۷د‌یماه سالروز شهادت قهرمان مجاهد خلق علی صارمی قدیمی‌ترین و برجسته‌ترین زندانی سیاسی مقاوم ایران

با درود به قهرمان مجاهد خلق علی صارمی

قدیمی‌ترین و برجسته‌ترین زندانی سیاسی مقاوم ایران تا سال ۱۳۸۹

که پس از ۲۴سال زندان و شکنجه در نخستین سالگرد قیام عاشورا در ۶ دی ۱۳۸۹

به دستور خامنه‌ای خلیفه ارتجاع در اوین سربدار شد.

روز هفتم دیماه سالروز شهادت مجاهد قهرمان علی صارمی برجسته‌ترین زندانی سیاسی معاصر تا پایان دهه ۸۰ است یک قهرمان پایداری یک نماد پای فشردن بر آرمان یک الگو برای همگان و یک پیام‌رسان به مردم ایران و به همه عاشقان آزادی ایران این پیام را داد که تنها راه نجات ملت ایران حمایت از مقاومتش می‌باشد.

مجاهد قهرمان علی صارمی گلزار خاوران شهریور ۱۳۸۶

ملت ایران تا زمانیکه مقاومتشو انسجام نده پشت مقاومت یکپارچه وانایسته این فاجعه تکرار خواهد شد. برای ما تصمیم می‌گیرن حرکتهایی رو می‌چینن، ما رو قتل‌عام می‌کنن تنها راه نجات ملت ایران، حمایت از مقاومتشه.

مسعود رجوی-۹بهمن ۱۳۸۹

هم‌چنانکه در قرآن آمده است، مرتجعان حق ستیز و دین‌فروش ،می‌خواهند نور خدا را با دهانهای آلودهٔ خود خاموش کنند اما اراده‌ای بسا فراتر، مُصِر است که این نور را به اتمام و کمال برساند. خونهای بر زمین ریختهٔ علی صارمی، برجسته‌ترین زندانی سیاسی مقاوم ایران با ۲۴ سال زندان و قهرمانانی هم‌چون جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی به ترتیب با ۱۱ سال و ۷ سال سابقهٔ شکنجه و زندان، پرتوهای درخشان همین نور را بازتاب می‌کنند.

۳۰اردیبهشت ۱۳۸۹

می‌گوید که جرم من این است که در سال ۸۴ برای دیدار پسرم به اشرف رفتم و به‌خاطر آن دیدار در بازگشت به حبس محکوم شدم و بعد هم جرم من این است که در سال ۸۶ پس از تحمل حبس به‌خاطر رفتن به اشرف و دیدار با پسرم این بار به‌خاطر حضور در خاوران بر سر مزار قتل‌عام شدگان سال ۶۷ دستگیر و بعدش هم به محاربه و اعدام محکوم شدم در عین‌حال فریاد می‌زنم که حتی با اعدام و حلق‌آویز نمی‌توان مرا و هموطنان آزاده‌ام را ترساند. به عکس این من هستم خانواده حقیقی اشرفیها که آنها رو ترسانده‌ام که مجبورند که اعدامم بکنند. و به‌عنوان کسی که فرزندانم در اشرف هستند به‌عنوان کسی که فرزندانش رو خانواده حقیقی‌اش رو بتازگی مثل فرزاد و علی و فرهاد و شیرین و مهدی به دار آویختند و از این پیش‌تر هم هزاران فرزند دیگر رو، پس فریاد می‌زنم به‌عنوان یک ایرانی به‌عنوان یک موحد، تنم گر بسوزی به تیرم بدوزی، کجا، کی توانی، ز قلبم ربایی تو، عشق میان من و میهن من. این عین عبارات کسی است که در مجموع در طول عمر خودش۲۳سال رو در زندان سپری کرده، و باز هم می‌گوید که آماده حلق‌آویز و اعدام است.

پیام علی صارمی

به‌مناسبت سالگرد تأسیس

سازمان مجاهدین خلق ایران

پیام علی صارمی به‌مناسبت سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران

به نام خدا. چهل و پنج سال فعالیت مستمر و خستگی‌ناپذیر برای رسیدن به دموکراسی، آزادی، عدالت، پیشرفت و ریشه کن کردن فقر و بیسوادی، مجاهدین خلق ایران را تا قلب مردم ستمدیده و آزادیخواه ایران برده است. اگر چه در این نبرد نابرابر رودرروی استبداد تا دندان مسلح قرار گرفتند، ولی از آن‌جایی که سرنوشت نهایی نبرد را خلق تعیین می‌کند، ما پیروزیم
تار و پود میهنم از نیازی حکایت دارد که در دستان شمایش یافته ام. دجالان روزگار تلاش کردند که شما را از ما بگیرند ولی ما به‌صخره یی چنگ زده ایم که هیچ توفانی را یارای کندنش نیست.

و السلام – ۱۶ شهریور ۱۳۸۹ - علی صارمی

پیام رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت

به‌مناسبت شهادت قهرمان مجاهد خلق علی صارمی

۷ دی ۱۳۸۹

مجاهد دلیر علی صارمی، قهرمان ملت ایران و برجسته‌ترین زندانی مقاوم سیاسی،

پس از ۲۴ سال زندان و شکنجه، به عهد خود با مردم ایران وفا کرد

و در نخستین سالگرد قیام عاشورا به دستور ولی‌فقیه ارتجاع به‌شهادت رسید.

سلام بر این مجاهد والامقام که امروز در رزمگاه آخرین، عجز و فلاکت تمامیت حکومت آخوندها در برابر رشیدترین فرزندان مردم ایران را نمایان ساخت و با شهادت سرفرازانه خود بر انقراض حتمی رژیم ضدبشری ولایت فقیه گواهی داد.

سلام بر پایداری ستایش‌انگیز او که از سمبلهای ایستادگی مردم و مقاومت ایران برای کسب آزادی است.

بامداد امروز در لحظه شهادت او در نخستین سالگرد قیام عاشورا مردم ایران به جهان و به تاریخ گفتند که به هر قیمت ممکن فاشیسم ولایت فقیه را به زیر خواهند کشید.

رژیم می‌گوید ، جرم بزرگ علی صارمی این بود که به اشرف رفته، مُبَلّغ آن بوده، پدر یک مجاهد اشرفی است و مجاهدان دیگری را هم به اشرف اعزام کرده است.

اعدام علی صارمی واکنش زبونانه رژیم آخوندها نسبت به محبوبیت و اقبال گسترده اشرف و خروش همه روزه پایداری آن در جامعه ایران است.

تردیدی نیست که از این خون پاک، بسا دختران و پسران دلیر و اشرف‌نشان خواهند جوشید که رزم‌آوران نبرد آزادی‌اند

قسمتی از نامهٔ علی صارمی- زندانی سیاسی محکوم به اعدام- ۹ دیماه ۱۳۸۸- زندان گوهردشت

”در این ایام حسینی مناسب می‌بینم که یکبار دیگر از زبان سرور آزادگان فریاد بر آرم که: «اگر آیین محمد و اکنون میهن ما جز با ریختن خون من و امثال من به سامان نمی‌رسد پس ای طنابهای دار مرا در بگیرید»... به‌عنوان پدری که حدود ۲۳سال از عمر خود را برای آزادی در این سرزمین و رژیم قبل و رژیم کنونی در زندان به سر برده است، به لاریجانی‌ها و دیگر جنایتکاران اعلام می‌کنم که:

گر بدین سان زیست باید پاک،

من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه،

یادگاری برتر از بی‌بقای خاک

والسلام. ”

بزرگداشت مجاهد قهرمان علی صارمی –اشرف دی ۸۹

مجاهد شهید زهره قائمی همردیف مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران

ولی‌فقیه طلسم‌شکسته اکنون این واقعیت را خود در پیامدهای جنایت ضدبشری اعدام علی صارمی به‌وضوح می‌بیند. این واقعیت سرسخت در تجدید عهد اشرفیان و در سخنان همبندان و همزنجیران مجاهد شهید علی صارمی، در خروش نسل ایمان، در کانون استراتژیکی نبرد، در طنین فریادهای ایرانیان اشرف‌نشان در سراسر جهان شنیده می‌شود، . طنین نام او در همه جا به برخاستن و تاختن به رژیم ضدبشری فراخوان می‌دهد. و در بیانیه‌ها و محکومیت‌های جهانی تکرار می‌شود.

و چنین است که می‌بینیم سمبل پایداری در زنجیر علی صارمی نمرده است. او در عزم جزم و صلابت اشرفیان، در خروش ایرانیان، در مشتها و فریادهای قیام‌آفرینان و در رزم آزادی علیه دین‌فروشان و جانیان طلسم‌شکسته زنده است اگر چنین نبود که دژّخیمان از پیکر بیجان اسطوره پایداری این‌چنین وحشت نداشتند.

پس سلام و درود بر مجاهد قهرمان علی صارمی، شهید والامقام و قهرمان ملت ایران. سمبل رشادتها، پایداریها و پاکبازیها و الگوی برجسته‌ترین زندانی سیاسی ایران.

صدای علی صارمی: در پاسخ به اتهامات دادستان و خطاب به مردم

صدای مجاهد قهرمان علی صارمی ـ اردیبهشت ۱۳۸۹

بنام خدا از میان مردمان صادق گروهی در راستای وفای به عهد و پیمانشان با خدا و مردمشان بشهادت رسیدند و گروهی دیگر در انتظارند (قرآن) و من از منتظرانیم.

هموطنان عزیز هر حقی که پایمال می‌گردد مقاومتی را ایجاد می‌کند که ظالم را مجبور به دنائت و آدم کشی می‌کند، دادستان تهران دولت‌آبادی در مصاحبه‌یی با مجله‌ای موسوم به پنجره که در کیهان ۲۶ دی ۸۹ درج شد. اتهام مرا ارتباط با سازمان مجاهدین خلق و تاریخ دستگیری مرا شهریور ۸۸ اعلام کرده است. ۲روز بعد از قضایای انتخابات. در حالی که تاریخ دستگیری اینجانب ۱۳/ ۶ /۸۶، یعنی دو سال قبل از انتخابات بوده و رفتن من به شهر اشرف جهت دیدار با پسرم در سال ۸۴ بوده. و به‌خاطر آن دیدار چند روزه به یک‌سال حبس محکوم شدم. دستگیری من در سال ۸۶ به‌خاطر حضورم در گورستان خاوران، بر سر مزار اعدام شدگان سال ۶۷ بود. ولی آیا واقعاً حضور در سر مزار و یا حتی هواداری یک سازمان، آیا دیدار پدری از فرزندش به نظر شما محاربه و حکمش اعدام است؟ (آیا به‌نظر شما بقیه ایرانیان آزادیخواه، خاوران محاربند) به همین دلیل حکم که دادستان تهران. بی‌اساس تر از آن است که. نیازی به توضیح داشته باشد، . اینها بقدری اتهام‌هایشان بی‌اساس است که حاضر نیستند حتی حکم را به وکیلم ابلاغ کنند. حکم را بدون امضای من و وکیلم، به تجدید نظر صوری و فرمایشی برده، و تأیید کرده‌اند، با این‌حال فریاد می‌زنم که آنها حتی با اعدام و حلق‌آویز کردنم هم نمی‌توانند مرا و هموطنان آزاده‌ام را بترسانند ولی من آن‌قدر آنها را ترسانده‌ام که مجبورند اعدامم کنند. چون تنها دلیل صدور چنین حکمهایی ترس آنها از وضعیت متزلزلشان است. (نامفهوم) حال به‌عنوان پدری که فرزندانش امثال فرزاد، علی، فرهاد، شیرین، و مهدی، را تازه به دار آویخته‌اند، و هزاران فرزند دیگر را پیش‌تر از این، از من چه انتظاری می‌رود. جز آن‌که به‌عنوان یک ایرانی موحد و آزاده، فریاد برآورم: تنم گر بسوزی، به تیرم بدوزی، کجا کی توانی ز قلبم ربایی تو عشق میان من و میهن من.

اگر در طول حیاتم و حتی ۲۳ سال زندان بودنم، نتوانستم وظیفه‌ام را در قبال خدا، مردم و میهنم انجام دهم شاید اعدام کردنم در بیداری مردمم مؤثر باشد. خطاب به مردم و میهنم باز هم فریاد می‌زنم: در راه تو کی ارزشی دارد این جان من، پاینده باد خاک ایران ما.

قهرمان ملی علی صارمی در خاطرات همبندانش

یکی از زندانیان همبند مجاهد قهرمان علی صارمی که در سال۸۹ و تا آخرین روزهای حیاتش در زندان گوهردشت با او همبند بود می‌گوید:

علی صارمی را بعد از مدتها که جدا از زندانیان سیاسی نگه داشته بودند به بند ما آوردند. در بند ما اکثراً زندانیان عادی بودند ولی زندانیان سیاسی زندان گوهردشت، سرجمع در همین بند بودند. دو سه روز نگذشته بود که یک روز صبح از اتاق بیرون آمدم و دیدم علی آقا شلوارش را بالا زده و تعدادی از زندانیان عادی هم دور و اطراف او می‌چرخند و «داش علی داش علی» می‌گویند و با یک احترام خاصی از او حرف شنوی دارند و کنار او دستشوییها را نظافت می‌کنند. متعجب شدم که چطور در همین چند روزی که به این بند آمده توانسته تا این حد زندانیان عادی را جذب کند.

در مدت کوتاهی که شهید علی صارمی در آن بند بود همه زندانیان عادی شیفته مرام و منش او شده بودند. مراجعات به اتاق زیاد شده بود و آنها برای حل تضادهایشان و بیان مشکلاتشان سراغش می‌آمدند. روزی که خبر شهادت علی صارمی به بند رسید عموم زندانیان عادی گریه می‌کردند و بسیار متأثر شده بودند تا جایی که ما از این همه محبوبیت علی آقا در بین آنها حیرت‌زده بودیم.

یکی دیگر از همرزمان و همبندان شهید قهرمان می‌گوید:

در دادگاه، دژخیم صلواتی به او گفته بود چرا عکسهای مریم و مسعود رجوی را در کیف بغلی‌ات می‌گذاشتی؟ علی صارمی به او جواب داده بود آنها رهبرانم هستند و من می‌خواهم هر جا عکس رهبرانم را پیش خودم داشته باشم.

یکی از همرزمان شهید قهرمان علی صارمی گفته است:

یک‌سال قبل از دستگیری آخر علی آقا را دیدم. پرسید شما چطور فعالیت می‌کنید؟ برایش توضیح دادم که شیوه کار ما به‌دلیل ملأ اجتماعی که داریم فعالیت نیمه علنی نیمه مخفی است. کمی که برایش توضیح دادم گفت اینطوری نمی‌شود باید با پرچم بالا حرکت کنیم؛ باید برویم همه خانه‌ها را آگاه کنیم. الآن وقت عمل است. وقتی اینها را توضیح داد متوجه شدم که او برای خودش همه چیز را بریده و خود را برای پرداخت هر قیمتی آماده کرده است. از ته قلب به‌او درود فرستادم.

یکی از همرزمان قهرمان ملیعلی صارمی می‌گفت:

یک‌سال بعد از شهادت علی صارمی دستگیر شدم و تحت بازجویی قرار گرفتم. بازجو یک بار با عصبانیت گفت فکر می‌کنی می‌توانی مثل علی صارمی بازی در بیاوری و هیچ چیزی هم نگویی؟ وقتی از علی صارمی اسم می‌برد کنترل خود را از دست داده بود و کلماتی که به‌کار می‌برد و بیشتر لایق خودش بود، نشانهٔ نهایت عصبانیت او بود؛ متوجه شدم علی آقا واقعاً آنها را به‌زانو درآورد و با آنها کاری کرده که بعد از یک‌سال هنوز هم از اسمش آتش می‌گیرند.

یکی دیگر از همرزمانش که شاهد بازجویی‌های علی صارمی بوده می‌نویسد:

وقتی بازجوها، پس از بازجویی و شکنجه علی صارمی را رها می‌کردند و در اتاق بازجویی تنها می‌گذاشتند تا در برزخ قرار بگیرد، او از این فرصت استفاده می‌کرد و می‌خوابید. یک بار بازجوها بعد از این‌که چند ساعت رهایش کرده بودند به اتاق بازجویی برگشته بودند انتظار داشتند که او را در حالت اضطراب ببینند ولی علی آقا در خواب عمیقی فرو رفته بود و چندبار صدایش کردند تا بیدارشد. به قدری این صحنه و بی‌اعتنایی علی آقا، بازجوها را به هم ریخته بود که از فرط غیظ و بیچارگی پا بر زمین می‌کوبیدند.

شریک علی آقا که با هم یک مغازة کفش فروشی داشتند می‌گفت:

علی آقا با وانتی که داشتیم بار کفش جابه‌جا می‌کرد. سر هر ماه که می‌شد وقتی حساب کتاب می‌کردیم همیشه کم می‌آوردیم. من یک بار به او گفتم این کفش‌ها را هر ماه کجا بار می‌زنی و می‌بری؟ گفت خانواده‌هایی در جنوب شهر هستند که بچه‌هایشان کفش ندارند. به او گفتم با این وضعیت ما همه‌اش بدهکاری بالا می‌آوریم؟ گفت اینها را به حساب من بنویس و از حساب من کم کن. وقتی این را گفت گریه‌ام گرفت.

لطفا به اشتراک بگذارید: