شکست ناپذیران در ستایش قهرمانان ملی شهید ایران- نوشته حسن نایب‌آقا

"شکست ناپذیران" اثری است که به‌قهرمانان ملی شهید ایران تقدیم شده است. نویسنده، حسن نایب‌آقا قهرمان ملی‌پوش فوتبال ایران و عضو شورای ملی مقاومت، روایتی از مبارزات، شجاعت، و فداکاریهای قهرمانان ایرانی در برابر دیکتاتوری خون‌ریز آخوندی را به تصویر می‌کشد. این کتاب شهادت بیش از ۱۲۰‌هزار تن از بهترین فرزندان مجاهد و مبارز ایران را گرامی می‌دارد، که در میان آنها نام بسیاری از ورزشکاران و قهرمانان ورزشی ایران نیز به‌چشم می‌خورد.

"شکست ناپذیران" نه تنها یک‌اثر تاریخی و ورزشی است بلکه به‌عنوان یک گنجینه ارزشمند از مقاومت و ایثار در برابر ظلم و استبداد، عشق و انسان‌دوستی قهرمانانی که جان خود را فدای آزادی و شرف وطن کردند، به‌شمار می‌آید. این کتاب شامل بخش‌های مختلفی از جمله پیام‌های مسعود رجوی به‌ورزشکاران، زندگینامه غلامرضا تختی، داستانهایی در مورد ورزش و آزادی، یادداشتها و خاطرات درباره حبیب خبیری و دیگر قهرمانان است. هم‌چنین، بازتاب شهادت حبیب خبیری در رسانه‌های خبری جهان و ادای احترام به قهرمانان شهید ورزش ایران در فرانسه، از دیگر بخش‌های مهم این کتاب می‌باشد.

در دیباچه این کتاب که در بهار ۱۳۹۳ توسط حسن نایب آقا نوشته شده آمده است.

در پرونده سیاه رژیم خمینی، صدها‌هزار شهید، میلیونها اسیر و شکنجه‌شده، صدها میلیارد دلار چپاول؛ و نابودی تاریخ، فرهنگ، ثروت و شرف ملت بزرگ ایران ثبت شده است. برخی از ایرانیها و خارجیها در برابر این بلیه آسمانی، به‌خواری و تسلیم تن دادند، اما مردم ایران‌زمین و قهرمانان بزرگ آن، هرگز در برابر خون‌ریزی و قساوت و جنایت آخوندها و حامیان غربی آنها تسلیم نشدند و با مقاومتی حماسی، نام خمینی و آخوندها را در تاریخ جهان مترادف جهل، جنایت و ضدیت با بنی‌نوع انسان به‌ثبت دادند.

بر تارک جان‌فشانی و فداکاری ملت ایران، شهادت بیش از ۱۲۰‌هزار تن از بهترین فرزندان مجاهد و مبارز این آب و خاک می‌درخشد. که در میان آنها نام صدها تن از بهترین ورزشکاران و قهرمانان ورزشی ایران به‌چشم می‌خورد.

هیچ رژیمی در تاریخ بشر دست به‌چنین جنایت هولناکی علیه قهرمانان ملی و ورزشی خود نزده است. و این خود نشان می‌دهد که دیکتاتوری خونخوار مذهبی ایران، با هیچ رژیم استبدادی در تاریخ بشر قابل مقایسه نیست. اما به‌رغم تمام سبعیت و خونخواری این جنایتکاران، قهرمانان ملی ایران در برابر آنها سینه سپر کردند به‌سنت جوانمردی و فداکاری پوریای ولی و جهان پهلوان تختی، خمینی را از اوج قدرت به‌خاک ذلت کشاندند و سرود شکست‌ناپذیری فرزندان دلیر ایران را در سراسر جهان طنین افکندند.

به‌مناسبت سالگرد فقدان جهان پهلوان تختی نگاهی می‌کنیم به مطلبی تحت عنوان از قامت سرو بلندتر، زندگی من به‌قلم جهان پهلوان تختی

از قامت سرو بلندتر

زندگی من به قلم غلامرضا تختی

بهنظرمنتاریختولدومرگیکانسان، همهزندگیاوراتشکیلنمی‌دهد.

آنچهزندگییکمردراازلحظهآغاز، ازروزتولدتالحظهمرگمی‌سازد، شخصیت، روحیهجوانمردی، صفا، انسانیت، واخلاقیاتاوست. اماچونشما

ازمنبا اصرارهمهزندگیمرا،ازآغازتولدتاامروز، خواسته‌اید، خواستشما

رااجابتمی‌کنم. امااینکاردراعتقادمنتغییرینمی‌دهد

اسم من غلامرضا تختی است. در شهریورماه ۱۳۰۹ در خانی‌آباد تهران متولد شدم. خانواده ما از خانواده‌های متوسط خانی‌آباد بود. پدرم غیر از من، دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همه از من بزرگتر بودند. پدر بزرگم، حا‌ج قلی، نخود لوبیا و بنشن می‌فروخت. پدرم تعریف می‌کرد که حا‌ج قلی توی دکانش روی تخت بلندی می‌نشست و به همین جهت مردم خانی‌آباد اسمش را گذاشتند حا‌ج قلی تختی. و همین اسم به‌ما هم منتقل شد و نام خانوادگی من نیز همین است.

حا‌ج قلی تختی در راه مکه ناجوانمردانه به‌دست راهزنان کشته شد و از ماترک او میراثی به همه فرزندانش، از جمله رجب خان پدرم، رسید. پدرم، با پولی که در دست داشت، در محل فعلی انبار را‌ه‌آهن، زمین خرید و یخچال طبیعی درست کرد. پدرم، روی اصل اعتقادات مذهبیش و ارادت خالصانه‌یی که به امام هشتم داشت، نام «غلامرضا» را بر من گذاشت.

نخستین واقعه‌یی که به‌یاد دارم و ضربه‌یی بزرگ بر روح من زد، حادثه‌یی بود که در کودکی برای من پیش آمد. پدرم برای تأمین معاش خانواده پراولادش مجبور شد که خانه مسکونی خود را گرو گذارد. یک روز طلبکاران به‌خانه ما آمدند و اثاثیه خانه و ساکنانش را به‌کوچه ریختند. ما مجبور شدیم که دو شب را توی کوچه بخوابیم. شب سوم اثاثیه را بردیم به‌خانه همسایه‌ها و دو‌اتاق اجاره کردیم. چندی بعد، روزگار عرصه را بیشتر بر پدرم تنگ کرد، تا این‌که مجبور شد یخچال طبیعیش را بفرو‌شد. این حوادث تأثیر فراوانی در روحیه پدرم کرد و باعث اختلال دماغی او در سالهای آخر عمر شد. از آنجا که این مطلب در نشریات رژیم شاه چاپ شد، جهان پهلوان از ذکر علت اصلی بدبختیهای پدرش صحبتی نکرده است. رضاخان کلیه داراییهای پدر تختی را گرفت و او را بی‌خانمان کرد. پس از این واقعه زندگی بر پدر تختی سیاه شد و سرانجام از سختی و غصه مرد__

جهان پهلوان در ادامه مطلب زندگی من می‌نویسد:

مدت ۹سال در دبستان و دبیرستان منوچهری، که در همان خانی‌آباد قرار داشت، درس خواندم، ولی تنها خاطره‌ای که از دوران تحصیل دارم، این است که هیچوقت شاگرد اول نشدم. اما زندگی در میان مردم و برای مردم، درسهایی به‌من آموخت که فکر می‌کنم هرگز نمی‌توانستم در معتبرترین دانشگاهها کسب کنم. هم‌چنین زندگی به‌من آموخت که مردم را دوست بدارم و تا آ‌نجا که در حد توانایی من است، به‌آنان کمک کنم. حال این کمکها از چه طریقی و از چه راهی باشد، مهم نیست. هر کس بقدر تواناییش…

ورزش ابتدا برای من نوعی سرگرمی و تفنن بود. مدتی خیال قهرمان شدن، مرا به وسوسه انداخت. اما همیشه معتقد بودم که ورزش برای تندرستی و سلامتی جان و تن با هم لازم است. با آ‌نکه علاقه فراوانی به‌ورزش داشتم، مجبور بودم در جستجوی کار برآیم. زندگی نان و آب لازم داشت. مدتی به‌خوزستان رفتم و با مزد روزی هفت، ۸تومان کار کردم. دنیا در حال جنگ بود. زندگی به‌سختی می‌گذشت.

آشنایی حقیقی من با ورزش و کشتی در باشگاه «پولاد» شروع شد. پیش از این گودها و زورخانه‌های فراوانی دیده بودم. پهلوانان نام‌آوری را به‌چشم دیده بودم که در عین قدرت، افتاده بودند. ۱۷سال پیش به‌باشگاه پولاد رفتم. در آ‌نجا از رضی‌خان صاحب باشگاه، صمیمیت و صفای بسیار دیدم. رضی‌خان آدم خوبی بود. اگر کسی را نشان می‌کرد و می‌دید که استعداد کشتی دارد، دست از سرش برنمی‌داشت. در گرمای تابستان لخت می‌شدیم و هر روز از ساعت دو بعدازظهر تا چندین ساعت کشتی می‌گرفتیم از دوش آب گرم و حمام خبری نبود. کشتی‌گیران برای وزن کم‌کردن به‌خزینه می‌رفتند. تشکهای کشتی را با پنبه پر می‌کردند. اما خاک و خاشاک آن بیش از پنبه بود. بگذریم.

تمرینهای جدی را در سرباز‌خانه شروع کردیم. وقتی در سال‌۱۳۲۸ در نخستین مسابقه بزرگ ورزشی شرکت کردم، در همان اولین دوره ضربه فنی شدم. اما تمرینهای جدید و جدی و سختی که در پیش گرفتم، مرا یاری کرد تا حقیقت مبارزه را درک کنم. اگر چه شور پیروزی در سر داشتم، اما کار و کوشش را سرآغاز پیروزی می‌دانستم. عاقبت این کار و کوشش باعث شد که همراه تیم ایران در وزن ششم به‌«هلسینکی» بروم. در مسابقات جهانی «هلسینکی» که در سال‌۱۹۵۱ برگزار شد، من با ۶‌کشتی‌گیر روبه‌رو شدم و مقام دوم جهان را به‌دست آوردم. این نخستین سفر من به‌خارج از ایران بود. و تجربه‌های تازه، چشمان مرا به‌حقایق تازه‌ای گشود. بعد از مسابقات جهانی، دیگر مسابقات و المپیک بود که لزومی به‌باز گفتن آنها نمی‌بینم. نتایج این مسابقات را هر کسی می‌داند. اصولاً فکر می‌کنم که نتایج این مسابقات به‌من تعلق ندارد، بلکه متعلق به‌ورزش و به‌مردم ایران است.

نشریه ایران‌زمین در مطلبی به‌قلم حسن نایب آقا گوشه‌هایی از قهرمانیهای جهان پهلوان تختی در میادین ورزشی بین‌المللی تصویر کرده است. از جمله مدالهای مختلفی که جهان پهلوان در مسابقات قهرمانی جهانی و مسابقات المپیک به‌دست آورد و بر بام قهرمانی جهان ایستاد و نام ایران و مردم ایران را پرآوازه کرد. در ادامه این مطلب پس از شرح قهرمانیهای جهان پهلوان تختی در میادین ورزشی بین‌المللی آمده است.

از این پس مرحله جدیدی در زندگانی جهان پهلوان ایجاد می‌شود. وقایع ۱۵خرداد، تلاش فراوان در راه کمک‌رسانی به‌مردم زلزله‌زده بوئین‌زهرا و فعالیت‌هایش با جبهه ملی و پدر طالقانی در راه آزادی مردم ایران، او را تبدیل به‌قهرمان بی‌نظیری کرده بود که دل همه مردم را ربوده بود. هر کجا می‌رفت با تحسین و ابراز عشق و محبت مردم روبه‌رو بود. پیوندهای عمیق مردمیش و وفاداریش به‌آرمان دکتر مصدق، باعث شد تا شاه و سازمان اطلاعات و امنیتش از او کینه به‌دل بگیرند. جهان پهلوان ما چون کوه استوار و چون پرنده سبک‌بال و چون باران لطیف بود. قلبی مالامال از محبت مردم داشت. به‌آرمان انسانیت و آزادگی وفادار بود و هیچگاه حریفان خود را نیازرد. ساده و بی‌ریا زندگی کرد و گرد ارتجاع آخوندی و ابتذال سلطنتی هیچگاه بر چهره‌اش ننشست. پهلوان پهلوانان ایران چون یک قهرمان ملی زندگی کرد و مانند یک قهرمان به‌اسطوره‌های تاریخ ایرا‌ن زمین پیوست.

 

 

لطفا به اشتراک بگذارید: