قرض سگ
« قرض سگ »
یک بابایی داشته از سر کار برمیگشته خونه ، یهو میبینه یک جمع عظیمی دارن تشییع جنازه میکنند ، منتها یه جور عجیب غریبی . اول صف یک سری ملت دارن دو تا تابوت رو میبرن ، بعد یک یارو مَرده با سگش راه میره ، بعد ازون هم یک صف 500 متری ملت دارن دنبالشون میرن . یارو کَف میکنه ، میره پیش جناب سگ دار ، میگه : تسلیت عرض میکنم قربان ، خیلی شرمندم . میشه بگید جریان چیه ؟ یارو میگه : والله تابوت جلوییه خانممه ، پشتیش هم مادر خانومم ، هردوشون رو دیشب این سگم پاره پاره کرد ! مَرده ناراحت میشه ، همینجور شروع میکنه پشت سر یارو راه رفتن ، بعد از یک مدت برمیگرده میگه : ببخشید من خیلی براتون متاسفم ، میدونم الانم وقت پرسیدن اینجور سوالا نیست ، ولی ممکنه من یک شب سگ شما رو قرض بگیرم ؟! مَرده یک نگاهی بهش میکنه ، اشاره میکنه به 500 متر جمعیت پشت سر ، میگه : برو ته صف !