فروش بلیط
فروش بلیط
بسیجی باباش میمیره هفتش خیلی شلوغ می شه واسه چهلم بلیط می فروشه
بسیجی آشغال میره تو چشماش سره ساعت 9 میشینه دم در
بسیجی می ره هیئت راش نمی دن خودش می ره هیئت می زنه هیچکس رو راه نمی ده
.
یک بار یک بسیجی زنگ میزنه تاکسی تلفنی میگه اقا ماشین دارید. مردی که پشت تلفن بوده جواب میده بله. بسیجی میگه خوش به حالتون ما نداریم!