سخنان برادر مجاهد مسعود رجوی در عاشورای حسینی درس فدا ـ راز بقا محرم۱۴۲۴ (۱۳۸۱)

درس فدا ـ رازبقا

برادرمجاهد مسعود رجوی

محرم۱۴۲۴ (۱۳۸۱)

السلام علیک یا ثارالله! هر چه قدر که خون، نافذتر، مؤثرتر، قیمتی‌تر و بالابلندتر باشد، تکامل از آن بیش و بیشتر تغذیه می‌کند و خون فرمانده آرمانی و تاریخی ما حسین بن علی، آری خون خداست. خلص تکامل و اعتلا و جاودانگی. وقتی که دیو تنوره می‌کشد، وقتی دژخیمان سرمست سر از پا نمی‌شناسد، رمز ماندگاری و اعتلا، کلمه فداست و اوست فدیه و فدا و ذبح عظیم تکامل، توحید و انقلاب و رهایی.

صبح عاشورا به هنگام شروع جنگ وقتی که آقای ما، نظر افکند به‌انبوه دشمنی که در برابرش بود، زیرا که سیل بزرگی می‌نمود. عدد سی هزار ثبت شده در برابر ۷۲ تن. ۷۲ تن با نوجوانان. کمترین عدد ۶هزار یا چهار هزاره. چند روزی هم بیشتر نیست که در آن دشت صاف استقرار پیدا کرده‌اند، بدون امکانات، در گرمای سوزان و حالا، تشنه‌لب و عطشان، با اطفال خردسال. گرسنه وتشنه. اما وقتی که او سیل دشمن را دید، قبل از هر چیز دست به دعا برداشت و گـفت بارخدایا در همه گرفتاریها و سختیها و تنگناها، تکیه‌گاه من تویی، امید من تویی، اعتماد من تویی و چه بلاهایی که قلبها را ضعیف می‌کنه و چاره‌جوییها، روشها یا به‌قول شما تاکتیکها را از بین می‌بره. امکان عکس‌العمل را ممانعت می‌کنه و روزی می‌رسه که دوستان، به‌ظاهر دوستان، سرزنش و ملامت می‌کنند و دشمنان با تیرهای زهرآگین مقابله می‌کنند. اما من همه‌چیز را به تو واگذاشتم. شکایتم را هم جز تو نزد احدی نمی‌برم، چون که جز به تو به‌دیگری کشش و سمت و سویی ندارم. گشایش از آن توست. راهنمایی و نشان دادن راه، عطای توست. تو ولی تمام نعماتم هستی و سرچشمه همه خوبیها و سرانجام همه آرمانم.

آنگاه از مجاهدین رکابش مرکبی خواست و بر آن سوار شد و با صدایی آن‌چنان بلند که صفوف دشمن بشنوند، فریاد زد که آهای ای جماعت حرفم را گوش بکنید. در آنچه در سر دارید در این سرکوب و کشتار آن هم سرکوب و کشتار بهترینها، رهاترینها، از خاندان نبوت و طهارت و عصمت عجله نکنید. اگر نمی‌دانید بگـذارید که من برایتان توضیح بدهم.

اگر جاهلید، از غفلت بیرون بیایید. بگذارید برای شما بگویم که من اصلاً چرا به‌این سرزمین آمدهام. اگر دلیلم را پذیرفتید و تصدیق کردید و حق را به‌من دادید، خودتان قبل از هر کس، سعید، خوشبخت می‌شوید و طبعاً کاری با ما ندارید.

اگر هم دلیل آمدنم را پذیرفتید ولی حق را به‌من ندادید، بسیار خوب نظرات خود و شرکا و همدستانتان را جمع کنید. طوری بکنید که بعداً برایتان افسوس و پشیمانی به‌بار نیاورد، بعد، کار مرا تمام کنید.

ولی در هر حال بدانید که سرپرست من خداوندی است که هم‌او قرآن را نازل کرده است و او سرپرست بندگان صالح خود است. سپاس بر او که این جهان را آفرید، اما آن را خانه گذار قرار داد. دست‌آوردهای دارگذار برای اهلش، در هر مرحله‌یی از بین‌رفتنی است. مغرور نشوید، مغرور کسی است که دنیا او را فریفته و شقاوت‌پیشه کسی که در فتنه آن افتاده است. مبادا که این دنیا شما را بفریبد. بدانید که دنیا امید کسی را که در آن پایه و اساس بنا کرده است دیر یا زود قطع می‌کند. بدانید که هر کسی را که در آن طمع کرده است دیر یا زود مأیوس می‌کند و شما را می‌بینم، برای کاری گردهم آمده‌اید که خدا را به‌غضب می‌آورد. همانا که خدا از شما روی برگردانیده، انتقامش را بر شما را حلال کرده و شما را از رحمتش دور کرده است.

و چه نیکو پروردگاری است پروردگار ما و چه بد موجوداتی شما هستید. به‌اطاعتش اعتراف کردید، گفتید که به رسولش ایمان آوردید، اما اکنون خیز برداشته‌اید تا نسل و خاندان و راه و رسم او را قطع کنید. کشتن آنها را اراده کرده‌اید. شیطان است که بر شما چیره گشته آن‌چنان‌که همه ارزشها و یاد خداوند را فراموش کرده‌اید. مرگ بر شما باد! نابود شوید! نیست گردید که این‌چنین اراده کرده‌اید. بدانید که ما از خدا هستیم و به‌سوی او باز می‌گردیم. پس نیست و نابود باد قوم ستم‌پیشه!

اگر مرا نمی‌شناسید بگذارید تا هویت خود را برای شما بازگو کنم. آنگاه به‌خود برگردید و مراجعه کنید و از خویشتن بپرسید که آیا کشتن من و شکستن حرمتم به‌نفع شماست یا به‌زیان شما؟ حلال شماست یا حرام شما؟

آیا من حسین‌بن علی، فرزند دختر پیام آورتان نیستم؟ آیا فرزند وصی او نیستم؟ آیا فرزند کسی که اول تصدیق کننده آنچه بود که رسول خدا آورد نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموی پدرم نیست؟ آیا جعفر طیار عموی من نبود؟ آیا نشنیدید که جدّم درباره من و برادرم حسن چه گفت؟ و آیا و آیا… و آیا تمام این حرفها مانعی برای شما در ریختن خونم نیست؟ (وقتی که خمینی می‌خواست جان مال و عرض و ناموس مجاهدین را حلال بکند، حتی برخی حکام ضدشرعیش می‌گفتند که اینها مجاهدینند. اینها تنها نیروی متشکل انقلابی و اسلامی رزم‌آور در زمان شاه بودند)...

هنوز حرفهای امام حسین به‌پایان نرسیده بود که سفله دژخیمی به‌نام شمر که از تأثیر سخنان او نگران بود میمون‌وار برجست و گفت این مرد نمی‌داند که چه می‌گوید. او خدا را با تحریف نام می‌برد. او "منافق" است. حبیب، حبیب‌ابن‌مظاهر برخروشید و به‌سفله‌دژخیم گفت، ای بیچاره تبهکار، این تو هستی که با هفتاد تحریف از خدا نام می‌بری و شهادت می‌دهم که اگرکسی در این میان نمی‌فهمد تو و دار‌و‌دسته توست و شمائید که بر قلبهایتان قفلهای گران، سنگینی می‌کند...

السّلام علیک یا ثاراللّه

مرگ بر خمینی وآل خمینی

قسمت دوم سخنرانی برادرمجاهد مسعود رجوی

 

قسمت  سوم سخنرانی برادرمجاهد مسعود رجوی

 

قسمت چهارم سخنرانی برادرمجاهد مسعود رجوی

لطفا به اشتراک بگذارید: