افتادن پیراهن
افتادن پیراهن
پیراهن جُحا روی بند رخت آویزان بود. باد آمد و آن را روی زمین انداخت. جُحا به زنش گفت: باید یک قربانی بدهیم.
زنش گفت: برای چی؟ جُحا گفت: برای اینکه من داخل پیراهنم نبودم وگرنه الان دست و پایم شکسته بود
افتادن پیراهن
پیراهن جُحا روی بند رخت آویزان بود. باد آمد و آن را روی زمین انداخت. جُحا به زنش گفت: باید یک قربانی بدهیم.
زنش گفت: برای چی؟ جُحا گفت: برای اینکه من داخل پیراهنم نبودم وگرنه الان دست و پایم شکسته بود