روایت شاهدان ـ نسرین عبدی
زندانی سیاسی ۱۳۶۰ ـ ۱۳۶۳
من نسرین عبدی هستم از شهر قهرمانپرور بروجرد. یک خاطره دارم از آن دوران از زمان نشریه فروشی. آن موقع در یکی از خیابانهای اصلی شهرمان که اسمش خیابان شهدا بود، ما مجاهدین بساط نشریه فروشی داشتیم. من در آنجا تعداد زیادی نشریه را زیر چادرم جاسازی کرده بودم. مردم و جوانان با اشتیاق میآمدند و این نشریهها را میخریدند و میرفتند.
وقتی مزدوران رژیم این صحنه را دیدند یکی از این مزدوران به نام وجیه کربلایی که یک فالانژ سرشناسی بود در شهرمان آمدند و با چند مزدور دیگر به بساط من حمله کردند. آنها مرا زیر باد کتک گرفتند. مردمی که در صحنه بودند آمدند و مرا از دست و پای کتک آنها نجات دادند.
من شروع کردم به دویدن و به کوچهای رسیدم ولی متوجه نشدم که این کوچه بنبست است. متوجه شدم یکی از این مزدوران که در شهرمان هم معروف بود و به او حسین یکتا میگفتند آمد و زانو زد و کلتش را به سمت نشانهروی کرد. من هم برگشتم و با صدای بلند گفتم بزن بزن. از این سر و صدایی که ایجاد شده بود هم مغازهدارها و هم مردمی که رد میشدند بهخصوص جوانان آمدند و خودشان را انداختند وسط و هر کسی داد میزد اگر میخواهی بزنی مرا بزن.