نمیداند. این شب با این دو معنا، وارد ادبیات و هنر میشود؛ ادبیات و هنری که عرصهٔ عواطف، اندیشه و تخیل است. از منظر این باور، میتوان از قلهٔ شب یـلـدا، رویش نخستین بنفشهها را در دشتهای بهاری تماشا کرد.
پیداست که معنای انواع این تعبیرها و تأویلها از شب یلدا، با مفهوم «انسان و زندگی» و «افسانهها و اسطورهها» پیوند دارد.
پیوند انسان با افسانهها و اسطورهها
افسانهها، کهنترین خاطرات و ماندگارترین قصههای زندگی انسانهایند. لذتی خوشایند از گوش کردن به افسانهها و خواندنشان به ما دست میدهد. اسطورههای ملی و آنچه را که میخواهیم جاودانهاش کنیم، به افسانههایمان میسپریم. یقین داریم که آنها به جاودانگی بدل میشوند و در فرهنگها و سنتهایمان برای همیشه زندگی میکنند.
در همراهی با گردش آفتاب و زمین و ماه، هنگامهای که مخمل برف، زمین را فرش میکند، افسانهها و قصههای شیرین از لای کتابها و خاطرات بیرون میآیند. این افسانهها گاه در ترانهها، گاه در حلقهزدن بر گرد مادربزرگها و قصهگوییهایشان و گاه در جشنها و سورهای شبانه، با چیدن میوههای رنگین بر میزها و طاقچهها و مجمرها و کرسیها، پر و بال میگیرند. در بازبینی و باز خوانی افسانهها، هم گرد و غبار خاطراتمان را میتکانیم و هم دوستی و علاقهمان را با مفهومشان پیوند میزنیم.
افسانهها و قصهها همیشه در بطن زندگی ساخته میشوند و قوام میگیرند. قصههایی که از تاریکیها شروع میشوند و در جستجوی روشناییها، در فرجام خود، سپیدهها و بامدادان را نشانمان میدهند. در همین تکاپو و تلاش و پیکار است که این سنتها و آیینها و فرهنگهای مردمی و ملی در قصهها، شعرها، تنوع زبانها و در مراسم و ضیافتهای ملی و میهنی متبلور میشوند و جلوه میکنند. یلدا یکی از همینهاست...