گربه ای از خانه ....
گربه ای از خانه شیخی مرغی به دندان گرفت ،
در حال فرار شنید که زن شیخ
فغان سر داد و گفت:
حاج آقا گربه مرغ را برد،
شیخ با خونسردی گفت :
ملالی نیست قران را بیاور
گربه باشنیدن این سخن
بلافاصله مرغ را رها کرد و گریخت ،
از او پرسیدند : تو را چه پیش آمد که مرغ را رها کردی ،
گفت : شما این ها را نمیشناسید
اکنون یک آیه از قرآن پیدا میکند و
فردا بالای منبر
گوشت گربه را حلال اعلام میکنند !
?عبید زاکانی