قسمت سوم-مصاحبه شماره ۵ برادر مجاهد مسعود رجوی با ایرانشهر-۱۸دی۱۳۶۰

قسمت سوم-مصاحبه شماره ۵ برادر مجاهد مسعود رجوی با ایرانشهر-۱۸دی۱۳۶۰

نشریه اتحادیه شماره ۲۱

سی خرداد یک پایه کردن حاکمیت 

صفحه ۱۶کیهان 

 

۳۱ خرداد ۱۳۶۰: رأی مجلس ارتجاع به عدم کفایت بنی‌صدر و برکناری نخستین رئیس‌جمهور رژیم

هجوم مسلحانه مجاهدین خلق به مردم با خشم انقلابی توده‌های مسلمان مواجه شد زوم

سرمقاله کیهان (نوشته آخوند سیدمحمد خاتمی): هوشیار باشیم که رجویسم به‌جای بنی‌صدر به صحنه می‌آید

رفسنجانی رئیس مجلس خمینی: امام به بنی‌صدر گفتند از جرایم شما این است که با این گروهها ارتباط دارید. فراموش نکنید که در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری آقای بنی‌صدر گفت که بعد از من آقای مسعود رجوی محبوبیت دارد. باید با قاطعیت عمل شود و این گروه مسلح و مخرب و بانک سرقت‌کن هرگز نمی‌توانند آزادی را به یک ملت جنگ‌زده بدهند. قوطی قرمز مربوطه

سرمقاله کیهان: کادر رهبری مجاهدین برای خروج و یا شکستن این بن‌بست سیاسی-تشکیلاتی لازم می‌بیند که شیوه نهایی خود را بکار گیرد تا بلکه از این مخمصه نجات پیدا کند شیوه نهایی آنها هم معلوم است وبر کسی پوشیده نیست. جنگ مسلحانه هم در استراتژی وهم درتاکتیک.

خطوط قرمز از قوطی یادداشت روز زیر

بخوانید: «وقتی به‌اجبار به جنگ داخلی تن می‌دهیم که برای خلقمان، برای انقلابمان، برای تمامیت ارضی و انقلابی کشورمان و برای انقلابیونمان کمترین ریسک را داشته باشد» بسیار خوب، می‌دانید چه کسی این حرف را زده است؟ و می‌دانید که چه وقت این حرف زده شده است؟ (دقت کنید) این سخن از دهان رجوی بیرون آمده که به‌قول خود مجاهدین، رجوی صریح‌اللهجه‌تر از دیگران است! زمان این سخن هم سه‌شنبه ۲۶ اسفند ماه ۵۹ می‌باشد

یادداشت روز بنی صدر 

 قبل از ۳۰ خرداد ۶۰ خمینی ماهها در حال نقشه‌کشی برای یک‌پایه کردن رژیمش و سپس سرکوب مجاهدین به‌عنوان تنها نیروی بزرگ و تأثیرگذار در سرنوشت کشور و رژیمش بود. رویارویی ارتجاع با انقلاب بر پیشانی انقلاب ایران نوشته بود. اما مجاهدین آن را تا توانستند با هوشیارانه‌ترین سیاست‌های انقلابی به تأخیر انداختند. کما‌این‌که خمینی شش ماه پس از روی کار آمدن جنگ در کردستان ایران را به راه انداخت در حالی‌که خواسته نیروهای کردی فقط خودمختاری و حتی خودگردانی بود و هیچ صحبتی از سرنگونی و تغییر رژیم در میان نبود

در روز جمعه ۱۵ خرداد خمینی ابتدا حداکثر بسیج برای نمازهای جمعه در سراسر کشور را با شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» به‌عمل آورد. هدف مقدم عزل بنی‌صدر نخستین جمهور رژیم بود. در همان زمان نشریه مجاهد در سرمقاله خود در این باره نوشت:

مجاهد شماره ۱۲۴ صفحه ۲ مجاهد ۱۲۴ 

«تشبثات و جوسازیهای هیستریک قبل از ۱۵ خرداد با به کار گرفتن تمام طرق و وسایل تبلیغاتی و ارتباط جمعی و طبق معمول حتی تعداد جمعیت شرکت‌کننده در راه پیمایی را پیشاپیش تعیین نمودن و ادعای این‌که“ میلیون‌ها نفر در راه پیمایی شرکت خواهند کرد ”و … همگی از چنین قصد و نیازی حکایت می‌نمود و تبلیغات و ادعاها و لاف گزافهای بعدی نیز هر چه بیشتر آن را نشان می‌دهد. از جمله در حالی که کل جمعیت شرکت‌کننده در راه پیمایی تهران بیش از سیصد هزار نفر نبود. انحصار طلبان در تبلیغات خود از راه پیمایی 2 میلیونی در تهران دم می‌زدند و در رابطه با سراسر کشور تعداد راه پیمایان را بیش از 15 میلیون نفر ادعا کردند (البته اپورتونیستهای راست جبهه‌ٔ متحد ارتجاع نیز از آنها عقب نماندند و از رژه‌ٔ میلیونی خلق سخن گفتند). بر هیچ‌کس پوشیده نیست که این ادعاها (که یاد آور تبلیغات گوبلزی مبنی بر هر چه بزرگتر گفتن دروغ جهت باوراندن آن به مردم است) با عطف توجه به شعارهای از پیش تعیین شده‌ای که در راه پیماییها داده می‌شد صرفاً بدین دلیل به‌عمل می‌آید که با طرح و پیشنهاد رفراندوم و مراجعه به آراء عمومی مردم جهت خروج از بن‌بست مقابله شود و ضمن رد و انکار هر چه مؤکد هر گونه“ بن‌بست ”خود این مراسم یک رفراندوم قلمداد گردد که گویا ضمن آن مردم رأی و نظر عمومی خود را علیه نیروهای مخالف انحصار طلبی و ارتجاع (به‌ویژه مجاهدین خلق) و رئیس‌جمهور و به نفع جناح ارتجاعی و انحصارطلب حاکم ابراز کرده‌اند. که قاعدتاً به‌دنبال آن نیز باید موج فشار و ا ختناق و سرکوب هر چه بیشتری را علیه نیروهای مخالف و مخصوصاً نیروهای انقلابی انتظار کشید».

«نظری به آمار دقیق جمعیت شرکت‌کننده در راه پیماییها چه در تهران و چه در شهرستانها و مقایسه‌ٔ آن با آمار و ارقام ۱۵ میلیونی مورد ادعای انحصار طلبان نشان می‌دهد که این ارقام در تبلیغات مرتجعین در مجموع بیش از ۲۰ برابر یعنی بیش از دو هزار درصد بزرگ شده است».

سپس دو روز پس از مانور ۱۵ خرداد خمینی از طریق دادستانی ارتجاع و لاجوردی دادستان تهران در روز ۱۷ خرداد برگ مهمی بر زمین گذاشت و آن توقیف ۴ روزنامه مهم باقیمانده دیگر کشور بود. روزنامه بازرگان به نام میزان، روزنامه انقلاب اسلامی متعلق به بنی‌صدر رئیس‌جمهور وقت، روزنامه حزب توده برای بالانس با نهضت آزادی و بنی‌صدر و نیز روزنامه بامداد که در خط ارتجاع نبود و خبرهای مجاهدین را هم منعکس می‌کرد.

روزنامه مجاهد در همین باره نوشت:

«بلافاصله پس از مراسم ۱۵ خرداد، روزنامه انقلاب اسلامی به همراه سه روزنامه‌ٔ دیگر از طرف دادستانی کل انقلاب تا اطلاع ثانوی توقیف شد. بدین ترتیب سرنوشتی که از مدتها پیش به نظر می‌رسید در جهت حذف رئیس‌جمهور در انتظار روزنامه‌ٔ انقلاب اسلامی می‌باشد بالاخره تحقق پیدا کرد»

اکنون دیگر روشن بود که خمینی تصمیم حذف اولین رئیس‌جمهور رژیمش را گرفته به‌زودی جنگ با مجاهدین را مانند جنگ در کردستان آغاز می‌کند.

مجاهدین در برابر توقیف روزنامه‌ها هر چند وابسته به جناحهایی از همین حاکمیت بودند بلادرنگ در همان روز ۱۷ خرداد ۱۳۶۰ اعلام تحریم کردند:

تحریم انقلابی 

 

تابلو مسعود رجوی 

از روز ۱۹ یا ۲۰ خرداد، مسئولان ما با نیروهای تحت فرماندهی‌شان تظاهرات موضعی را شروع کردند. تظاهرات موضعی که در دسته‌های 100 یا 200 نفره به شیوه چریکی و «بزن و در رو» عمل می‌کردند، هدفشان شکستن فضای رعب و الحاق به یکدیگر از نقاط مختلف شهر به‌منظور نیل به تظاهرات استراتژیک (بزرگ) بود. این روش تا آخر شب 24 خرداد ادامه یافت و نتیجه امید بخش بود.

عصر ۲۴ خرداد، تظاهرات در میدان ولی عصر به اوج رسید و جنگ مغلوبه شد. یک دسته میلیشیای خواهران با قدرت تمام محاصره فالانژهای مهاجم را شکافته و به دسته‌های دیگر ملحق شده و درگیری و تیراندازی در تمام طول بلوار و خیابانهای اطراف میدان ادامه داشت.

در یکی از همین روزها در ۲۷ نقطهٔ تهران، دسته‌های آزمایشی میلیشیا، دسته‌دسته آتش خود را بر افروخته بودند. تن‌ها همه کبود و سیاه و زخمدار، صورتها ورم کرده، سینه‌ها در اثر کثرت فریاد گرفته. آن هم چهره‌ها و بدنهایی که از این پیش‌تر نیز آثار کمبود مواد غذایی از دور بر روی آنها قابل تشخیص بود.

صفحه ۱۵

برای پیش بردن نقشه یکپارچگی ارتجاعی حاکمیت و سرکوب نهایی مجاهدین که اعلامیه‌ٔ ۱۰ماده‌ای دادستانی بند اول آن بود ابتدا میبایستی تتمه‌ٔ روزنامه‌ها، اگر چه خود به جناحهای مختلف حاکمیت وابسته بودند ،بسته می‌شد،که شد.

یعنی درست ۲روز بعد از مانور تبلیغاتی ۱۵خرداد که شیخ احمد خمینی با همان دروغگویی نجومی و حرفه‌یی پدرش [فقط] جمعیت دانشگاه را هزار الی هزار‌و‌پانصد درصد گنده کرد.

هدف مقدم کنار زدن و عزل بنی صدر بود تا رژیم یکپارچه شود و شکافی نداشته باشد.

........

سپس بلافاصله چماقداران مسلح که از یک‌ ماه پیش‌تراز همه جا به تهران فراخوانده شده و در کمیته‌ها و مساجد بسیج شده بودند،تمامی سطح شهر را پوشاندند و شدیدا به ایجاد رعب و وحشت پرداختندتازمینه‌ٔ مساعد برای عزل فراهم شود.

..............

مگر همین یک‌ ماه پیش نبود که خمینی تقاضای ملاقات مجاهدین و هوادارانشان در تهران را بعد از یک هفته به سوراخ خزیدن و تردید رد کرده بود؟مگرمجاهدین به مؤدبانه‌ترین بیان ننوشته بودندکه حتی حاضرند سلاحهایشان را دودستی تقدیم کنند ،مشروط بر این‌ که آزادیهای قانونی تضمین شده ، مقام رهبری (بر طبق قانون اساسی) ،آنها (مجاهدین) و هوادارانشان را در تهران در اقامتگاه خود بپذیرد؟بله ،آن‌روز هم که شیطان جماران این تقاضا را رد کرد از این می‌ترسید که میلیونها تن ،خودش را با جمارانش بطور مسالمت‌آمیز به زباله‌دان تاریخ بریزند. این بود که چنانکه شنیده اید بعد از یک هفته ،تقاضای ما را رد کرد و به طعنه گفت؟ ((شمالازم نیست بیایید،من میایم خدمتتان)) بهرحال ما (مجاهدین) بلافاصله بعد از بستن روزنامه‌ها ،متقابلاروزنامه‌های حکومتی را تحریم کرده واز فردا به تدارک یک تظاهرات بزرگ پرداختیم. منظورم از تظاهرات بزرگ ، تظاهراتی هم‌چون 7/اردیبهشت است و نه تظاهرات پراکنده‌ٔ کوچک. واز این پس نیز در بحثمان هر جا صحبت از تظاهرات بزرگ می‌کنم یک چنین تظاهراتی است که طبعا تدارک و نیروی حمایتی وواحدهای حفاظتی و تیم های ضربت و سازماندهی بسیار متحرک خاص خودرامیطلبید. آما جوابهای دو روز اول کاملامنفی بود و چنین تظاهراتی به‌رغم همه‌ٔ تدارکارت لازم پا نمی‌گرفت. مسئولان و فرماندهان مربوطه گزارش می‌دادند که در قدمهای نخستین چنین چیزی اصلادر شرایط امنیتی و نظامی جدید شهر امکان ندارد. البته از این پیش‌تر نیز نه کسی به مااجازه‌ٔ تظاهرات می‌داد و نه به‌محض تجمع دست از سرمان برمی‌داشتند. اماباین همه ، مثلا در 7 اردیبهشت ،توانسته بودیم از نزدیک به ۳/۴ ساعت غفلت کمیته‌چیها و پاسداران ارتجاع که روز قبل نیز در جاهای دیگرخسته‌شان کرده بودیم استفاده کرده و موتور محرک اولیه‌ٔ تظاهرات عظیم آن‌ روز را در خیابان بکاربیاندازیم

آنگاه تا کمیته‌چی و پاسدار آمدند که بخودبجنبند،دسته‌های متشکل و غیرمتشکل چندین هزار نفری و چندین ده‌هزار نفری به موتور اصلی پیوسته و آنرا حلقه کردند و دیگر جمعیت که تحت حمایت میلیشیای مردمی حرکت می‌کرد ،نفوذناپذیر وضربه ناپدیرشدهو تا مقصد که منزل پدر طالقانی بود بی‌مهاباپیش رفت. از هرخطری نیز استقبال ومرز150هزار نفر را هم پشت سرگذاشته و قدم درجاده‌ٔ 200 هزار گذاشت. و گلوله وگازاشک‌آور و چماق هم دیگر اثر نمی‌کرد (زیراحمایت بیدریغ مردم امکان بروزیافته و همچون بسم الله ،هرجنی را فراری می‌داد. مردم از طبقات مختلف ساختمانهاحتی کاغذهای دیواری ومیزهای چوبی را برای سوزاندن و خنثی کردن اثرات گاز اشک‌آور پایین میزیختند. که لابد شما درخارجه ،فیلم آنرا از تلویزیونها دیده‌اید. اما این بار تلاش برای برگزاری تظاهرات بزرگ به نتیجه نرسید. پس از ناکامی و شکست 2روز اول (احتمالا18و19خرداد 60) ابتدا مسئولان ما فکر کرده بودند که پا نگرفتن تظاهرات بزرگ به‌خاطرنقائص تدارکاتی و تشکیلاتی است. اما وقتی تمام جریان کار را از ابتدا تا انتها دوباره بررسی کردیم و دیدیم که درتدارکات تشکیلاتی و تدافعی معمول ،هیچ نقص جدی وجود ندارد، عنصرکاملاً جدیدی جلب توجه نمود فضای اجتماعی و سیاسی آنقدر تنگ شده بود که امکان چنان حرکت بزرگی را با تدارکات معمولی مطلقا و از اساس سلب می‌کرد. بله ،این بار بعداز بستن روزنامه ها و آغاز سرکوب مطلق ،تدارک متقابل ارتجاع –که از این پیش‌ترنیز گزارشاتی راجع به آن داشتیم – کیفاً فرق کرده و هیچ واکنش بزرگی را برای جامعه امکان پذیرنمی‌ساخت

صفحه ۱۶:

مراکز متعددی را در تهران کشف کردیم که دسته‌های ۱۰۰ تا ۵۰۰و حتی ۱۰۰۰ نفری چماقداران مسلح با تجهیزات کامل و بی‌سیم و وسایل موتوری در آن گوش به زنگ و آماده نشسته بودند. از طرف دیگر هر روز نیز ارباب چماقداران در جماران به‌منظور یک بسیج کامل ایدئولوژیکی و نظامی رجز می‌خواند و تهدید می‌کرد و به یکی گوشمالی می‌داد تا از نظر روانی نیز قدرت حرکت را سلب کند ، پس گزارش مسئولان و فرماندهان سیاسی و نظامی ما صحت داشت و در سیطره شرایط کاملاً جدیدی قرار گرفته بودیم.

تمرکز و وفور چماقداران مسلح و موضع تهاجمی ایادی کاملاً بسیج شده خمینی از پاسدار و کمیته‌چی گرفته تا به‌اصطلاح حزب‌اللهی ، که از مدتی پیش تدارک شده بود ، چنین چیزی را امکان ناپذیر می‌کرد و ما فقط کشته می‌دادیم و کتک می‌خوردیم.

داستان ، داستان سلاح گرم بود بر بدنهای گرمتر ،ولی بدون سلاح و فقط مشت. مشت در برابر ژ-۳ و کلت. در این میان چند بار هم به ما گفته شد که فلان ساعت و فلان روز بازار می‌خواهد ببندد و فلان گروه و یا فلان گروهها هم هستند. ولی هر چه رفتیم هیچکس جز بچه‌های خودمان در صحنه حاضر نبود.

بنابراین از روز ۱۹یا ۲۰خرداد ، مسئولان ما با نیروهای تحت فرماندهی‌شان تظاهرات موضعی را شروع کردند ،تظاهرات موضعی که در دسته‌های ۱۰۰یا ۲۰۰نفره به شیوه چریکی و «بزن و در رو» عمل می‌کردند. هدفشان شکستن فضای رعب ، و الحاق به یکدیگر از نقاط مختلف شهر به‌منظور نیل به یک تظاهرات استراتژیک (بزرگ) بود.

این روش تا آخر شب ۲۴ خرداد ادامه یافت و نتیجه امید بخش بود. در یکی از همین روزها که شخصاً مشروح گزارش آن را خواندم در ۲۷نقطه‌ٔ تهران ، دسته‌های آزمایشی میلیشیا ، دسته‌دسته آتش خود را بر افروخته بودند. تن ها همه کبود و سیاه و زخمدار ، صورتها ورم کرده ، سینه‌ها در اثر کثرت فریاد گرفته. آن هم چهره‌ها و بدنهایی که از این پیش‌تر نیز آثار کمبود مواد غذایی از دور بر روی آنها قابل تشخیص بود. این را بارها اطبا آشنا به خود من تذکر داده بودند که این چه وضع غذایی میلیشیا و واحدهای نظامی حمایت کننده آنهاست که بعد از بستن ستادها ، صبح تا شب آواره‌ٔ کوچه و خیابان است و مخصوصاً در روزهای طولانی و گرم ماه رمضان باید 16 ساعت ، بی‌آبی و بی‌غذایی را تحمل کند و لذا آثار کمبود مواد غذایی از همه چشمها و چهره‌ها میتراود.

و به خدا سوگند باور کنید که این مجاهدین از فردای به قدرت رسیدن خمینی ، برای محافظت از ستادها و بساط ها و سخنرانیها و مراسم و تظاهرات و کلاسهای آموزشی‌شان بیشتر از غذا به کتک و مشت و لگد عادت کرده بودند!

اما چه می‌شد کرد ، آزادی یک خلق بهای خاص خود را میطلبد. آنهم از بهترین و رشیدترین فرزندانش. حالا گو که ستاد و دفتر و مرکز علنی نباشد ، مجاهد خلق ساک دستی را پر می‌کند ،کوچه به کوچه و خانه به خانه می‌گردد ، در هر کجا بساطش را برهم می‌ریزند ،کتکش می‌زنند ، منافق و کافر و بدتر از کافر وهرزه و. خطابش می‌کنند ، چهره‌اش را کبود می‌کنند ، اوراقش را پاره می‌کنند و می‌سوزانند.

ولی چه باک خلق باید آگاه بشود و آزاد. اگر این کوچه فالانژ و راست و حزب الهی دارد در آن یکی زن خانه داری ، کارگری ، رفتگری و یا کارمندی. بالاخره یک کسی پیدا می‌شود که همدردی کند لبخند بزند ، استقبال کند ، دعا کند ، زخمها را مرحم بگذارد ، روزنامه پاره شده را بچسباند ، پول بدهد و یا در برابر تعرض کمیته‌چی و پاسدار به دفاع برخیزد و حقانیت مجاهدین و درخواستهای عادلانه مردمی‌شان علیه ارتجاع را گواهی دهد.

بله، مجاهد خلق این‌طور باید با خلقش جوش بخورد و اصالت و صداقت خود را به اثبات رساند.

و من هرگز یادم نمی‌رود که در تابستان ۵۹ ، بعد از اراجیف آن امام پلید چماقداران ،یکروز بر پای یکی از خواهران کوچکم – که نمی‌دانم حالا شهید شده است یا خیر – مار انداختند و آنوقت مزدوران و اوباش خمینی خودشان کنار ایستادند تا عکس‌العمل میلیشیای مجاهد جوان را ببینند و بخندند. اما مجاهد قهرمان تکان هم نخورده بود تا یک لحظه تمسخر اوباش خمینی را هم نبیند. دختر جوان حتی نشریه‌هایی را هم که در دست داشت بر زمین نینداخته بود تا فالانژها برندارند و پاره نکنند. بعد مار دور پای او حلقه زده و سپس به آهستگی رفته بود. این است سیمای واقعی امام اوباشان و این است گذشته آنهایی که امروز اینسان می‌جنگند و اینسان در برابر جوخه‌های اعدام رشادت به خرج می‌دهند. منهای عبور از این پیچ و خمها ،امروز هیچ نیروی سراسری نبود که اینسان به دفاع از شرف ملی خلق در برابر تجاوزکاران ارتجاعی برخیزد و بیدریغ خون نثار کند.

بله داشتم می‌گفتم که حدود ۲۷ دسته یا گروهان و گردان مختلف داشتند در گوشه و کنار تهران تدارک تظاهرات بزرگ را می‌دیدند.

برخی کشته می‌شدند و عده زیادتری دستگیر و بقیه نیز گرماگرم نبرد مشت و گلوله. بسیاری از اعدامهای کنونی را نیز دستگیر شدگان همان ایام تشکیل می‌دهند.

عصر ۲۴ خرداد ، تظاهرات در میدان ولی عصر به اوج رسید و جنگ مغلوبه شد. یک دسته میلیشیای خواهران با قدرت تمام محاصره‌ٔ فالانژهای مهاجم را شکافته و به دسته‌های دیگر ملحق شده و درگیری و تیراندازی در تمام طول بلوار و خیابانهای اطراف میدان ادامه داشت.

صفحه ۱۷:

فالانژها و کمیته‌چیهای حمایت کننده‌ٔ آنها فرار کردند. واحد میلیشیای خواهران ۷ موتورسیکلت از آنها را مصادره کرد. در گزارش مزبور خواندم که یکی از خواهران، آن‌قدر جوان و ضعیف الجثه بود که قدرت حرکت دادن موتور را نداشت و لذا دستفروش کنار خیابان را به کمک طلبیده بود. وفتی هم با فقر و بدبختی دستفروش برخورد کرده بود، موتورسیکلت را در جا به خود او بخشیده و سبک‌بال به خانه‌شان رفته بود.

کلیپ دوم وآخر:

 

لطفا به اشتراک بگذارید: