سی دی سالروز آزادی آخرین زندانیان سیاسی مسعود رجوی از زندانهای دیکتاتوری شاه در سال ۱۳۵۷
۳۰ دی
مسعود رجوی ـ دانشگاه تهران ۴بهمن۱۳۵۷
به آنهایی که در زیر شکنجهها خدا و خلق را میطلبیدند به یاری، میگفتند، کدام خلق؟ بمانید و بپوسید اینجا جزیرهٔ ثباته. دیگه خبری نیست، خبری هم نبود. ولی ما میگفتیم: «الیس صبح بقریب؟»
مگر میشه خورشید را کشت؟ مگر میشه باد رو از وزیدن بازداشت و باران رو از باریدن؟
مگر میشه اقیانوس را خشک کرد؟ مگه میشه بهار را از آمدن بازداشت، مانع روئیدن لالهها شد؟ و مگر میشه ملتی رو تا به ابد اسیر نگه داشت؟ نه!
من نیامدم اینجا که روند خودبهخودی قضایا را فقط ستایش کنم، ما نیامدیم که آنچه رو که هست و فقط هست تأیید کنیم، لختی هم باید به آن اندیشید که چه چیزی باید باشد، و چه چیزی هم نباید باشد. آیا ما میخوایم نسل ملعونی باشیم، نسل نفرین شدهیی باشیم که فرصتها را از دست دادند. پیروز باد انقلاب دموکراتیک ایران
۳۰ دی
یک روز بزرگ
۳۰دی سالروز تحقق شعار «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» در سال۱۳۵۷ است. این شعار که بهصورت یکی از شعارهای اصلی تظاهرات و قیامهای مردمی در زمان شاه در آمده بود، در چنین روزی با آزادی آخرین زندانیان سیاسی در رژیم شاه به نتیجهٔ نهایی رسید و پیروز شد که نقطه اوج آن آزادی مسعود رجوی و موسی خیابانی بود.
در آن دیماه خاطره انگیز در سال۱۳۵۷، پس از درهم شکستن طلسم اختناق و اوجگیری قیامها در سراسر ایران، دیکتاتوری سلطنتی تحت فشار مردم و همچنین فشارهای بینالمللی برای آزاد کردن زندانیان سیاسی قرار داشت. پیش از آن، شاه خائن مدعی بود در زندانهایش هیچ زندانی سیاسی وجود ندارد. از جمله در مصاحبهیی با شبکه ان.بی.سی آمریکا که روزنامه اطلاعات آن را با تیتر درشت به چاپ رساند با اشاره به مجاهدین و چریکهای فدایی زندانی در سیاهچالهای دیکتاتوری گفته بود:
«در واقع این عده را هم نمیتوان زندانی سیاسی بهشمار آورد، زیرا همه آنها تروریست هستند[!]. آنها علناً میگویند که مارکسیست هستند. برخی از آنها میگویند مارکسیستهای اسلامی هستند. بنابراین میتوانید حدس بزنید چگونه افرادی هستند».
اما با اوجگیری قیام خلق، دیکتاتور گامبهگام ناچار از عقبنشینی شد. از جمله در آبان ماه ۵۷ به برکناری سرجلادان و دژخیمان ساواک دست زد و روزنامهها با تیتر درشت خبر کنار گذاشته شدن این عوامل شکنجه و جنایت را اعلام کردند.
همزمان مجلس دستنشانده شاه نیز با عنوان مضحک «طرح اعاده حیثیت زندانیان سیاسی» اعتراف میکرد: «اکثریت قریب به اتفاق زندانیان سیاسی به اتهام اعمالی مورد پیگرد و بازداشت و محکومیتهای حبسی و غیره قرار گرفتهاند که هرگز آن اعمال حسب اصول قوانین اساسی و نیز مقرارت قوانین جزایی ایران جرم نمیباشد. نحوه بازجویی و تحقیقات و بالاخره محاکمات زندانیان سیاسی توأم با روشهای غیرعادلانه و غیرقانونی و غالباً توأم با شکنجههای جسمانی و روانی بوده است».
آری قیام خلق راهی جز «شنیدن صدای انقلاب» برای دیکتاتور باقی نگذاشته بود و با درهم شکسته شدن طلسم اختناق آریامهری دستهدسته زندانیان سیاسی و فرزندان مبارز و مجاهد خلق به حکم خلق بهپا خاسته از زندانها آزاد شدند. تا اینکه سرانجام در شبانگاه ۳۰ دی نوبت آزادی آخرین گروه زندانیان سیاسی شد.
آن روز در میان آن زندانیان مسعود رجوی نیز از در آهنی و سنگین زندان عبور کرد و مردم آن امید را در آغوش گرفتند.
بله! آن شب، سه هفته پیش از سرنگونی رژیم شاه، آخرین گروه زندانیان سیاسی که پیشتر از اوین به زندان قصر منتقل شده بودند، تحت فشارهای مردمی که روزهای متمادی در مقابل زندان قصر تهران خواهان آزادی آنها بودند از سلولها و دخمههای سیاهچالهای دیکتاتوری آزاد شدند.
چهار روز قبل یعنی در ۲۶ دیماه شاه از کشور گریخته بود و دیگر مانعی برای آزادی آنها وجود نداشت. به این ترتیب مسعود رجوی، اشرف زنان مجاهد و سردار شهید آزادی موسی خیابانی در شمار آخرین نفراتی بودند که از زندان آزاد شدند.
شاه بعداً در خاطراتش نوشت که بزرگترین اشتباهش آزاد کردن تروریستها از زندان بوده است.
بیم آن میرفت که زندانیان نگهداری شده که رژیم شاه تا آخرین دقایق از آزاد کردن آنها سر باز میزد، در یک صحنهسازی توسط ساواک شاه بهقتل رسانده شوند. از این پیشتر شماری از زندانیان توسط بازجویان اوین بهوسیله سیانور بهشهادت رسانده شده بودند. قبل از آن در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ بیژن جزنی و شش تن از یارانش همراه با مجاهدان خلق کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل با محمل ساختگی فرار در تپه های اوین به رگبار بسته شده بودند و بهشهادت رسیدند.
اما در شبانگاه ۳۰ دیماه ۱۳۵۷ ساعتی قبل از آزادی مسعود، اشرف و موسی و مجاهدان همراهشان و نیز آخرین گروه از زندانیان چریکهای فدائی، مردم تهران و جمعیتهای دیگری که از شهرستانهای مختلف آمده بودند، پیرامون زندان قصر تجمع کرده و آزادی فوری و بلادرنگ زندانیان را خواستار شدند.
تحصن در کاخ دادگستری
همزمان خانوادههای مجاهدین و چریکهای فدایی و گروههای دیگری از مردم از یک هفته پیش در کاخ دادگستری در مرکز تهران بهطور شبانهروزی تحصن نموده و آزادی آخرین گروه زندانیان را طلب میکردند.
از سوی دیگر طبق ضوابط حکومت نظامی از ساعت ۹ شب به بعد تردد ممنوع اعلام شده بود. به هر جنبنده ای شلیک میشد از اینرو بلندگوها به مردمی که در اطراف زندان قصر جمع شده بودند، پیاپی اخطار میدادند و با شلیک تیرهای هوایی از مردم خواسته میشد که متفرق شوند. اما تهدید ها اثر نکرد و مردم و جوانان خشمگین با مشتهای گره کرده از قصد خود برای درهم کوبیدن در و دیوار زندان و آزاد کردن زندانیان سخن گفتند و سر انجام زندانبانان و تصمیمگیرندگان آن روزی رژیم را وادار به عقبنشینی نمودند.
بنا بر گزارشات شهود عینی تقریباً دو ساعت قبل از خاتمه مهلت حکومت نظامی تیمساران و رؤسای زندان شاه به درب بندی که مسعود رجوی در آن زندانی بود آمدند و او را شتابان با خود بردند. که نگرانی زیادی در بین همبندانش بر انگیخت، متعاقباً معلوم شد که مأموران مسعود را به پشتبام زندان قصر میبردند.
دقایقی بعد جمعیت با دیدن او در پشتبام و اطمینان از سلامتش سراز پا نمیشناختند و گلباران او توسط مجاهدان و جوانان تهران که از دیوارهای زندان بالا میآمدند دقایق متمادی ادامه پیدا کرد. در این هنگام یکی از بازاریان آن زمان که در پشتبام مسعود رجوی را همراهی میکرد میکروفون را گرفت و گفت همه زندانیان عفو شدهاند این را گفت تا جمعیت ساکت شود.
مسعود بلادرنگ میکروفون را از دست گوینده گرفت و با درود به خلق قهرمان ایران گفت:
«عفوی در کار نیست این جا کسی جرمی مرتکب نشده است که عفو و بخشش بطلبد. وانگهی همه به چشم میبینند که این مردم ایران هستند که زنجیرها و زندانها را در هم میشکنند. علاوه بر این اگر کسی در این میان باید عفو و بخشودگی بدهد این ما هستیم».
سپس رؤسای زندان گفتند که اگر مردم با توجه به اینکه چیزی به خاتمه حکومت نظامی باقی نمانده است متفرق شوند و راه باز کنند آخرین گروه زندانیان آزاد خواهند شد. مردم فریاد زدند که تا خروج آخرین نفر از جای خود تکان نخواهند خورد و در همانجا باقی میمانند. یکی از مجاهدین که در روز ۳۰ دی ۱۳۵۷ همراه با آخرین دسته زندانیان مجاهد آزاد شد، آخرین ساعتهای زندان را چنین توصیف کرده است:
«ساعتی بعد که کارها تقریباً تمام شده بودند موسی همه را به آخرین اتاق بند هشت که محل کار خودش بود فراخواند و در آنجا با لبخندی که بر لبانش نقش بسته بود پرسید همه آمادهاند؟ و نگاهش را در میان جمع چرخاند و تکتک چهرهها را از نظر گذراند و بعد گفت: «مسعود گرفتار بود و خودش نتوانست برای آخرین سخن قبل از ترک زندان حاضر شود من میخواهم پیام او را به شما بدهم همانطور که میبینید داریم آزاد میشویم. این هدیه خلق و ثمره خون شهیدانی است که این روزها بهدست جلادان بر سنگفرش خیابانها ریخته میشود. ما آزادیمان را مفت و مجانی به دست نیاوردیم میدانید که در بیرون زندان جاذبههای زیادی هست که میتواند یک انقلابی را از مسیر خودش خارج کند. ما برای اجابت این جاذبهها و برای دستیابی به رفاه فردی خودمان زندان را ترک نمیکنیم ممکن است که شکل مبارزه عوض شود. اما هدف همان هدف آزادی و رهایی خلق است تا امروز صحنه فعالیت مبارزه در داخل زندانها بود که باید بهایش را با انواع فشار و شکنجهها میپرداختیم فردا جامعه بستر مبارزه و تلاش ما خواهد بود تصور نکنید که با خارج شدن از زندان شرایط سخت پایان مییابد. مبارزه بیرون زندان زحمت بیشتر و فداکاریهای بیشتری را طلب میکند. دستیابی به گوهر آزادی فداکاری مداوم و مستمر میطلبد. ما سوگند خوردهایم که این بها را همواره بپردازیم بدانید که شرایط پرفتنهای را در پیش داریم که البته با درایت و هوشیاری و ایمان عظیم برادرمان مسعود همچنانکه تا اینجای راه را آمده ایم بقیه آن را هم طی خواهیم کرد». سکوت همچنان بر قرار بود چشمها به چهرهٔ موسی و گوشها به طنین پر صلابت کلامش سپرده شده بودند و از برق نگاهها میشد آنچه را که در دلها میگذرد فهمید.
پس از مدتی درهای زندان قصر گشوده شد اشرف و مسعود رجوی و موسی خیابانی و شماری دیگر از مجاهدان و فدائیان به خارج از زندان قدم گذاشتند و مستقیماً به محل تحصن به کاخ دادگستری رفتند.
صبح روز بعد اول بهمن ۱۳۵۷ گروههای مختلف مردم تهران در خانه رضائیهای شهید در خیابان ملک در حوالی میدان رضائیها به دیدار زندانیان آزاد شده شتافتند پدر طالقانی و مهندس بازرگان در روزهای بعد در همانجا با مجاهدین دیدار کردند.
کیهان ـ ۱بهمن۱۳۵۷
روزنامه کیهان در گزارش استقبال مردم تهران از آخرین گروه زندانیان آزاد شده نوشت:
محوطه زندان تا پاسی از شب گذشته یکپارچه شور و هیجان بود. خویشان و بستگان دوستان و آشنایان و رفقا که همهٔ روز و ساعاتی از شب را بیتابانه انتظار کشیده بودند با شعار درود بر فدایی سلام بر مجاهد برای ۱۲۵ نفر فرزندان پاک نهاد ملت آغوش گشودند و این در حالی بود که عده کثیری از خانوادههای زندانیان سیاسی در کانون وکلا هنوز به تحصن خود ادامه میدادند و منتظر عزیزانشان بودند.
کیهان با اشاره به خوانده شدن اسامی زندانیان آزاد شده از بلندگوی زندان افزود:
”با خوانده شدن هر اسم اجتماع چندین هزار نفری مردم درود میفرستادند و غریو شادی بود که برمی خاست پس از آن برای اینکه مردم از آزادی زندانیان سیاسی اطمینان حاصل کنند یکی از زندانیان مستقیماً از پشت میکروفون با آنها صحبت کرد. مسعود رجوی در حالی که با احساسات پرشور مردم روبهرو گشته بود گفت: «آیا هیچ واژه ای هست که بشود با به زبان آوردنش از شما مردم تشکر کرد؟ براستی که ما همهٔ این آزادی را مدیون شما ملت هستیم نه شخص دیگری یا گروهی خاص»
روزنامه اطلاعات نیز با درج خبر آزادی آخرین دسته زندانیان سیاسی از بیانیه زندانیان مجاهد خبر داد که با این جمله به پایان میرسید: «پیروز باد انقلاب دموکراتیک خلق ایران»
پدر طالقانی:
وقتی که در مقابل این شکنجه چیها و، بازجوهایی که خودتون میشناسید و دیدید از نزدیک، وقتی اسم مجاهدین برده میشد، اعصاب اینها به هم میلرزید و کنترلشون رو از دست میدادند.
این دلیل بر قدرت عقیده و ایمان به حق اونها بود. از اسم مسعود رجوی وحشت داشتند از اسم خیابانی وحشت داشتند.
مجاهد خلق عباس داوری میگوید:
یک روز در زندان سعید محسن به من گفت که ما را قطعاً اعدام خواهند کرد و بعد گفت: پیامی دارم که حتماً باید به مسعود برسانید. متن پیام این است:
به من گفت به مسعود بگو که تمامی تجلیلها و ثنا ها را نثار ما خواهند کرد و همه تهمتها و افتراها را به تو خواهند بست و هزاران بار تو را شهید خواهند کرد. راستی واقعیت غیر از این است؟
نقل قول سردار خیابانی از شهید بنیانگذار سعید محسن
او بار سنگینی را بایستی حمل کند باری که همه تجریبات و دستآوردهای سازمانی در آن متبلور است، همه تمجیدها نثار ما خواهد شد و از ما به عظمت و بزرگی شهدا یاد خواهند کرد، در صورتی که همه تهمت ها را به او میزنند، او به مبارزه خود در مراحل خیلی بالاتر از این مراحلی که ما طی کردیم ادامه خواهد داد و او بالاتر از ما قرار خواهد گرفت، چرا که او هر روز و هر ساعت شهید خواهد شد.
سردار شهید خلق موسی خیابانی
دانشگاه تهران ـ دی۱۳۵۸
ما اگر اهل جاه طلبی بودیم درها به روی ما بسته نبود. ما اگر اهل جاه طلبی بودیم اکنون این همه منافق نثار ما نمیشد.
سردار شهید خلق موسی خیابانی ـ دانشگاه تهران ـ دی۱۳۵۸
اما ما همه این رنجها را تحمل میکنیم، زندگی یک انقلابی یعنی تحمل همین رنجها، همین فشارها و همین جنگ اعصاب. مگر پیشتر از این، مگر همین پارسال در این روزها ما در زندان نبودیم؟ پارسال در همین روزها ما آخرین روزهای زندانمون را میگذراندیم. بنابراین، ما به تمام این رنجها، به تمام این فشارها، حاضریم. بدون شک گذشتن از این مسیر مبارزاتی و انقلابی چهارده ساله به سازمان ما و به افراد و عناصر و اعضا و رهبریکنندگان این سازمان خصایص و ویژگیهایی داده که دارا بودن اون خصائص شرطش فقط گذشتن از کوران چنین مبارزاتی است.
در مصاحبهای که داشتیم من عرض کردم که این کار برای ما مشکل است که بتوانیم از خودمون، از اعضایمون و از سازمانمون تعریف و تمجید کنیم. ولی بعضی وقتها مسئولیتها اقتضا میکند، مسئولیتها اقتضا میکند که واقعیت گفته شود.
در تمام این مدت ۱۴سال، برادرمون مسعود از همون اوایل بنیانگذاری سازمان، از اوایل سال۴۶ در کوران این مبارزات بوده است. از نزدیک و در بالاترین سطح با تمام تجارب سازمانی ما آشنا بوده و آشناست. مسعود تنها باقیماندهٔ کادر مرکزی سازمان پیش از سال ۵۰ است. بهلحاظ ایدئولوژیک که رسالت ویژه سازمان ما بود یک فرد صاحبنظر مکتبی است، در گروه ایدئولوژی سازمان، در کنار شهید حنیفنژاد، به کار تحقیق و تدوین ایدئولوژی مشغول بود. در سال ۴۸ در امر مربوط به تدوین خط مشی فعالانه شرکت داشت، در سال ۴۹ در اردوگاههای سازمان الفتح آموزش نظامی دیده است، در رهبری و هدایت مذاکرات سازمان با سازمان الفتح شرکت فعال داشت و بعد از۵۰ ضمن هفت سال و نیم تحمل شکنجه و زندان رسالت مبارزاتی خود را در زندان دنبال نمود. در این سالها میتوانم بهجرأت بگویم که بیشترین فشارها را تحمل کرده و بهخصوص بعد از سال ۵۳، بعد از ضربه اپورتونیستها، بیشترین فشارها و سختیها را تحمل کرده تا از ایدئولوژی سازمان، تا از میراث ایدئولوژیک سازمان که در معرض تهدید و خطر قرار گرفته بود، حراست کند.
سازمان ما مال شماست، گفتم هیچ سازمانی نمیتواند جدا از تودههای اجتماعیش به حیات خودش ادامه بدهد و مسعود کاندید شماست و آینده، آینده مال شماست، به این نکته ایمان داشته باشید، یقین داشته باشید که آینده مال شماست، آینده مال انقلابیون است، نیروهای میرا از صحنه حذف خواهند شد، پیروز باشید
سردار شهید خلق موسی خیابانی
آبان ۱۳۶۰
از نشریه شماره ۲۸ جمعه ۷ اسفند ۱۳۶۰ (آخرین پیام ضبط شده سردار شهید خلق مجاهد کبیر موسی خیابانی)
سردار شهید خلق موسی خیابانی – آبان ۱۳۶۰
اکنون چشم امید اکثریت تودههای مردم به سازمان است امیدوارم که خداوند ما را هر چه بیشتر شایسته این امید و اعتماد مردم و همچنین شایسته پیروزیهای بزرگتر آینده بکند، ما واقعاً مسیر پر شکوهی طی کردهایم، آینده پرشکوهتری هم در پیش داریم، البته معلوم است که حضور تو در خارج کشور در کسب این پیروزیها نقش تعیین کنندهای داشته است وگرنه در غیر اینصورت و با محدودیتهایی که در داخل کشور وجود دارد یعنی در فضای اختناق و استبداد قرونوسطایی و سرکوب و قهر ضدانقلابی که خمینی در داخل کشور ایجاد کرده ما هرگز قادر به این پیشرفتهای درخشان و بینظیر سیاسی نمیشدیم و من و بچههای دیگر هر روز که میگذرد به اهمیت وجود تو در خارج بیشتر پی میبریم و از اینکه در برابر مخالفتهای تو تسلیم نشدیم و تصمیم به عزیمت تو به خارج گرفتیم خوشحالتر و راضیتر از پیش هستیم.
ما واقعاً مسیر پر شکوهی طی کردهایم و آینده پرشکوهتری هم در پیش داریم، وقتی چشم را از این گذشته سراسر رنج و تلاش و شکوه و عظمت به آینده برگردانیم قاعدتاً چیزی جز پیروزیهای باز هم بزرگتر از طریق انجام رسالتهای عظیم تر نخواهیم دید که انشاالله خداوند ما را بدین همه شایسته گرداند و ترا هم که در این جریان غرور آفرین نقش تعیینکننده و نقش رهبری داشتی برای سازمان و مردم ما حفظ کند.
خاطرهیی از مجاهد کبیر محمدرضا سعادتی
در روز ۳۰دی۱۳۵۹ در زندان اوین
یکی از مجاهدین که در سال۱۳۵۹ بهدلیل هواداری از سازمان در اوین زندانی بود نوشته است:
یکی از خاطرات به یاد ماندنی در زندان اوین در فاز سیاسی، دیدار با مجاهد قهرمان محمدرضا سعادتی بود. عصر 30 دی ۵۹ در سالروز آزادی برادر مسعود همراه با آخرین زندانیان سیاسی، در حیاط محوطه ملاقاتها با او که دیدار داشتیم. ما حدود ۳۰ نفر بودیم که روزهای ۱۰و ۱۱ آبان دستگیر شده بودیم. در جمع ما حاج حسنعلی صفایی از مجاهدان زندانی در زمان شاه نیز حضور داشت.
او از خاطرات مسعود و موسی و تشکیلات در زندان در موقع آزادی برایمان گفت از کینههای لاجوردی و اینکه برادر به او ابن ملجم لقب داده بود و گفت: این سلولی که من هستم همان سلولی است که سعید محسن بنیانگذار در آخرین روزهای شهادتش در آن بود.
سعادتی گفت میدانید بچهها تمام این آموزشهایی که شما دارید این روزها میگیرید نتیجه ساعت ها کار مستمر برادر است که گاه روزانه به ۲۰ ساعت بالغ میشد. قسمتی از این آموزشها توسط برادر در همین سلولی که الآن من هستم نوشته شده است. برادر شب و روز نداشت مستمراً در برگههای سیگار و یا هر کاغذی که گیر میآورد شروع به نوشتن آموزشهای سازمان میکرد. بهخصوص بعد از ضربه اپورتونیستهای چپنما شرایطی بسیار سختی بود ما از سه طرف مورد تهاجم بودیم یکی از طرف اپورتونیستهای چپ نما، یکی از طرف راستهای ارتجاعی از جمله همین لاجوردی جلاد و بقیه آخوندها که قبلاً سمپات ما بودند و یکی هم از طرف دشمن اصلی آن زمان یعنی ساواک که در پشت راستها بود تا بتواند از این ضربهای که اپورتونیستها به ما زده بودند برای زیر سؤال بردن مبارزه مسلحانه، ماکزیمم بهره را بگیرند. ساواک و راستها عملاً در یک جبهه قرار داشتند.
همچنین بهدلیل تأثیرات خودبهخودی که این ضربه در داخل خودمان داشت دچار شبهات زیادی بودیم. نفس تشخیص تهدید اصلی یعنی راست ارتجاعی کار هر کس نبود. در این شرایط بود که نتیجهٔ حضور و تلاشهای بیامان برادر مسعود مثل یک معجزه برای سازمان و انقلاب خلقمان عمل کرد. برادر با دادن ۱۲ماده، سازمان را از لبهٔ پرتگاه به نقطه جهش ایدئولوژیک رساند. اگر برادر نبود چه بسا هر کدام از ما طعمه یکی از این سه دشمن میشدیم، اما برادر تمام وقت با گذاشتن کلاسهای آموزشی، مرزهای سرخ ما را با هر کدام از این سه جریان مشخص کرد و با ارائهٔ بحث اسلام چپ مارکسیسم ایدئولوژی سازمان را در عالیترین مدار قرار داد.
آن روزها ازقندی سربازجوی ساواک گفته بود که اگر میخواهید بریده داخل زندان بالا برود، مسعود رجوی را از میان بر دارید. این تهدید را ما همیشه حس میکردیم. تا قبل از سی دی همیشه این نگرانی در مورد جان برادر در ذهن همه ما و بهخصوص موسی وجود داشت که مثل کاظم ذولاانوار و بیژن جزنی و بقیه یاران با بهانهیی بخواهند برادر را سر به نیست کنند.
پس وقتی میگوئید روزی ۱۴ ساعت آموزش میبینیم، بدانید که با برادر مسعود از کجا به کجا رسیدیم و باید همهمان این داراییهای بینظیر را قدر بدانیم. اینطوری میشود ارزش و جایگاه روز ۳۰دی را بدانیم.