حکایت امامزادهای که .....
حکایت امامزاده ای که مجید مجیدی سازنده فیلمهایی چون رنگ خدا ، بدوک ,بچه های آسمان و محمد برای یکی از فیلمهایش ساخت
مجید مجیدی در خاطراتش چنین نوشته
جهت تهیه قسمتی از فیلم به روستایی درشمال کشور رفتیم بخاطر اینکه نخواهیم مسافتی را تا امامزاده های اطراف طی کنیم وبچه ها اذیت نشوند یک اتاقک کوچک شبیه امامزاده بنا کردیم و چند بازیگر نقش های خود را در آن قسمت ایفا کردند
بعد از اتمام فیلمبرداری چون یک بنای معمولی بود آن را جهت لانه گزینی پرندگان سالم رها کردیم و رفتیم
بعد حدود دو سال بعد خبردارشدم که امامزاده ساختگیمان تبدیل به زیارتگاه مهمی شده است
اول باور نکردم اما جهت حصول اطمینان به آن روستا سفر کردم، دیدم واقعیت دارد
برای روشنگری با اهالی صحبت کردم وگفتم که این اتاقک را ما بخاطر تهیه فیلم شبیه امامزاده درست کرده ایم اما دیدم مردم خصوصا پیران و بزرگان محل به شدت ناراحت شدند و حرف مرا توهین تلقی کردند و به گونه ای افراطی و احساساتی آن اتاقک را یک امامزاده شفا دهنده می دانند
دیدم اگر بیشتر پافشاری کنم احتمال دارد صدمه ببینم
مصلحت دیدم که با اداره اوقاف آن منطقه صحبت کنم تا از آن طریق مردم را از این جهل برهانم
به اداره اوقاف مراجعه کردم و موضوع را بیان کردم که ناگهان مسوول اوقاف برآشفته شد و گفت این حرفها چیست می زنید، این امامزاده شجره نامه دارد و بعد شجره نامه اش را به من نشان داد
من هم مات و مبهوت بدون خدا حافظی از آن محل خارج شدم که دم درب یکی از کارکنان اوقاف که آدم منطقی تری بود به من گفت دوست عزیز برای خودت دردسر درست نکن
مردم این بنا را مقدس میدانند حالا هر چه تو می خواهی دست و پا بزن
بعد تازه فهمیدم ریشه جهل و خرافات در مردم چقدر عمیق است
پایان