روباه گفت :
روباه گفت: زندگی یکنواختی دارم. من جوجه ها را شکار میکنم و آدم ها هم من را شکار میکنند.همهی جوجه ها مثلِ هم هستند و همهی آدم ها هم مثلِ هم، و این کمی حوصلهی مرا سر میبرد. اما اگر تو مرا اهلی کنی، مثل این است که نور خورشید زندگیام را روشن کرده. آن وقت، من صدایِ پایی را تشخیص میدهم که با صدایِ پاهایِ دیگر تفاوت دارد.
صدایِ پاهایِ دیگر مرا با عجله به لانهام در زیرزمین می فرستد. اما صدایِ پایِ تو مثلِ آوای موسیقی مرا از لانهام بیرون میکشد...
شازده کوچولو.