برگ‌های بی‌خزان ـ ابوالفضل محزون

از شاهدان قتل‌عام زندانیان سیاسی سال ۶۷ ـ قزوین

اواخر ۶۶ یک هیأت از تهران به زندان چوبیندر آمد با یکایک ما برخورد کردند و اتهامات را می‌پرسیدند همزمان پاسدارها در درون بند مشغول جستجو و بازرسی بودند که نهایتاً در جاسازی که بچه‌ها تعبیه کرده بودند یک رادیو و مقداری دست نوشته پیدا کردند و آنها را با خود بردند. مجدداً در اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد ۶۷ بود که یک هیأت دیگری به زندان آمد و صبح با تک‌تک زندانیان که برخورد می‌کردند یک برگه‌ای به آنها دادند و گفتند که اینها را پر کنید که تعدادی سؤال بود از قبیل این‌که آیا سازمان را محکوم می‌کنید؟ آیا حاضر به مصاحبه هستید؟ بعد از ظهر همان روز مجدداً اینها به بند آمدند و شروع به مصاحبه حضوری با زندانیان کردند. که سؤالات از این قبیل بود.

که آیا چند سال در زندان بودیم؟ آیا مصاحبه می‌کنی؟ اگر بیرون برید چکار می‌کنید آیا سازمان را محکوم می‌کنید؟ هرکس به این سؤالات پاسخ مناسب نمی‌داد به‌شدت مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفت.

بعد از چند روز از این واقعه یک هیأت دیگری به بند آمدند. این بار لیستی در دست داشتند که اسامی زندانیان مجاهد در آن نوشته شده بود. به آنها گفتند وسایلتان را جمع کنید و به بیرون بند بروید. بعد ما فهمیدیم که همه این زندانیها و باضافه تعداد زندانیانی که در بازداشتگاه سپاه بودند و کلیه کسانی که در انفرادی همان زندان چوبیندر بودند همه را به زندان گوهردشت منتقل کردند. اینها کی بودند اینها اساساً کسانی بودند که روی مواضع خودشان پافشاری کرده و زندانیان مقاوم و آنطور که بعدها معروف شد زندانیان سرموضع بودند.

.

لطفا به اشتراک بگذارید: