اشغال ایران در جنگ جهانی دوم توسط متفقین، فرار و فروپاشی ارتش سرکوبگر رضا شاه - سوم شهریور ۱۳۲۰
اشغال ایران در جنگ جهانی دوم توسط متفقین
فرار و فروپاشی ارتش سرکوبگر رضا شاه طی ۳ساعت
سوم شهریور ۱۳۲۰
استعفای بلادرنگ رضاخان و تبعید به جزیره موریس
انتقال سلطنت به پسرش محمدرضا با واسطهگی فروغی
نخستوزیر بعد از اشغال ایران و عامل کهنهکار انگلستان
در مانور نظامی در اطراف همدان یک سال قبل از اشغال ایران
رضاشاه از ژنرال فرانسوی پرسید ارتش ایران در مقابل ارتشهای بیگانه چقدر مقاومت خواهد کرد؟
ژنرال فرانسوی که خود در جنگ جهانی اول شرکت داشت و برآورد خوبی از ارتشهای اروپایی داشت، پاسخ داد: دو ساعت!
هنگامی که اطرافیان به او تذکر دادند که این چه پاسخی بود که به اعلیحضرت دادی؟
ژنرال فرانسوی با خونسردی پاسخ داد: این دو ساعت را هم برای دلخوشی شاهتان گفتم و گرنه پاسخ درست هیچ است!
رضا خان مجلس شورای ملی را طویله خطاب میکرد
و هر کس را که میخواست مورد تفقد و عنایت قرار دهد
دستور میداد او را هم وارد طویله نمایند!
در جنگ جهانی اول که قوای تحتامر کلنل محمدتقیخان پسیان، در دفاع از وطن، با قوای اشغالگر روس در نبردی نابرابر میجنگید، رضاخان قزاق، سرکرده یک واحد نیروی قزاق ارتش اشغالگر روس بود!
در جنگ جهانی دوم، پس از اشغال تهران توسط قوای متفقین و برکناری خفتبار رضا شاه توسط سفارت انگلیس؛ یک سرباز هم به حمایت از او برنخاست و ارتش رضا شاه که فقط توان سرکوب مردم ایران را داشت، مثل یک تکه یخ آب شد.
میخواهیم ببینیم رضا شاه در اثنای این جنگهای خانمانسوز کجا بود و چه میکرد؟ آیا آنگونه که بقایای شاه ادعا میکنند، در طرف مردم ایران ایستاده بود و حافظ استقلال و منافع مردم ایران بود یا سودای دیگری در سر داشت؟ آیا ایران را از گزند شعلههای آتش جنگهای جهانی اول و دوم در امان نگه داشت یا از مسببین اشغال ایران بود؟
در جریان جنگ جهانی اول، رضاشاه، شاه نبود. او افسر قزاقی بود که تحتامر قوای روسیه تزاری به سرکردگی ژنرال نیکلای باراتف خدمت میکرد. یعنی عملاً یکی از سربازان قوای اشغالگر به حساب میآمد. بعد از سقوط تزاریسم در روسیه هم، رضاخان با فوج قزاقان تحت فرماندهیاش به نیروهای انگلیسی به سرکردگی ژنرال آیرونساید پیوست و در اساس کاری جز سرکوب ایرانیان آزاده و وطن دوست نداشت.
صدیقه خدایی: «در مقطع جنگ جهانی اول، ایران در معرض اشغال بود. اون زمان دغدغه هر ایرانی وطن دوستی این بود که از میهنش در برابر اشغالگران دفاع کنه. در همون زمان اگر میرزا کوچک خان و مجاهدان جنگل نبودن. ژنرال باراتف بهراحتی از راه شمال، تهران رو اشغال میکرد. رزم حماسی مجاهدان جنگل بود که باعث شد باراتف و قوای اشغالگر، تغییر مسیر بدن و به سمت غرب کشور برن. حالا در همون مقطع رضاخان کجا بود؟ کی بود؟ یه افسر قزاق بود که برای همین باراتف اشغالگر، مزدوری میکرد. بعد هم عامل سرکوب میرزا کوچک خان و جنبش جنگل شد».
ابوالفضل فولادوند:« این مدالی که بقایای شاه به رضاشاه میدن و اون رو حافظ استقلال ایران معرفی میکنن. یک تکه حلبی زنگزده بیشتر نیست. یک جعل و دروغ تاریخیه. این چه حافظ استقلالی بود که شغل رسمیش مزدوری برای روسهای اشغالگر بود؟ این چه حافظ استقلالی بود که بعدها پول تو جیبی خودش و فوج قزاقش رو از آیرونساید انگلیسی گرفت؟ تازه این کارنامه رضاخان در زمان جنگ جهانی اوله. عملکردش در جنگ جهانی دوم که بسا فاجعهبارتر از این بود».
برای بررسی عملکرد رضاشاه در جریان جنگ جهانی دوم، نخست باید نگاهی داشته باشیم به تحولات بین جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم.
از سال ۱۹۱۸ تا ۱۹۴۰ میلادی، جهان دستخوش دگرگونیهای گسترده و عمیقی شده بود. جامعه ملل که یکی از دستآوردهای جنگ اول جهانی بود ضعیف و بیخاصیت شده بود، بحران اقتصادی ۱۹۲۹ تقریباً تمامی جهان را تحت تأثیر قرارداده بود، آمریکا و کشورهای مهم اروپایی درگیر مشکلات داخلی و اقتصادی خود بودند، آمریکا اساساً نسبت به بحران در اروپا بیتفاوتی اتخاذ کرده و خواهان استرداد پولهایی بود که در جریان جنگ به اروپا کمک کرده بود، اروپاییها هم توان پرداخت بدهیشان به آمریکا را نداشتند.
حسین میرداماد: «بحرانهایی که در فاصله بین جنگ جهانی اول و دوم در جهان ایجاد شده بود، باعث شده بود که در کشورهای اروپایی، دیکتاتورهای جدیدی سربلند کنن. انگلیس و فرانسه درگیر مشکلات داخلی و اختلافات تاریخی خودشون بودن. با شکست آلمان در جریان جنگ جهانی اول، امپراتوری هنگری یعنی اتریش و مجارستان دچار فروپاشی شده بود، عثمانی دستخوش شکست و تجزبه بود و جهان شاهد ظهور کشورهای جدیدی بود و کلاً جبههبندیهای جدیدی در عرصه بینالمللی شکل گرفته بود. حالا درست در همون وضعیت آشفته، هیتلر هم در آلمان به قدرت رسیده بود».
آلمان با روی کار آمدن هیتلر از پرداخت غرامت جنگ اول شانه خالی کرد و دوباره به بازسازی ماشین جنگی خود پرداخت تا زمینهای از دست رفتهاش را پس بگیرد. هیتلر که از سال ۱۹۴۳ صدراعظم آلمان شده بود، نیروی نازی را بهعنوان اولین ارتش خصوصی جهان تشکیل داد و سرکوبی بیسابقه و سراسری برقرار کرد.
هیتلر، اقتصاد آلمان را بر اساس تولید ادوات جنگی و ساخت اتوبانهای مواصلاتی بزرگ سامان داد و علاوه بر ایجاد اشتغال در ابعاد میلیونی، نظام وظیفه اجباری را هم برقرار کرد. این کار هیتلر برخلاف تعهدات آلمان در پیمان ورسای بود اما همین اقدامات به عبور آلمان از بحران اقتصادی منجر شد. هیتلر تمامی این کارها را بدون تصمیمگیری پارلمانی و با سرعت بالا انجام داد و با همین شیوه، سلاحهای جدیدش را در جنگ داخلی اسپانیا آزمایش کرد و از تمامی کشورهای رقیب پیش افتاد. در ایتالیا هم موسولینی پابه پای هیتلر در حال بحران آفرینی در اروپا و آفریقا بود.
حسین میرداماد: «شوروی در جریان جنگ جهانی اول زمینهای بسیاری رو از دست داده بود. لتونی، لیتوانی و استونی از جمله مناطقی بودن که شوروی اونها رو از دست داده بود و مدعی مالکیتشون بود. این موضوع باعث شده بود که شوروی از طرف انگلستان و آمریکا و فرانسه بهطور مداوم تحت فشار باشه. وقتی هیتلر در آلمان قدرت رو در دست گرفت، شوروی به آلمان نزدیک شد. آلمان و شوروی قراردادی تحت عنوان مولوتف- ریبنتروپ امضا کردن و روی تقسیم لهستان و بسیاری از مناطق دیگه به توافق رسیدن. اروپا هم کاری جز تماشای سیاست مماشات با فاشیسم هیتلری نداشت».
حسین مکی در کتاب تاریخ ۲۹ ساله مینویسد:
«از همان اوایل جنگ، رضاشاه فریفته فتوحات برقآسای آلمان شده بود و تعادلقوا را در اروپا بههم خورده دید»
ابوالفضل فولادوند: «وقتی مقدرات یک ملیت میافته دست یک قزاقی که به گواهی دوست و دشمن دو تا ویژگیاش چشمگیر بوده یکی بیسوادیش یکی هم سابقه مزدوریش در نیروهای بیگانه خوب نتیجهاش همین میشه. ببینید بلاهت رضاشاه چقدر بوده که حتی وقتیکه شوروی که در جریان اون قرارداده مولوتوف. با المان متحد شده بود وقتیکه احساس میکنه که منافعش ایجاب میکنه که از اون اتحاد در بیاد بیرون در میاد بیرون شوروی، تغییر جبهه میده و به متفقین میپیونده بهرحال منافعش برایش مهم بوده است .
اما اینجا باز ما مواجهیم با رضاشاهی که در واقع آنتنش نمیگیره بهعلت همون عرض کردم بیسوادی که دوست و دشمن بهش معترفه همچنان بر مواضع خودش در حمایت از هیتلر و نیروهای نازی باقی میمونه و نتیجهاش میشه اینکه دولتی که ارتش درست و حسابی هم نداره و تجهیزات درست و حسابی هم نداره ملتش هم پشتش نیستند میاد و خودش رو نشون میده دم برق نیروهای متفقین. ارتش رضاشاه فقط توان سرکوب مردم ایران رو داشت به همین خاطر بهمحض اینکه در برابر نیروهای اشغالگر قرار گرفت، مثل ی این اون اتفاقیه که اینجا میافته خوب دیگه بحث نیروی قدرت ارتش رضاشاه بمونه که فقط توان سرکوب مردم ایران رو داشته اما همین ارتش در برابر نیروهای متفقین میشه یک تکه یخ بلافاصله آب شد حالا از مقاومتهای پراکنده دو سه واحد ارتش ایران هم یک واحد دریای جنوبش و یک دو واحدش در جاهای دیگه بگذریم مقاومتی صورت نگرفت و فاجعهیی پیش اومد که میشد پیش نیاد اشغال ایران و سقوط تهران یکی از علل اصلیاش و مسببانش رضا شاه و سیاستهای اشتباه و خیانت آمیزش بود».
یک سال قبل از اشغال ایران، ارتش رضاشاه یک مانور سالیانه داشت و این مانور در حضور یک ژنرال فرانسوی که استاد دانشگاه جنگ بود برگزار شد. در جریان آن مانور، رضاشاه از ژنرال فرانسوی پرسید ارتش ایران در مقابل ارتشهای بیگانه چقدر مقاومت خواهد کرد؟ژنرال فرانسوی که خود در جنگ جهانی اول شرکت داشت و برآورد خوبی از ارتشهای اروپایی داشت پاسخ داد: دو ساعت. هنگامی که اطرافیان به او تذکر دادند که این چه پاسخی بود که به اعلیحضرت دادی؟ ژنرال فرانسوی با خونسردی پاسخ داد: این دو ساعت را هم برای دلخوشی شاهتان گفتم. واگرنه پاسخ درست هیچ است. زیرا تفنگ و مسلسل در برابر تانک و زرهپوش هیچ مقاومتی ندارد.
صدیقه خدایی: «رضاشاه حتی در آخرین لحظاتی که ارتشهای متفقین وارد خاک ایران شده بودن میتونست با کمی هوشیاری از اشغال پایتخت جلوگیری کنه. متفقین بارها بهش گفته بودند که عوامل آلمان رو از ایران اخراج کن. متفقین گفته بودن نیازی نیست سفارت آلمان رو ببندی یعنی ارتباطات دیپلماتیک رو با آلمان داشته باش فقط عوامل هیتلر و اخراج کن. یعنی حتی بهش امتیاز دادن که ظاهر قضیه حفظ بشه. اما رضاشاه با بلاهت تمام این کار رو نکرد و نهایتاً نیروهای انگلیس و شوروی وارد پایتخت شدن و تهران رو اشغال کردن».
نویسندگان کتاب گذشته چراغ راه آینده اینطورنوشتهاند:
«متفقین مایل بودند که قدرت مرکزی (یعنی دیکتاتوری رضاشاه) از هم نگسلد تا آنها بتوانند تمام قوای خود را در جبهههای اصلی جنگ بهکار بگیرند. همانطور که در یادداشتهای آنها ذکر شده اشغال تهران نیز مورد نظر نبود ولی رفتار جانبدارانه شخص رضاشاه و دولت فروغی با عمال نازی موجب شد که متفقین وارد تهران شده، خود در کار تصفیه نازیها دخالت کنند.
روز بیست و پنجم شهریورماه قبل از آنکه نیروهای متفقین وارد تهران شوند، رضاخان بنا به توصیه سفارت انگلیس از سلطنت کنارهگیری کرد»
حسین میرداماد:« ابعاد فاجعهیی که رضاشاه برای ایران رقم زد خیلی بیشتر از این حرفاست. تمام رفت و برگشت مذاکرات رضاشاه با انگلستان و شوروی به دور از نظارت مردم صورت گرفت. دیکتاتور حتی مجلس دستساز خودش رو هم در جریان این مذاکرات قرار نمیداد. مجلسی که خودش اسمش رو گذاشته بود طویله بهطور کامل از این جریانهای بیخبر بود و فقط وقتی رضاشاه فهمید که متفقین در حال ورود به تهران هستن، تازه مجلسش یا بهقول خودش طویله رو مطلع کرد. یعنی مردم وقتی از آغاز اشغال با خبر شدن که تهران در آستانه سقوط بود».
شاه وابسته و وطن فروش، در هنگامه سقوط تهران به نیروهای نظامی دستور ترک مقاومت داد. نویسندگان کتاب گذشته چراغ راه آینده در این رابطه مینویسند:
«دستور ترک مقاومت نیروهای نظامی هنگامی صادر شد که اکثر واحدهای ارتش حتی قبل از اینکه طرف مقابل را ببینند پاشیده شده بودند. فرماندهان لشگر و افسران ارشد که خود میبایستی نمونه فداکاری در برابر زیردستان باشند، پیش از دستور ترک مقاومت، از تهران سردر آورده و واحدهای خود را به امید حوادث سپرده بودند. سلاح بسیاری از واحدها به جا مانده و به دست ایلات و عشایر افتاده بود».
ابوالفضل فولادوند : «بهرحال اینطوری بود کهبعد از اشغال تهران، انگلیس با یه تلگراف سه خطی تونست شاه مملکت رو از مملکت اخراج کنه. و بهش گفت بفرمایید زحمتو کم کنید برید. پرونده سلطنت رضاشاه خیلی ساده بسته شد. نه نیروهای مسلحی اومد که ازش دفاع کنه و نه ارتش که همه هم مزدور خودش بودند همه سران و سرکردگان ارتش خبری نشد نه حتی یک تظاهرات یه نفره نه یک گلوله از ارتش شلیک شد در دفاع از رضاشاه و نه حتی یک تظاهرات یک نفره در تهران رخ داد برای حمایت از رضا شاه که بگند آقا این شاه ماست بگذارید بمونه شما ببنیند ا تفاقاتی نیفتاد در حالیکه در عوض تا دلتون بخواد مردم شادی کردن و تا دلتون بخواد روزنامههای دهان بسته و قلمهای به زنجیر کشیده شده شروع کردن به افشاگری برعلیه رضاشاه و جنایتهای رضاشاه. رو و غارتها و چپاولهایش رو افشا کردند و مردم هم یا علی با قبالهها ی زمینها ی غارت شده و مصادره شدهشون راه افتادن و اسناد که شکایت کردن که آقا زمین ما رو اینجا گرفت نمیدونم اونجا گرفت و خواستار باز پسگیری اموال و داراییهاشون شدند».
صدیقه خدایی: « خوب حالا سؤالی که سالها است بر سینه تاریخ ایران حک شده اینه که راستی این چه شاه مردم دوست و چه بانی ایران نوینی بود که سفارت بیگانه از کشورش اخراجش کرد و مردم هم به جای مقاومت جشن گرفتن و به همدیگه تبریک گفتن؟ این چه حافظ استقلالی بود که خودش کشور رو تقدیم اشغالگرها کرد و هیچ مقاومتی در برابر اشغال نکرد».
ابوالفضل فولادوند:« بعد از همه این صحبتها رسیدند تمام این سندها و مدرک ها و کتبی که در واقع الآن فقط اشاره کردیم و نوک زدیم به هر کدومش یک سؤال باقی میمونه و اون سؤال اینه که وصله نچسبی که به رضاشاه میزنن و میگن که بانی ایران نوین و حافظ تمامیت ارضی ایران. این وصلهها رو کی، چطور ی به یقه پیراهن رضاشاه نصب کردند؟ بهخاطر اینکه، اولین قاتل مدافعان تمامیت ارضی ایران همین رضاشاه بوده. کسی که دستش توی خون اون مجاهدان مشروطه بوده یا به روی سرداران ملی انقلاب مشروطه از ستارخانه و باقرخان علی مسیو در تبریز شلیک کرده کسی که میرزا کوچک خان رو کشته و خون میرزا کوچک خان از دستش میچکه. کسیکه دست در خون کلنل محمد تقیخان پسیان داره، کسیکه جاده صاف کن اشغال ایران بود در جنگ جهانی دوم. کسیکه بخشهایی از قطعاتی از سرزمینهای ایران در زمان او از ایران جدا شده. کدوم ایران نوین؟ کدوم استقلال؟ اینها اون سؤالاتی هست که باید بهش جواب داده بشه».
گزیده خاطرات تاج الملوک (ملکه مادر)
مادر محمدرضا شاه و زن رضا شاه
از اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰