حکایت خر ملا...
حکایت خر ملا
مرد فقیری فرزندش سخت بیمار شد پس به خانه ملای ده رفت تا خر او را برای چند ساعت قرض بگیرد و با آن به دنبال طبیب برود . پس از خواهش و تمنای فراوان ملا گفت: "خر ما در خانه نیست" حال برو و مزاحم نشو بگذار به عبادت خود بپردازم ، تا خواست در را ببندد ناگهان همان موقع خر ملا شروع کرد به عرعر کردن ! مرد با ناراحتی گفت: جناب ملا شما که فرمودید خرتان خانه نیست؛ اما صدای عرعرش در خانه تان الان دارد گوش فلک را کر می کند. ملا عصبانی شد و گفت: مردک ملعون عجب آدم کافر و کج خیال هستی از خدا بترس حرف من ملا را باور نداری ولی عرعر خر مرا قبول داری ؟