این اشرف است چنین سبز و سرفراز- تقدیم به اهالی اشرف۳ -سروده جمشید پیمان شاعر و نویسنده مبارز میهن
تقدیم به اهالی اشرف۳ -سروده جمشید پیمان شاعر و نویسنده مبارز میهن
هنگام خیزش است، بتازان در این میان
فصل حضور توست، مشو از نظر نهان
بر قولِ شیخ ناکس و بد عهد دل مبند
کز این معامله نرسد برتو جز زیان
این دزدِ بدنهادِ درون تیره را چرا
کردی به میهن دل خسته، پاسبان
دیدی چه رفت بر تو و بر سرزمین تو
از شیخ بد دل و بد کار و بد زبان؟
اشک تو چارهساز غم کهنهٔ تو نیست
شادی ببار و چهرهٔ امّید کن عیان
از شب مترس و پای بنه در مسیر روز
پیغام صبح میدهدت مهر آسمان
شهری ست در خیالت و شهری برابرت
بگذر از آن خیال و در این یک مکن گمان
شهر برابرت، شرف روزگار توست
این اشرف است و شوکت ما را بود نشان
این اشرف است در دل آزادگان به جوش
این اشرف است در رگ ایرانیان دوان
این اشرف است چنین سبز و سرفراز
گل کرده در بهار و گذر کرده از خزان
چون کوه استوار و چو دریا، پر از خروش
کَشتی، همه زجان و زخون کرده بادبان
شهری ست مردمش همه صدق و همه وفا
شهری ست مردمش همه سرسبز و دل جوان
نه دلقشان زخدعه، نه دستار از ریا
تن پوششان زعشق و زِ نور است طیلسان
گرد آفرید و آرش و ستّار و کاوه اند
در کارزار خصم، کمان کرده در کمان
دشمن ز نامشان شده پربیم و در عذاب
یاران ز کارشان، همه شادان و گل دهان
با رزمشان دوباره میهنم آزاد میشود ...