حماسهٔ ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ فدا و بهای حداکثر در عاشورای مجاهدین
خانم مریم رجوی -بهمن ۱۳۹۷
از نظر سیاسی و تاریخی، ملت ایران با فدای عظیم ۱۹بهمن ۶۰
نشان داد که هرگز و هرگز و هرگز
تسلیم غاصبان انقلاب بهمن نشده و نخواهد شد
خطری که هر روز، کاخ خامنهیی را میلرزاند
برخاستن نسل نویی از جوانان مصمم و آگاه و پرانگیزه است
که به میدان نبرد علیه تمامیت رژیم قدم گذاشتهاند
این همان نسلی است که اراده رزمندهاش در کانونهای شورشی تجلی یافته است
و در نوزده بهمن سال ۶۰ ملت ایران خونبهای سنگینی پرداخت. فرمانده موسی را تقدیم کرد که از صدیقترین و شریفترین راهبران نسلی بود که بهنبرد با رژیم شاه برخاست و بعد از انقلاب، خمینی را رسوا و منزوی کرد.
ملت ما در راه آزادی خودش، اشرف زنان مجاهد را تقدیم کرد که الگوی نسل زنان بپاخاسته برای آزادی و برابری است. از نظر سیاسی و تاریخی، ملت ایران با این فدای عظیم، نشان داد که هرگز، هرگز و هرگز تسلیم غاصبان انقلاب بهمن نشده و نخواهد شد.
و چنین است که نوزده بهمن، صدای خون گرفته ملتی است که میگوید ما هرگز یک رژیم ارتجاعی را نخواسته بودیم و نمیخواهیم. و ما شاه را بر زمین نزدیم که شیخ از حجرههای تاریک قرونوسطا برآید و استبدادی صدبار سفاکتر برقرار کند. ما نه آن گذشتهٔ منحط را میخواستیم و نه این حال ارتجاعی را؛ ما آزادی میخواهیم و حرکت بهسوی آینده را.
پس سلام بر اشرف و سلام بر موسی
و سلام بر آن مجاهدان اسیر در شکنجهگاههای خمینی، که شکنجه و تیرباران را پذیرفتند تا بتوانند بهپیکرهای اشرف و موسی ادای احترام کنند.
راستی چه گفتید و چه کردید که سوگندهای مجسم ملت ایران شدید.
تو در نماز عشق چه خواندی که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنههای پیر از مردهات هنوز پرهیز میکنند
همچنان از شنیدن نامِ موسی بهخود میلرزند؛ هنوز از اسم اشرف وحشت دارند و هنوز که هنوز است در حال ساختن فیلمها و (داستانهای جعلی) برای مقابله با اثراتٍ حماسه اشرف و موسی هستند.
این حماسه، گوهر و روح تمام نبردها، مقاومتها و فداکاریهای مجاهدین از ۱۹ بهمن سال ۶۰ تا امروز را در خودش دارد. این حماسه، رویکردی بسا فراتر و بالاتر از تسلیمناپذیری است. پیام مجاهدین، هم از نظر فلسفی و انسانی و هم از نظر سیاسی و تاریخی این است که انسان انقلابی و جنبش انقلابی، تعیینکننده، دورانساز و تغییر دهنده است. و اوست که سرنوشت را میسازد.
این پیام در عین حال، مضمون انقلاب درونی مجاهدین است که چیره شدن بر اجبار و تیرهروزی است. با همین نظرگاه بالا بلند انقلابی است که مجاهدین در قطب مخالف دو دیکتاتوری در پنج دهه گذشته نیروی تعیین کننده تاریخ ایران بوده و هستند.
کسانی که وقایع آن سالها را بهیاد دارند میدانند که مسعود بعد از آزادی از زندان ساواک شاه در ۳۰دی ۵۷، در اولین سخنرانیهایی که حتی قبل از پیروزی انقلاب داشت، مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک مجاهدین با خمینی و دار و دسته مرتجع او را ترسیم کرد. ۳ روز بعد از آزادی، یعنی در ۴بهمن مسعود، در سخنرانی در دانشگاه تهران رودروی خمینی، به جای چیزی به نام انقلاب اسلامی که بوی دیکتاتوری تحت نام اسلام میداد، با صراحت تمام از انقلاب دمکراتیک مردم ایران دفاع کرد. یادتون باشه که مطرح کردن انقلاب دمکراتیک در آن زمان، شجاعت و جسارت زیادی میخواست.
بعد از پیروزی انقلاب، باز در همان روزهایِ اول، مسعود در سخنرانی در دانشگاه تهران و بعد در اجتماع عظیمی در احمدآباد، بهمناسبت سالروز فقدان دکتر مصدق مواضع مجاهدین را توضیح داد که بهروشنی سوءاستفادههای خمینی از اسلام و انقلاب را افشا میکرد.
در ششم اردیبهشت سال۵۸ یعنی دو ماه و نیم پس از پیروزی انقلاب، مسعود همراه سردار خیابانی و هیأتی از مجاهدین در ملاقات با خمینی قسمتی از خطبه ۲۰۷ نهجالبلاغه را برای او قرائت کرد علیهالسلام به مردم میگوید:
«با من آنچنان که با جباران ودیکتاتورها سخن میگویید، حرف نزنید و آن چه از صاحبان خشم و قهر پنهان میکنید از من مخفی نکنید و با چاپلوسی با من برخورد نکنید».
میشود حدس زد که خمینی در نقطه اوج قدرتاش چقدر از این سخنان بهخود پیچیده است. یعنی از سخنان حضرت علی.
بعداً در مصاحبههای سال۵۹، مسعود با سخنان بسیار متین و البته بسیار محکم، یک بهیک سیاستهای ارتجاعی شخص خمینی و فهرستی از اختلافهای عمیق بین مجاهدین و خمینی را جلوی او گذاشت و نشان داد که مجاهدین از روز اول تأکید کردهاند که در ایران دو اسلام بهکلی متفاوت رو در روی هم صف کشیدهاند.
بخشی از همان مصاحبه مسعود را اینجا برای شما نقل میکنم:
« امروز نه فقط تمامی ایران، بلکه جهانیان نیز میدانند که در ایران، دو اسلام بهطور کلی متفاوت در برابر هم، صف کشیدهاند و به این ترتیب فردا هیچکس و هیچ صاحب عقیدهٔ دیگری درهیچکجای جهان نخواهد توانست انحصار طلبیها، قتل وشکنجهها، سنگسارها و شلاقها و حق کشیها را به حساب مکتب واقعی اسلام بگذارد. »
و باز در قسمت دیگری از همان مصاحبه، مسعود مسئولیت مستقیم خمینی را در همه جنایتهایی که تحتٍ حاکمیت او صورت میگرفت در اون زمان، بهاو گوشزد کرد و اینچنین گفت: «اکنون باید به اطلاع رهبر کشور رسانده شود که باکمال تأسف دربرخی زندانها با شعار ”خمینی رهبر“ شلاق میزنند و اقدامات گروه موسوم به ”حزبالله“ با شعار ”روح الله“ انجام میشود حال آنکه تاکنون، بهرغم سؤال مکرر ما فتوایی قاطع علیه چماقداران ندادهاند.
بله، ما بهخود حق میدهیم که به سکوت ایشان در قبال جایگزین نمودن مجاهدین به جای دشمن اصلی – که زمانی آن همه بر آن تاکید داشتند –انتقاد کنیم. . ».
مسعود پیشاپیش نسبت به مسئولیت خمینی در صدور فرمان کشتار و سرکوب مجاهدین با این بیان بهاو هشدار داد که «رهبری که تا آخرین سالها و آخرین لحظات علیه طاغوت فتوای مبارزه و جهاد مسلحانه نداد، در نخستین سالهای انقلاب علیه مجاهدین که سالها با طاغوت جنگیده بودند، ولی در حکومت جدید یک تیر هم شلیک نکردهاند، به جنگ مسلحانه فتوا داد و بدین گونه لهیبِ خونریزی در تمام کشور را به اوج رساند».
و باز این جملات از مصاحبه مسعود بسیار قابلتوجه است که با صراحت و شهامت گفت: «قویاً معتقدیم همهی مجیز گوییها، زیادهگوییها و مبالغههایی که گاه بهطور مشمئزکننده در رادیو یا سایر محافل و یاجماعات نسبت به خمینی اعمال میشود بوی شرک میدهد و در بیان هیچ مسلمانی نیست»
بله اگر یک بهیک مواضع مجاهدین و مصاحبهها و سخنرانیهای خود مسعود را در دو سال و چند ماهه بعد از انقلاب بهمن مرور کنیم، خیلی خوب نشان میدهد که مجاهدین با حداکثرِ صبر و متانت و احساس مسئولیت تا جایی که امکانش بود شروعِ دوران ِ سرکوب و کشتار از جانب خمینی را عقب انداختند. بهطوری که اگر نقشِ مسئولانه و فداکارانه مجاهدین نبود که بهرغم تحمل ۵۴ شهید در آن مدت کاملاً خویشتنداری کردند، در این صورت خمینی آزادیهای نسبی بعد از انقلاب را خیلی خیلی زودتر از بین میبرد. و دیگر فضایی نمیگذاشت حتی برای همان یک فرجه کوتاه کارعلنی و سیاسی.
اما از طرف دیگر، باید بهاین واقعیت مهم هم توجه کرد که در مقابل هیولای خمینی که با یک اشاره، هر نیرو و گروهی را از صفحه روزگار محو میکرد، مجاهدین، تحتٍ رهبری مسعود با پایداری شگفتانگیز بر مبنای صدق و فدای خود توانستند یک جنبش انقلابی بزرگ را برپا کنند.
این جنبش در مقابل سونامی کشتارها و قتلعامها دوام آورد و سرمایه عظیم مردم ایران برای کسب آزادی شد.
زمانی که مسعود در زندان ساواک شاه بود، بهخصوص بعد از ضربه اپورتونیستهای چپنما و زمانی که در دو سه سال اول حاکمیت خمینی سازمان مجاهدین را در میان آتش و خون رهبری میکرد، موانع ایدئولوژیکی و سیاسی مهیبی در مقابل سازمان ما ایجاد شد. هر کدام از آن موانع دلیل کافی بود که بر اساس آن یک جنبش، نقطهٔ پایان بر مبارزه خودش بگذارد. چنین تجربههایی در همین تاریخ معاصر کم نیست. ولی آن گوهر انقلابی، شکافنده، اثرگذار و تغییردهنده که در رهبری مسعود بوده و هست، سازمان ما را هدایت کرد که سدها را از سر راه آزادی این ملت اسیر بردارد. بله موانع و سختیها هست، واقعی هم هست، اما هنر یک جنبش انقلابی همین است که تسلیمِ واقعیتها نشود؛ بهعکس، آن را بهسودٍ اهداف رهاییبخش خودش و مردمش تغییر دهد. و این راه و رسم مجاهدین است که از مسعود آموختهاند.
حماسهٔ ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ فدا و بهای حداکثر در عاشورای مجاهدین - ق۲