زن بسیجی
زن بسیجی
آپاندیسش رو عمل کرده بود . بعد از عمل شوهرش میاد ملاقاتش . منتها زنه هنوز خوب بهوش نیومده بوده و داشته زیر لب هزیون میگفته : احمق ... بیشعور ... عوضی ! یک دکتری داشته از اتاق رد میشده ، میگه : خوب به سلامتی مثل اینکه خانمتون به هوش اومده و داره باهاتون حرف میزنه !