شاه و شیخ و دیکتاتوریهای سلطنتی و دینی دو روی یک سکهاند
شاه و شیخ و دیکتاتوریهای سلطنتی و دینی دو روی یکسکهاند
بهدستور رضاشاه
بهدنبال سقوط سلطنت در روسیه تزاری و انقلاب اکتبر۱۹۱۷ (برابر با۱۲۹۶شمسی) در پایان جنگ اول جهانی، استعمار انگلیس که در پی ایجاد دیواری برای حفاظت از مستعمرات آسیایی خود بهویژه هندوستان بود، در ایران رضاخان قزاق را که تاآن زمان در جبهه روسیه تزاری بود، با یککودتای استعماری با کارگردانی ژنرال آیرونساید انگلیسی در سال۱۲۹۹ به قدرت رساند و سپس در سال۱۳۰۴، بهتخت سلطنت نشاند.
۱۴سال بعد از کودتای سوم اسفند۱۲۹۹ رضاشاه در سال۱۳۱۳ بهترکیه سفر کرد. وی سپس در بازگشت، با صدور یکبخشنامه اقدام بهرفع اجباری حجاب زنان و گذاشتن اجباری کلاه شاپو بر سر مردان کرد (تاریخ ۲۰ساله حسین مکی ص۱۴۴ بهبعد)..
بخشنامه مربوط بهکلاه اجباری مردان نمونهیی از روش برخورد رضاخان در این زمینه است.
کشتار مسجد گوهرشاد
اقداماتمشابه در ایران و افغانستان در چارچوب یکبلوک سیاسی یکی از دستورالعملهایی بود که ظاهراً از منبعی واحد سرچشمه گرفته بود، یعنی استعمار انگلیس که میخواست در عین حفظ زیرساخت فئودالی در ایران و افغانستان، برخی اصلاحات بورژوایی را برای حفظ این کشورها بهجریان بیندازد و آنها را دربرابر موج انقلابهای رادیکال و جمهوریهای سوسیالیستی مصون کند.
کما اینکه ۴دهه بعد در ایران، شاه و دربار سلطنتی در انقلاب سفید، با چرخش از استعمار کهنه انگلیسی که مبتنی بر فئودالیته بود، بهرژیم سرمایهداری وابسته روی آورد. وقتی در سال۱۳۳۹ در آمریکا کندی روی کار آمد، ایران ۷سال بعد از کودتای ۲۸مرداد بار دیگر در شرایط بحرانی بود. شاه نخستوزیری علی امینی را که باید خط اصلاحات را پیش میبرد بهاجبار پس از اعتصاب و قیام معلمین در اردیبهشت۱۳۴۰ پذیرفت. اما ۱۴ماه بعد او را برکنار کرد و خودش در اجرای خواستهای آمریکا عهدهدار پروژهٔ اصلاحات ارضی تحت عنوان انقلاب سفید گردید. اما در زمان رضاشاه، خود او بزرگترین فئودال ایران بود و کاری بهزیرساختهای فئودالی نداشت و زمینها، بهویژه زمینهای حاصلخیز شمال کشور را تحت عنوان املاک سلطنتی با زور و اجبار تصاحب میکرد و بهدست آوردن املاک و مستغلات را بهسرکردگان ارتش خود نیز توصیه میکرد. در عینحال برای حفظ و اداره کشور، بهویژه در شهرها که پایگاه بورژوازی و خردهبورژوازی شهری بود، اصلاحات اداری و قضایی لازم بود، بهشرط اینکه بههیچ اصلاح سیاسی از جنس و سنخ آزادیهای سیاسی که دستاورد انقلاب مشروطیت ایران بود، منجر و منتهی نشود.
کارگردان اصلاحات اداری و بورژوایی، محمدعلی فروغی مهرهٔ کهنهکار انگلیس در مقام نخستوزیر رضاشاه بود که با تیم انگلیسی خود کارها را پیش میبرد. فروغی همان کسی است که در تبعید رضاخان از ایران در شهریور۱۳۲۰و روی کار آوردن محمدرضا شاه در ارتباط با سفارت انگلیس نقش کلیدی داشت.
رضاشاه در عین اینکه بهخاطر جبر زمان، اصلاحات اداری و بورژوایی را که انگلیس خواستار آن بود، پذیرفته بود، اما آزادی سیاسی، خط قرمز عبورناپذیر استبداد رضاشاهی در تمام دوران سلطنت او بود. بههمین خاطر پایههای فئودالیسم نیز دست نخورده باقی ماند. کما اینکه عموم ملیتها از هموطنان عرب در خوزستان تا بلوچستان و کردستان و لرستان تحت شدیدترین سرکوب قرار گرفتند. این در حالی بود که قرارداد نفت دارسی در سال۱۳۱۲ با هیاهو و جنجال تبلیغاتی بیش از ۳۰سال دیگر بهسود استعمار انگلیس تمدید شد.
اگر ارتجاع و استعمار بر سر راه انقلاب مشروطیت ایران قرار نمیگرفتند و آن را سرکوب و ریشهکن نمیکردند، بدیهی است که انقلاب در جریان تکامل خود، بزرگ مالکی و رژیم فئودالی را بر میانداخت. اما رضاخان با دیکتاتوری تمامعیار و کشتار وسیع، مأموریت خود را پیش برد.
کشتار در مسجد گوهرشاد مشهد بر سر تحمیل لباس و کلاه اجباری تحتعنوان تمدن غرب، که البته در همه حال عاری از هر گونه آزادی سیاسی بود، یکی از همان محصولات استبداد سیاه سلطنتی رضا شاهی است. تنشهای منتهی بهقتلعام در مسجد گوهرشاد مشهد از نیمه تیر۱۳۱۴ آغاز شد. روز ۱۹تیر بهبازداشت معترضان و سخنرانان رسید.
شامگاه ۲۰تیر دستور قتلعام و حمله نظامی با شیپور جنگی نیروهای ارتش رضاخانی در مورد معترضانی که در مسجد گوهرشاد (مرکز اعتراضها) تحصن کرده بودند، بهاجرا در آمد و کشته و مجروح بسیار بر جای گذاشت. قتلعام در روز ۲۲تیرماه بهاوج رسید و نیروهای لشکر شاه با مستقرکردن قبضههای مسلسل در «سردر»های مسجد گوهرشاد و مستقر کردن توپخانه در خیابان تهران (روبهروی حرم و مسجد گوهرشاد) بهکشتار ادامه دادند و شمار بیشتری در اثر شلیک نیروهای سرکوبگر جان باختند و اجساد آنها در قبرهای جمعی در مشهد دفن شد.
جالب اینکه اسدی نایبالتولیه آستان قدس و حرم امام رضا نیز در آن زمان مخالف این سرکوب بود و از این رو برکنار و بعداً بهدستور شاه اعدام شد. دستگاه نظامی رضاخان، اسدی را مسئول بلوا و اغتشاش معرفی کرد.
نکته دیگری که قابل توجه است، موضع خمینی در جریان آن قتلعام است. خمینی که در سال۱۳۱۳ مدعی اجتهاد بود در جریان قتلعام مسجد گوهرشاد مطلقاً سکوت کرد.
در کتاب خلاصه تاریخ ایران نوشتهٔ دکتر عبدالعلی معصومی، در این مورد آمده است:
خمینی در وقایعی. مثل تصویب قانون سرکوبگرانه سال۱۳۱۰، سرکوب و قتل آزادیخواهان. توسط رضاشاه، و کشف یا برداشتن اجباری حجاب و اقدامات سرکوبگرانه برای پیشبرد آن، سکوت کرد و تسلیم و سازش و کنج عافیت گزیدن را ترجیح داد. در واقعه مسجد گوهرشاد در سال۱۳۱۴ نیز که بهدستور رضاشاه، قزاقان جنایتکار بهسوی مردم آتش گشودند و دستکم دو هزار تن را کشتار کردند، باز هم خمینی نسبت بهاین جنایت بزرگ در سکوت کامل بهسر برد».
خمینی در کتاب «کشفالاسرار» خود با ترس و زبونی هر چهتمامتر نوشت:
«روحانیان هیچوقت نخواستند اساس حکومت را بههم بزنند و اگر گاهی هم با شخص سلطانی مخالفت کردند، مخالفت با همان شخص بوده از باب آنکه بودن او را مخالف صلاح کشور تشخیص دادهاند وگرنه با اصل و اساس سلطنت تاکنون از این طبقه مخالفتی ابراز نشده است».
قتلعام مردم مشهد در مسجد گوهرشاد آنچنان فجیع و غیرقابل انکار بود که بعدها برخی مقامات دیکتاتوری سلطنتی هم بهآن اذعان کردند از جمله تیمسار شاهنشاهی حسین فردوست، در کتاب «ظهور و سقوط پهلوی» (صفحه۶۸ بهبعد) برخی از گزارشهای یکانهای نظامی دخیل در کشتار را منتشر کرد که ابعاد کشتار را نشان میدهد. در نقطه مقابل لباس و بیحجابی اجباری رضاخان قزاق، در تاریخ معاصر ایران خمینی و خامنهای قرار میگیرند که بهنحوی فوق متناقض حجاباجباری را برای حفظ پایههای دیکتاتوری دینی علم کردهاند. هدف از دجالگری رژیم ولایتفقیه تحت عنوان عفاف و حجاب و گشت ارشاد و نهی از منکر از روز اول چیزی جز سرکوب نبوده و نیست. رژیم بهاین وسیله میخواهد از بالاگرفتن خیزشها و مطالبات برحق مردم جلوگیری کند.
مسعود رجوی -۲۷ فروردین ۱۳۶۵
بهتو چه که یکی باحجاب است یکی بیحجاب!
«دشمن تا وقتی که در حکومت هست، از همه وسایل از همه طرق استفاده خواهد کرد، برای تحمیل خودش، برای سرکوب مردم. از هیچ توطئهای از هیچ شرارتی از هیچ رذیلتی رویگردان نیست.
بنا براین، این رژیمها به هر توطئهای متشبث خواهند شد برای اینکه خودشان را حتی یکروز، حتی یکساعت، بیشتر، در قدرت نگه دارند.
این رژیم اصلاً از اول هم همینطوری بوده. ببینید رادیو و تلویزیون را در حالیکه داشت ارگانهای رسمی تبلیغاتی و حکومتی را، از خیر پیادهروها و آسفالت خیابان و دیوارها هم برای شعارنویسی نمیگذشت. در عین حال منبرها را هم داشت یعنی همه وسایل مدرن و وسایل سنتی را بخودش اختصاص داده بود!
خوب شاه رادیو تلویزیون داشت این هم این را دارد هم منبر را دارد هم از آسفالت خیابان برای شعارنویسی و تبلیغ و اینها در نمیگذشت میدانید چرا؟
انقدر ضعیفه که اگر یک حفره یک خلأ در یک جا باقی بگذارد از همان جا از هم دریده خواهد شد از همانجا سرکلاف باز خواهد شد. بنابراین اینکه حتی نمیتواند مختصر آزادی برای زنان این مملکت را تحمل بکند. خوب بهتو چه که یکی با حجاب است یکی بیحجاب.
برو تو هم هر طور که خودت میخواهی هر طور که علاقهات است هر طور که عقیدت هست بگذریم که هیچ عقیدهای نداری جز سفاکیت! تو اینطوری بکن نه! هرجا که آزادی باشد خمینی نیست کانه رابطه آزادی با خمینی، رابطه بسم الله است و جن، اون نمیتواند تحمل بکند».