صدای پارس سگی ....
«صدای پارس سگی که زوزه های دردمندانهای میکشید از سوی دیگر خرابه برخاست. نویسنده به این فکر کرد که این زوزه ها، بهراستی ناله های دردمندانهای است که به خاطر مشاهدة چنین صحنهای از حلقوم سگ بیرون میآید. شاید این ناله ها همان ناله هایی است که باید از حلقوم انسانیت عصر، بیرون بیاید. اما چون نمیآید، از حلقوم سگ بیرون میآید. آخر این چه مملکتی است که نویسنده در آن باید در سطل زبالة یک خرابه پنهان شود!
سپس نویسنده به این فکر کرد که حتما آن سگ همان وجدان شریف انسانی است که در هیأت سگی جلوه گر شده. چرا که وقتی انسانها، همچون سگانی به جستجوی یک نویسنده، در خرابهها میگردند. بعید نیست که وجدان شریف انسان، ترجیح بدهد که بصورت سگی در بیاید و زوزه بکشد، برای این که زوزهایی کشیده شود، و صدایی به اعتراض بلند شود، مگر جبران آن صدایی باشد که به اعتراض بلند نمیشود.»
م. شوق