در میان کولاک - بهمناسبت سالروز شهادت میرزا کوچک خان
در میان کولاک
مقدمه: میرزا کوچکخان، چهرهای ماندگار در تاریخ مبارزات ایران
در دل کوههای برفی ماسال، قصهای روایت میشود که تا امروز در تاریخ ایران جاودانه مانده است. اینجا، جایی است که مبارزهیی هفت ساله برای آزادی و استقلال به پایان رسید. سردار جنگل، میرزا کوچکخان، در واپسین لحظات زندگیاش، با چشمانی نیمهباز به تاریخ نگاه کرد و پرسشی بزرگ را در دل آن کاشت: چرا چنین شد؟ چه چیزی کم بود که آن جنبش مردمی، بهرغم همه رشادتها، به یخبندان پایان یابد؟ این مقاله روایتی است از این مبارز بزرگ و درسهایی که از سرنوشت او میتوان آموخت.
از مشروطه تا جنگل؛ آغاز راه مبارزه
میرزا کوچکخان در سالهای جوانی به جنبش مشروطه پیوست و تحت تأثیر شجاعت ستارخان، لباس مجاهدت پوشید. او در فتح قزوین و تهران حضور داشت و شاهد شکوه و البته خیانتهایی بود که به انحراف انقلاب مشروطه انجامید. پس از حمله به پارک اتابک و سرکوب مجاهدین، میرزا بهدنبال راهی برای ادامه مبارزه بود.
بازگشت او به گیلان در سال ۱۲۹۴ و تشکیل جنبش جنگل، گامی برای احیای آرمانهای ملی و مقابله با دخالتهای استعماری بود. او با گروهی اندک اما وفادار، جنبشی را پایهگذاری کرد که بهزودی در میان مردم محبوب شد و به تهدیدی جدی برای قدرتهای استعماری و ارتجاع داخلی تبدیل گشت.
جنگهای سخت و اصول اخلاقی
جنبش جنگل بهسرعت رشد کرد و در اوج قدرت به حاکمیت بخشهایی از شمال ایران دست یافت. با این حال، استعمار انگلیس و نیروهای قزاق، که با دولت مرکزی همکاری میکردند، حملات گستردهیی علیه این جنبش ترتیب دادند. در نبرد منجیل، قوای انگلیس با هواپیما، توپخانه سنگین و نیروهای پرتعداد، به پل استراتژیک منجیل یورش بردند. در مقابل، نیروهای میرزا تنها با تفنگ و چند مسلسل، جانانه ایستادگی کردند.
با وجود فشارهای شدید، میرزا به اصول اخلاقی خود پایبند ماند. روایتهایی از این مبارز بزرگ نقل شده که نشان از تقید او به عدالت و مردمداری دارد. مثلاً وقتی مجاهدین خانهیی را در جنگل تفتیش و مواد غذایی یافتند، میرزا دستور داد ابتدا صاحبخانه را بیابند و پول آن را بپردازند. این ارزشها در برابر فشارها، میرزا را نزد مردم به الگویی از عدالت و مبارزه تبدیل کرده بود.
خیانت و انشقاق؛ ضربهای کاری از درون
در حالی که جنبش جنگل از بیرون تحت فشار شدید دشمنان خارجی بود، خیانت از درون، ضربهای مهلک به آن وارد کرد. در سال ۱۲۹۹، یک کودتا درون جنبش صورت گرفت که به برکناری میرزا و تصاحب قدرت توسط احسانالله خان انجامید.
سیاستهای افراطی کودتاگران، مانند سوزاندن بازار رشت و اقدامات جنایتآمیز دیگر، مردم را از جنبش رویگردان کرد. ایوانف، تاریخنگار روس، در اینباره میگوید:
«سیاستهای احسانالله خان، نه تنها زمینداران کوچک و طبقه متوسط، بلکه دهقانان و پرولتاریا را نیز از انقلاب جدا کرد».
نتیجه این اقدامات، تضعیف جنبش و تقویت دشمنان داخلی و خارجی بود.
نامههای تاریخی؛ پیشنهاد تسلیم و پاسخ کوبنده
فشارهای دشمنان و خیانت یاران باعث شد بسیاری از یاران میرزا تسلیم شوند. در این میان، نامهیی از سوی سرکرده قوای قزاق به میرزا ارسال شد که او را به تسلیم و همکاری دعوت میکرد:
نامه چینکوف به میرزا کوچکخان: «جناب میرزا کوچک خان. به جنابعالی که سردسته این جماعت هستید اعلام میشود. با کمال اطمینان و قول شرف نظامی و خدای یکتا قسم است چنانچه به اردوی قزاق ایران و به من پناهنده شوی، قول میدهم بقیه عمر خود را با مشاغل عالی به آسودگی زندگانی نمایی».
پاسخ میرزا به این نامه، نشان از ایستادگی او در برابر استعمار و ارتجاع داشت:
پاسخ میرزا کوچکخان: «. بنده و همراهانم، شما و پیروانت، در این دو خط مخالف میرویم. باید دید عقلا عالم به جسد کشته ما میخندند یا به فاتحیت شما تحسین میکنند»...
آخرین لحظات؛ کولاک در ماسال
سرانجام در آذرماه ۱۳۰۰، در حالی که میرزا و تنها یار باقی ماندهاش، هوشنگ (گائوک آلمانی)، در کوههای ماسال درگیر کولاک و سرما بودند، تاریخ یکی از تلخترین صحنههای خود را ثبت کرد. هوشنگ جان سپرد و میرزا در میان برف و سرما، چشمانش را برای همیشه بست.
میرزا در واپسین لحظات، با نگاهی به ردپاهای پشت سر، انگار که تاریخ را به آیندهنگری دعوت میکرد.
درسهایی از تاریخ
جنبش جنگل همه چیز داشت: حمایت مردمی، آرمانخواهی و قهرمانی. اما یک تشکیلات منسجم و مقاوم در برابر توطئهها کمبود اساسی آن بود. نبود چنین تشکیلاتی باعث شد ضربه خیانت و انشقاق، به نابودی این جنبش بیانجامد.
میراث جاودان سردار جنگل
میرزا کوچکخان نماد مبارزه برای آزادی، عدالت و استقلال است. او جان خود را فدای آرمانی کرد که هر چند در زمان خود به نتیجه نرسید، اما درسی ماندگار برای نسلهای آینده بهجا گذاشت. امروز، یاد او همچنان زنده است؛ همچون شعلهای که در میان کولاک، مسیر روشن مبارزه را به آیندگان نشان میدهد.