هلاکو سردار مغول
هلاکو سردار مغول بر سر خلیفه عباسی فریاد زد:
در هر اتاق از این قصر، ده کنیزک نازک بدن خزیدهاند. مگر تو چند زن میتوانی اختیار کنی؟ در مطبخت چند خوالیگر، طعام میپزند؟ از این سقفهای بلند و دیوارهای محکم و سراپردههای مخملین چه حاصل؟ من، هلاکو، سردار مغول از همان غذایی میخورم که سپاهیانم میخورند و بر همان اسب مینشینم که سربازانم مینشینند و بر همان زمین میخوابم که سربازانم میخوابند.
- شما که بسیاریتان عالمان دین هستید و مردان خدا، به این سردار بگویید که حکمران ظالم مسلمان را دوستتر میداریم یا حاکم کافری که به عدل حکومت کند؟
مجلس ساکت شد در سرتاسر صحن مستنصریه کسی سخن نمیگفت. هلاکو پرسشی مهم پرسیده بود.
به راستی کدام یک از این دو، مردمان را نفع بیشتری میرساند؟ حکمرانی که دم از دین میزند اما بساط ظلم میگسترند و اسباب جور فراهم میکند یا حاکمی را که کافر است اما بر مردمان به عدالت و برابری حکم میکند.
مجلس همچنان ساکت بود.
پیری از میانه صحن به پا خواست.
- های سردار فاتح مغول!
پاسخ پرسش خود را از من بشنو!
ما مسلمانان بغداد، حکمرانی حکمران عادل کافر را بر حکمرانی مسلمان ظالم ترجیح میدهیم و اگر این نبود، تو امروز به سادگی بر دارالخلافه مسلمین دست نمییافتی. بر ما حکمران کافری بگمار که به عدالت حکم براند.
ما از حکومتی که به نام اسلام بر مسلمین ظلم کند، خستهایم. که محمد مصطفی (ص) گفت: «مُلک با کفر باقی میماند و با ظلم نه!».