نوحه «ای داد»

در ایامی که ایام عزا بود

پر از درد و غم و رنج و بلا بود

پس از یک روز تحقیق و تفحص

مشخص شد «رئیس» اندر فنا بود

تن آن هیئتِ جزغاله گشته

میان کوه جنگلها رها بود

از آن پس در عزای آن پلیدان

به هرجا بنگری ماتم سرا بود

جناب خادم الضحّاک دوران

«شهید خدمت» قوم دغا بود

برای خلق، خائن بود و جلاد

نماد و شاخص اعدامها بود

خبرهای هلاک شیخ جلاد

فرح‌زا بود و سرشار از صفا بود

سرور و شادی تبریک گفتن

زسوی مردمان در هرکجا بود

ولی از بهر عظما تلخی آن

بتر از مرگ «حاجی» بارها بود

هواداران نالان ولایت

صدای ضجه‌هاشان در هوا بود

سپس در سیرک سیّار ولایی

نمایشهای نیرنگ و ریا بود

برای ارتزاق از لاشهٔ او

بسی طرحُ بسی برنامه‌ها بود

بساط کارناول مرگ و تابوت

فراز و نقطهٔ اوج عزا بود

زتبریز تا به تهران و خراسان

نوای نوحه بهر اشقیا بود

خیابان‌ها ز ساندیس خوار و مداح

شلم شوربای انواع صدا بود

ظریفی گفت قدری دلخوشی هم

برای شیخ در این ماجرا بود!

تسلایی و تسکینی موقت

برای پاره‌ای از دردها بود

وصول تسلیت از این و از آن

خروج مضحکی از انزوا بود

در این ایام سگ‌دعوای اذناب

کمی تحت‌الشعاع این عزا بود

پسین فردا دوباره روز از نو

بتر از آنچه پیش از این به‌پابود

به سوگ نوچهٔ خود گفت: «آقا»

که این یک «آبرویی» بهر ما بود

ولیکن حرف او از بی‌حیایی

مزخرف گویی و پرت‌وپلا بود

لطفا به اشتراک بگذارید: