داستانک
داستانک
قلم سیاه داشت تندو تند می نوشت و می رفت که ناگهان، قلم قرمز پرید وسط سطرهای نوشته و شروع کرد به خط خطی کردن.
چکار میکنی؟ همه را خطخطی کردی!
حق دارم! آخر تو نه به وقت خودت توجه میکنی، نه به وقت خواننده ات. نه به جوهری که توی تو ریخته اند، نه به صفحه ی کاغذی که برایش هزینه پرداخته ای.
چطور مگر؟
بفرما! نگاه کن ببین چقدر کوتاه میتوانی بنویسی ولی بیخودی کلماتی را استفاده کرده ای
قلم سیاه به نوشته اش نگاه کرد. بعد نشست و تمامی کلمات خودش را با آنچه قلم قرمز نوشته بود مقایسه کرد. فهرست زیر را بدست آورد:
به تظاهرات دست زدند. تظاهرات کردند.
تجمع اعتراضی برگزار کردند تجمع اعتراضی کردند.
به قتل رساندند کشتند
به اقداماتی دست زد اقداماتی کرد
ریاست دولت هند را بر عهده داشت رئیس دولت هند بود
بخاطر عدم پیگیر بودن بخاطر پیگیرنبودن.
تأثیر بسیار انگیزاننده یی در میان جوانان برجای گذاشت.
تاثیر بسیار انگیزنده یی برجوانان داشت.
ساخت «فولکس واگن» عملی شد. فولکس واگن ساخته شد
فلان کتابها از آثار معروف او به شمار میروند. فلان کتابها از آثار معروف او هستند.
تیراندازی به سمت فلانی تیراندازی به فلانی
شخصی که تیراندازی کرده بود فلانی نام داشت. تیرانداز، فلانی بود.
آنها میخواستند به قلع و قمع ما بپردازند می خواستند ما را ریشه کن کنند
او درفلان شهر به حالت تبعید به سر میبرد او در فلان شهر تبعیدی بود
قلم سیاه با سپاسمندی گفت: چقدر به زبان فارسی کم توجه بودم؟