روایت شاهدان ـ حسن تدین
زندانی سیاسی ۱۳۶۰ ـ ۱۳۶۵
ابوالفضل در سال۱۳۳۸ در زنجان متولد شد. وی دوره ابتدایی و دبیرستان را در همین شهر گذراند و موفق به اخذ دیپلم شد.
وی از دوران نوجوانی بهخاطر آشنایی مادرش (مجاهد صدیق مادر فاطمه عباسی) با سازمان مجاهدین، با سازمان آشنا شد و با خواندن و تکثیر دفاعیات مجاهدین شهید، قدم در آن راه گذاشت.
ابوالفضل که آرزوهایش را در آرمان سازمانیافته بود با شروع قیام ضدسلطنتی یکی از سازماندهندگان تظاهرات در زنجان بود. وی به همراه هواداران سازمان در مسجد محلهشان که محل فعالیت آنها بود، عکس شهدای سازمان و آرم پرافتخار آن را برای تظاهرات آماده و تکثیر میکردند.
در مهرماه سال۵۶ پس از شهادت دانشجوی اهل زنجان در دانشگاه تبریز بهنام داوود میرزایی، ابوالفضل و همرزمانش در مراسم تدفین شرکت کرده و با صورت پوشیده در محل دفن شهید سخنرانی کردند. بر اثر حمله نیروهای سرکوبگر شاه خائن به شرکتکنندگان پس از تدفین شهید، درگیری بین جوانان و مأموران رژیم بالا گرفت و به سطح شهر کشیده شد که در این درگیری ابوالفضل نیز به همراه تعدادی دیگر دستگیر شده و به زندان شهربانی زنجان منتقل گردیدند.
وی یک ماه بعد، پس از ضرب و شتم بسیار از زندان آزاد شد. با پیروزی انقلاب ضدسلطنتی و برپایی جنبش ملی مجاهدین در زنجان، ابوالفضل از نفراتی بود که در راهاندازی آن بسیار فعال بود و از هیچ کاری در شکلگیری آن کوتاهی نمیکرد.
در یکی از حملات چماقداران به انجمن دانشجویان زنجان در سال۵۹ از ناحیه چشم مورد اصابت چاقوی مزدوران حزباللهی قرار گرفت و بعد از چندین ماه مداوا در بیمارستان پاستور و امداد پزشکی مجاهدین بهبود یافت.
از آنجاییکه عناصر رژیمی میدانستند که او از نفرات قدیمی و فعالان سازمان است در ۲۴خرداد ۶۰ در خیابان سعدی وی را غافلگیر کرده و با قمه و چاقو به جانش میافتند. در نتیجه در حالیکه تمام بدنش را زخمی میکنند و ۱۷عدد از دندههایش را میشکنند، از همان صحنه جنایت وی را به زندان سپاه منتقل میکنند.
بعد از چند ماه او را به همراه تعداد دیگری از مجاهدین اسیر به زندان تبریز منتقل کرده و در آنجا با توجه به اینکه قبل از ۳۰خرداد دستگیر شده بود، به یکسال زندان محکوم میکنند. اما بهرغم این، وی تا اواسط سال۶۵ یعنی به مدت ۵سال وی را در زندانهای تبریز و زنجان نگاه میدارند.
ابوالفضل قهرمان همراه با مجاهدین شهید محسن میرزایی و رضا اکرامی تشکیلات زندان زنجان را اداره میکردند، به همین دلیل وی همواره مورد غضب زندانبانان و بازجویان بود و هر اتفاقی در زندان میافتاد، از اولین نفراتی بود که برای بازجویی و شکنجه و تحمل زندان انفرادی برده میشد.
وی بعد از آزادی از زندان در تابستان۶۵ با تلاش بسیار در پی وصل مجدد به سازمان بود که نهایتاً توانست در سال۶۶ به سازمان وصل شود. پس از آن بهدنبال سازمان دادن هواداران سازمان در زنجان و اعزام آنها به منطقه و قرارگاههای سازمان و ارتش آزادیبخش بود. در مسیر همین فعالیتهای انقلابی، وی بار دیگر در ۲۴خرداد ۱۳۶۹دستگیر گردید و یک سال زیر شدیدترین شکنجهها قرار گرفت ولی ابوالفضل هرگز از هدف و آرمانی که همه چیز خود را برای آن گذاشته بود کوتاه نیآمد و در برابر دژخیمان خمینی استوار ایستاد تا آنکه سرانجام ۳۱اردیبهشت ۱۳۷۰ همراه با مجاهد گمنام دیگری که در کنار هم آرمیدهاند به جوخه تیرباران سپرده شد.