معرفی کتاب چشم در چشم هیولا ـ خاطرات زندان

به قلم هنگامه حاج حسن

نویسنده در ابتدای کتاب توضیح می‌دهد که در زمان انقلاب ضدسلطنتی، همراه با مجاهد شهید «شکر محمد زاده» دانشجوی پرستاری در تهران بوده است. آنها در سال ۱۳۵۸با آرمانهای مجاهدین آشنا شده و به این سازمان می‌پیوندند.

سالها بعد او و «شکر» در مسیر مبارزه با دیکتاتوری آخوندی، دستگیر شده و سال‌ها زیر شکنجه‌های قرون‌وسطایی دژخیمان خمینی قرار می‌گیرند.
گزیده زیر، فراز آخرین وداع با «شکر» است:

وداع با «شکر»

شب بود، من و «شکر» و «معصومه» با هم نشسته بودیم و صحبت می‌کردیم. ناگهان «شراره» (یکی از مزدوران) با چادر مشکی و مقنعه وارد شد و گفت: «شکر محمدزاده با کلیه وسایلش بیاید!»

«شکر» در ایمان به‌آرمانش به‌قله‌یی رسیده بود که حتی در حالت عدم‌تعادل روانی هم نتوانسته بودند او را به مزدوری بکشانند و حتی یک‌بار هم اجازه نداده بود که چنین چیزی از او بخواهند و داغ آن را به‌دل جلادان گذاشت. من مطمئن بودم که هرگز نخواهند توانست انسانیت او را از او بگیرند.

 

لطفا به اشتراک بگذارید: