مصاحبه شماره ۵ برادر مجاهد مسعود رجوی با ایرانشهر-۱۸دی۱۳۶۰

مصاحبه شماره ۵ برادر مجاهد مسعود رجوی با ایرانشهر-۱۸دی۱۳۶۰

نشریه اتحادیه شماره ۲۱

3 (1) 

۳۰ خرداد

پایان مشروعیت کل نظام

از فردا باید شعار داد: مرگ بر خمینی

از فردا دیگر سیاست دست خالی در برابر چماق و گلوله

راست‌روی و اپورتونیسم است

مسعود رجوی-پنجمین مصاحبه در پاریس

دی ۱۳۶۰

عکس نشرین ایرانشهر 

انشاءالله که شما این‌قدر ساده نیستید که حرف کسانی را که می‌گویند مجاهدین باعث تشدید خفقان شده‌اند باور کنید. زیرا که دیو بی‌جهت آن‌قدر تنوره نکشید و چماقداریها و حبس و کشتارها و عزل و نصب‌های درون دستگاه خودش را بی‌نقشه و هدف و محض رضای خدا انجام نداده بود!

رژیم خمینی با خصیصهٔ ویژهٔ انحصارطلبانهٔ خود می‌رفت تا بر سرراه خود هرکس و هر چیز را نابود سازد

 

خمینی از ابتدا برای سلطنت مطلقهٔ فقیه خیز برداشته بود

 

دیوی که در اعماق تاریخ ایران نزدیک به ۱۴۰۰ سال بخواب رفته بود

از تاریکخانهٔ زمان آزاد شده و به یمن! سرکوب و اختناق نیم قرنی پهلوی

و به یمن! آخرین بازی فوق‌العاده ماهرانهٔ دولت کارتر

و به یمن! ضربه وحشتناک اپورتونیستهای چپ‌نما بر پیکر مجاهدین خلق

در موضع رهبری بلامعارض قرار گرفته بود

و می‌رفت تا همه چیز را در زیر سم ستوران وحشی خود ریشه‌کن سازد

 

آن‌همه وحشی گریها و سانسور و زندان در دوران شاه

خود به بهترین صورت فضا را

برای ولایت‌عهدی سیاسی و اجتماعی خمینی آماده کرده بود

 

اگر بخواهید دجالی هم‌چون خمینی را

ازاوج اعتماد توده‌یی که متوجه اوست به زیربکشید

چه بسا که بایستی هم‌چون مجاهدین

مدتها فقط صبر و تحمل کنید

 

امروز در جو ابتذالی که خمینی آفریده

یعنی در جو فتنه و درهم شکستن همه‌ٔ معیارها و حد و مرزها

آسان است که حتی اطرافیان شاه نیز سربلند کرده و بگویند

بله ما اول از همه مخالف خمینی بودیم

 

چنانکه می‌دانید ”مجاهدین ”تنها نیروی انقلابی سراسری بوده که از همان فردای انقلاب بهمن‌ماه با شناختی که از ماهیت ارتجاعی رهبری خمینی و آینده‌ٔ او داشت به‌جای خط“ تشکیل حزب ”، با تمام قوا خط“ تشکیل ارتش خلق ”را برگزید. حتی در لابلای قضایای گروگانگیری، ما مضافاً بر افشای ماهیت خود رژیم خمینی، این خط را با“ تشکیل میلیشیای سراسری“تکمیل نمودیم. آخر به اعتقاد ما، چنانکه جریان عمل نیز صحت آن را به اثبات رساند، دیوی که در اعماق تاریخ ایران نزدیک به ۱۴۰۰ سال بخواب رفته بود، در اوج محبوبیت توده‌ای و در اوج مشروعیت موضعی و در اوج اقتدار معنوی و مذهبی از تاریک خانه‌ٔ زمان آزاد شده و به یمن! سرکوب و اختناق نیم قرنی پهلوی و به یمن! آخرین بازی فوق‌العاده ماهرانه‌ٔ دولت کارتر و به یمن! ضربه‌ٔ وحشتناک اپورتونیستهای چپ‌نما بر پیکر مجاهدین خلق در موضع رهبری بلامعارض قرار گرفته بود و می‌رفت تا همه چیز را در زیر سم ستوران وحشی خود ریشه‌کن سازد.

آن دیو، ارتجاع و قشریت محض و مشروعه خواهی شیخ فضل اللهی بود که اکنون در رأس، توسط خمینی نمایندگی می‌شد و لدی الورود با سرعت غیرقابل تصوری، چماقداری و لومپنیسم و ناآگاهی ارثیه‌ٔ دوران شاه را مضافاً بر پایه توده‌ایی اخص خود که در چارچوب حزب سراسری خمینی _ حزب جمهوری به اهرم حکومتی تبدیل می‌شد، به خدمت گرفت و به آن در هر کجا در کسوت انجمنهای به‌اصطلاح اسلامی، بار و جاذبهٔ مذهبی- تشکیلاتی نیز اعطاء نمود. به این ترتیب رژیم خمینی با خصیصه‌ٔ ویژهٔ انحصارطلبانهٔ سیاسی خود می‌رفت تا بر سرراه خود هرکس و هر چیز را نابود سازد و دست آخر دو راه بیشتر برای هیچکس و هیچ گروه و هیچ نیرویی باقی نمی‌گذاشت: یا تسلیم محض از نوع حزب توده، و یا جنگ کامل بگونه‌ٔ امروز مجاهدین.

راستی هم که آنهمه وحشی‌گریها و سانسور و زندان و شکنجه‌ٔ هر نیروی راستین ملی و مردمی و انقلابی در دوران پیشین، خود به بهترین صورت فضا را برای ولایت‌عهدی سیاسی و اجتماعی خمینی آماده کرده بود. بهرحال، از آنجا که برخورد با رژیم خمینی اجتناب‌ناپذیر بود و او به‌اصطلاح هیچ خدایی را بنده نبود و زبانی جز زبان چماق نمی‌فهمید، مسأله اساسی ما از روز اول در حول تشکیل ارتش خلق، این بود که چگونه می‌توان ماهیت ارتجاع حاکم را برای وسیعترین اقشار گسترده‌ٔ مردم، به بهترین صورت برملا نموده و آنگاه آن را در بالاترین نقطه‌ٔ انفراد و انزوای سیاسی و اجتماعی‌اش به دام انداخت. لیکن شرط پیروزی این استراتژی، این بود که بهر ترتیب باید از برخورد های زودرس که ارتجاع برای سرکوب هر چه سریع‌تر ما بدان بسیار مشتاق بود، اجتناب نمود وبا هوشیارانه‌ترین موضع‌گیریهای انقلابی، ماهیت پلید، انحصارطلب و شرک گرای“ حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی ”! و دار و دسته‌اش را تدریجاً و در جریان عمل اجتماعی و سیاسی به توده‌های مردم شناساند.

براستی که خمینی برای آنها درجای ائمه و انبیاء نشسته بود و شگفتا که خمینی تا با لشکر رجاله‌هایش سررسید، فی‌المجلس به همان انقلابیون و پیشتازانی پرداخت که هم‌چون مجاهدین، خود راهگشای انقلابی بودند که اکنون حضرات به میوه چینی آن اشتغال ورزیدند. ملاحظه می‌کنید که پیشتاز انقلابی و به‌خصوص پیشتاز مجاهد خلق، با چه اوضاع بغرنج و پیچیده‌ای روبه‌رو بود. از یک‌طرف خود به‌مثابه‌ٔ راهگشای تشکیلاتی، نظامی و سیاسی انقلاب (که در ایامی که مرتجعین به سوراخ خزیده بودند تنها مرد میدان بوده) نخستین طعمه‌ٔ نوکیسه‌های جدیداً به قدرت رسیده است و از طرف دیگر بسیاری از اقشار خلق محبوبش در اعتماد مطلق و ناآگاهانه به دیکتاتور ارتجاعی جدید فرو رفته‌اند. به‌طوری‌که در بسیاری موارد، کمترین حقیقت گویی و افشاگری نسبت به ماهیت قرون‌وسطایی خمینی را نمی‌توانند تحمل کنند. البته امروز در جو ابتذالی که خمینی آفریده، یعنی در جو فتنه و درهم شکستن همه‌ٔ معیارها و حد و مرزها، آسان است که حتی اطرافیان شاه نیز سربلند کرده و بگویند که: بله، ما اول از همه مخالف خمینی بودیم. و آسان است که عده ای، مواضع ضد ملی، ضدانقلابی و ضدمردمی گذشته و حال خود را بخواهند با پستی و دنائت بی‌حد و مرز خمینی، تطهیرکنند، آسان است که با سؤ استفاده از مشابهت صرفاً صوری مخالفت خود با مخالفت رشیدترین فرزاندان مجاهد این سرزمین با خمینی، بخواهند کسب آبرو نموده و آنگاه مجدداً به آلاف و الوف پیشین دست یابند! اما اگر خمینی توانسته باشد صرفاً با علم کردن جنایات شاه کارنامه سیاه و تباه خود را بپوشاند، اینها نیز خواهند توانست در پس پرده‌ٔ جنایات خمینی مخفی شده و کسب وجاهت و حیثیت کنند.

پس توصیه می‌کنم از هرجماعت و یا فردی که از اینگونه دعاوی دارد و به‌ویژه آنها که در رابطه با مخالفت با خمینی حق تقدم نیز می‌طلبند، پیوسته بپرسید که اگر براستی با جنایات و دیکتاتوری و تباهکاریهای خمینی مخالفند در دوران سلف راستین او – شاه - چه می‌کرده‌اند؟!

با این توضیحات، می‌خواهم توجه شما را به این نکته جلب کنم که در آغاز حکومت خمینی، چه شرایط بغرنجی پیشتاز صدیق انقلابی را احاطه کرده بود: از یک‌طرف بایستی هم‌چنان بر مواضع دموکراتیک، استقلال طلبانه و مردمی که از دیرباز برایشان جنگیده بود بایستد و از طرف دیگر بایستی دست و پا زدن خلقش را در زیر چنگالهای فریب و ریای خمینی نظاره کند که پیوسته بسیاری از اقشار آن را علیه رشیدترین فرزندانشان تحریک می‌نمود، و این هم برای کسانی که نمی‌خواهند تسلیم سیاهی و جهل و نابکاری رژیم خمینی بشوند، یعنی مبارزه به‌مراتب پیچیده‌تر و بغرنج تر از زمان شاه که البته حاصل آن نیز بمراتب مصفاتر، متکامل‌تر و عالی‌تر از محصول مبارزات دوران قبلی خواهد بود. بنابراین قلب مسأله در اینجاست که چگونه می‌شد خلقی را که به‌تازگی از دست شاه رها شده، بدون رجعت دادنش به گذشته پیروزمندانه به سوی آینده رهبری نمود؟

پس مسأله، اصلاً بد و بیراه گفتن فی المجلس به خمینی نبود، مسأله آزادی یک خلق و ارتقا مبارزات او به مدارج عالی‌تر رهایی‌بخش تکاملی بود. و این همان محتوی و مضمونی است که به‌رغم همه مخالفتهای صوری و کتبی و شفاهی با رژیم خمینی و به‌ویژه مخالفت از راه دور ، کار هرکس نیست و خلاصه خیلی لیاقت و کفایت می‌خواهد. کما اینکه به بردباری و صبر و تحمل فراوان و کار متشکل دسته‌جمعی نیز نیازمند است. چرا که اگر بخواهید دجالی هم‌چون خمینی را از اوج اعتماد توده‌ایی که متوجه اوست به زیربکشید، چه بسا که بایستی هم‌چون مجاهدین، مدتها فقط صبر و تحمل کنید، آری، حمایت و اعتماد توده‌ایی که امروز مجاهدین از آن برخوردارند، مفت و مجانی حاصل نشده است. ما طی دو و نیم سال اول از یک کوره گدازان آزمایش اجتماعی و سیاسی عبور کردیم تا توانستیم ماهیت پلید دشمن خدا و خلق ، و اصالت و جان باختگی خود را به اکثریت مردم ایران ثابت کنیم. آزمایشی که هر قدم با هزاران مرارت و شکنجه و چماق و گلوله همراه بود. وقتی تعداد شهدای مجاهد که به‌دست مزدوران خمینی، مظلومانه به‌قتل رسیده بودند، در فروردین امسال (سال ۶۰) سربه ۵۰ می‌زد، کاش می بودید و چهره‌های برافروخته و گلوهای بغض گرفته و مشتهای گره کرده‌ٔ خواهران و برادران ما را می دیدید.

اما سازمان ما نمی‌توانست، صرفاً با هدف پاسخگویی متقابل به ارتجاع فرمان آتش صادر کند. آخر مبارزه ما با خمینی، نه مبارزه‌ٔ یک قبیله با قبیله دیگر به قصد انتقام، بلکه مبارزه‌ٔ یک سازمان انقلابی با یک رژیم خودکامه، و نه بر سر مسائل شخصی و خانوادگی و گروهی و یا به‌خاطر سهیم نشدن درقدرت و از دست دادن امتیازات پیشین، بلکه همان‌طور که گفتم مبارزه‌ایی بود برای آزادی یک خلق، برای روشنگری و بسیج یک خلق در جهت خلع ید از ارتجاع غاصب و ساختن آینده‌ٔ تابناکش توسط خودش (خود آن خلق). به همین دلیل شما صبوری، متانت و یکپارچگی و انسجام و یکدستی سیاست‌های مجاهدین را، درست همانند بی‌باکی و شجاعت امروزشان در کمترجایی سراغ دارید.

 

۳۰ خرداد سرفصل مقاومت انقلابی

غیر از همه آنها که در جریان تظاهرات ۳۰خرداد کشت و دستگیر کرد

از همان فردا اعدام پسران نوجوان و دختران ۹ سال به بالا را آغاز کرد

حتی بدون این‌که نیازی به پرسیدن نام متهمین حس کند

این است عدالت خمینی!

از این پیش‌تر بارها به ارتجاع هشدار داده بودیم

که از روزی که با گلوله در برابر گلوله پاسخ بگوییم حذر کند

اکنون آن‌روز فرا رسیده بود

و کاش می‌دیدید که وقتی فرمان مقاومت انقلابی مسلحانه صادر شد

چه وجد و شور بی‌پایانی چهرهٔ تک‌تک مجاهدین و میلیشیای مجاهد خلق را

فرا گرفته بود

مسعود رجوی-پنجمین مصاحبه در پاریس

دی ۱۳۶۰

(قسمت دوم)

تا این تاریخ خمینی توانسته بود بسیاری مخالفان را یا شقه و وادار به تسلیم سازد و یا از دور خارج کند. بارها از اطرافیانش شنیده شده بود که در رابطه با تصفیه یا سرکوب هر یک از نیروها یا شخصیتهای مخالف می‌گفتند: ”آقا. ۲۰دقیقه صحبت می‌کند. قضیه تمام است“!

و راستی هم تاکنون در بسیاری موارد وقتی امام چماقداران توپ و تشر می‌آمد و علیه شخصیت یا نیرویی بسیج می‌نمود. مسأله بالاخره به‌سادگی و با حداقل تاوان برایش فیصله می‌یافت.

اما این بار. عنصر موحد مجاهد، این انقلابی و پیشتاز مردمی به اثبات رساند که در برابر حقانیت و قوت اراده و آمادگی فدا و قربانی ”نه در ۲۰ دقیقه“ که در ۲۰ سال نیز آقا و تمامی دار و دسته‌اش نیز هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.

آخر آقا ،تا وقتی ”آقا“ ست که پایش را از گلیم خودش بیشتر دراز نکند والا آن دست و پای نامبارکی را که به گلیم خلق دراز شود بی‌محابا ریشه‌کن خواهیم نمود.

تا وقتی دیو تنوره نکشیده بود، بعضی‌ها از ما انتظار داشتند که در قبال شخص خمینی هر چه زودتر موضع گرفته و به جنگ بپردازیم. پیوسته ما را در قبال او متهم به سازش و عجز و لابه و نامه نویسی می‌کردند.

لابد می‌دانید که برخی از همینها ، مقاومت مردمی و عادلانهٔ ما را در قبال خمینی ، آن هم پس از این‌که دیگر هیچ راه‌حلی باقی نماند ، اکنون“ تروریسم ”نامیده و بدینوسیله ماهیت خود را برملا می‌کنند.

لابد می‌دانید که خیانتکاران توده اکثریتی اکنون به چه مشاغل شریفی! از قبیل مردم فروشی و جاسوسی علیه نیروهای انقلابی ، اشتغال دارند و قطعاً از یاد نبرده‌اید که آقایان به‌اصطلاح اکثریتی در آن ایام با چه انقلابی نمایی تو خالی ، بر مجاهدین خرده می‌گرفتند که با رژیم سازش کرده‌اند! ولی شکر خدا ،که حالا دیگر هیچ چیز برای هیچکس در این رابطه مخفی نمانده و هرکس هرآنچه را در چنته داشته ، طی گشت و گذار سه سالهٔ ایام ، آشکار ساخته است.

برخلاف دعوتهای پیاپی بنی صدر و بهشتی ما در آن زمان از بحثهای عقیدتی اخص در رادیو و تلویزیون استقبال نمی‌کردیم چرا؟

اولاِ– برای این‌که نمی‌خواستیم چنانکه کمال مطلوب سیاست تفرقه اندازانهٔ خمینی است ، روی تضادهای ایدئولوژیکی خاص جبهه خلق انگشت بگذاریم.

ثانیاً- استقبال از بحثهای صرفاً عقیدتی در آن ایام ، برای ما ضرورتاً حاوی این الزام بود که مقدم بر هر چیز و هرکس حساب خود خمینی و لجنزار کثافاتی را که تحت نام مطهر اسلام ، بخورد مردم می‌داد ، به‌طور رودر رو برسیم. البته ما این کار را به گواهی همهٔ موضع‌گیریها و نشریات و جزواتمان با تمام قوا به‌طور محتوایی دنبال می‌کردیم و هیچیک از مواضع و سیاست‌های ضدخلقی خمینی ، از حجاب اجباری گرفته تا خبرگان فرمایشی و قانون اساسی و امثالهم را بی‌جواب یا مسکوت نمی‌گذاشتیم و خمینی هم خوب می‌فهمید که ما چه می‌کنیم. اما عمد داشتیم که لحظهٔ رودررویی مستقیم با شخص خمینی و تحت نام خود او را تا آنجا که می‌شود ، برای تحصیل حد اکثر آمادگیهای توده‌ای و اجتماعی و سیاسی و نظامی لازم به تأخیر بیاندازیم.

اگربیاد داشته باشید، و با تحلیل‌های نیروهای مختلف از وضعیت حاکمیت آشناباشید، مجاهدین برخلاف سایرین، از همان آغاز هیچگاه بطور کودکانه و تخلیی و کلاسیک ، روی هژمونی بالفعل لیبرالها تأکید نکرده و بی‌جهت نه خود و نه نیروهایشان را دچار خام‌خیالی و عدم آمادگی نکردند، البته ما در همان هفته‌ٔ دوم انقلاب در موضع‌گیری علیه دولت بازرگان به‌طور اخص و علیه تمامی رژیم بطوراعم.

تکلیفمان را با رژیم یک‌سره کردیم.

ولی این‌که رژیم قرون‌وسطایی و ما قبل سرمایه‌داری خمینی، “ رژیم سرمایه‌داری وابسته ”و“ تحت هژمونی لیبرالها ”خوانده شود، پیوسته از نظر ما یک بلوف خنده‌دار بود که جز به بیراهه کشاندن نیروهای انقلابی و گم‌وگیج کردن آنها در برابر سیل خروشان واقعیات اجتماعی و سیاسی منجر نمی‌شد، از نظر ما در رژیم دو پایه ی“ ارتجاعی – لیبرال“خمینی، ارجحیت کامل، از آن مرتجعین بوده و لیبرالها تنها بخش مغلوب حاکمیت را تشکیل می‌دادند، به همین دلیل علم کردن لیبرالها به‌عنوان تهدید اصلی در این شرایط از یک‌سو به منافع حزب مردم فروش توده و شرکای اکثریتی و دار و دسته‌هایی نظیر پیمان خدمت می‌نمود تا اندر خصائل ضدامپریالیستی خط امام! داد سخن بدهند و از سوی دیگر سکتاریسم و اپورتونیسم چپ را تغذیه می‌کرد تا. بنوبه‌ٔ خود در مسیر تشکیل جبهه‌ٔ متحد خلق سنگ‌اندازی کنند. با این همه شما دیدید که حتی تا همین اواخر چه نیروهایی هنوز در باب هژمونی لیبرالها سخن می‌گفتند و تحلیل می‌نوشتند! اشتباهی که هم‌اکنون در کسوت حملات بیمارگونه به شورای ملی مقاومت ادامه دارد و کسی نیست از این گونه آقایان بپرسد راستی چرا آن اشتباه تاریخی بزرگتان را در باب هژمونی لیبرالها بر رژیم سرمایه‌داری وابسته‌ٔ خمینی انتقاد و ریشه‌یابی و تصحیح نکرده؛ باز هم این‌طور بی‌پروا به مجاهدین و تشکیل شورای ملی مقاومت می‌تازید؟ بهرحال تحلیل و شرح موضع‌گیریها و مانورهای عظیم انقلابی مجاهدین طی دو سال ونیم (تا ۳۰ خرداد امسال) محتاج بحث دیگری است اما بدون این‌که ذره‌ای قصد خودستایی تشکیلاتی داشته باشم، تأکید می‌کنم که حتی اگر خود نیز عضو مجاهدین نبودم بی‌گفتگو می‌پذیرفتم که سیاست انقلابی، هیچگاه در تاریخ سیاسی ایران به این اندازه غنی و هوشیار و متحرک و فداکار نبوده است. برای فهم این موضوع کافی است به‌طور فرضی مجاهدین را از صحنه‌ٔ سیاست ایران بعد از قیام بهمن‌ماه حذف کنید و بعد ببینید که رژیم خمینی درچه وضعیت قاهری بسر می‌برد!؟ خمینی نیز فکر می‌کنم که از آغاز تهدید اصلی خود را خوب می‌شناخت. یادم هست که رفسنجانی حتی در سال ۵۶ یا ۵۵ گفته بود که“ جنگ آخرین ما، با خود این مجاهدین است ”. و لابد می‌دانید که ما تا سال ۵۴ (قبل از ضربه‌ٔ چپ نماها) همه‌ٔ این آقایان را در زیر چتر رهبری جنبش انقلابی مسلحانه مهار کرده بودیم. به‌طوری‌که رفسنجانی خود در همان تاریخها یکبار گفته بود که: “خمینی بدون مجاهدین آب هم در ایران نمی‌تواند بخورد ”.

و باز هم یادم هست که در تیرماه سال۵۸ به‌دنبال موضع‌گیری ما علیه نقض عهد خمینی درباره‌ٔ مؤسسان و تبدیل آن به خبرگان ارتجاعی، خمینی نواری پر کرد (که شخصاً هم شنیده‌ام) که نه در رادیو و تلویزیون ولی در بین نیروهای خاص خودش و بخصوص پاسداران و کمیته‌چیها دست به دست می‌چرخید و در آن حکم مهدورالدم بودن ما را صادر کرده بود. بعد از آن نیز قضایای مربوط به انتخابات ریاست‌جمهوری و مجلس نیز که احتیاجی به ذکر ندارد و دیدید که خمینی با چه حقه بازیها حتی نگذاشت پای یکی از مجاهدین به مجلس برسد و حتی در شب دور دوم انتخابات، یک سخنرانی کامل خود را – به‌رغم همه‌ٔ ممنوعیتهای قانونی شب انتخابات – در نهایت وقاحت و دریدگی به تحریم رأی دادن به کاندیداهای مجاهدین اختصاص داد.

تیرماه سال ۵۹ را هم که قطعاً بیاد دارید که بعد از قضایای امجدیه، بالاخره طاقت نیاورد و در سخنرانی علنی گفت که دشمن نه در شمال و نه در جنوب و نه در عراق و نه در کردستان و خلاصه“ دشمن بدتر از کافر ”در همین تهران است! (مجاهدین)

و بیاد دارید که از این تاریخ، شعار“ مرگ بر منافقین، ”بمثابه“ تضاد اصلی ”خمینی، در پس شعارهای الله اکبر و“ خمینی رهبر“رسماً به ثبت رسید و از سخنرانیهای خمینی گرفته تا جلسات مجلس و کابینه و نماز جمعه و عقد وعزا. پیوسته در همه جا تکرار می‌شد.

آخر در این تاریخ (تیرماه ۵۹) از یک‌ سو نشریه ی“ مجاهد ”علنی روزانه، که به بهای ۵ ریال بفروش میرسید، تیراژش به ۳۰۰ الی ۳۵۰ هزار (یعنی بالاترین تیراژ یک روزنامه تشکیلاتی و ضمناً غیرخبری) در تاریخ ایران رسیده و چماقداری نیز به‌دنبال قضایای امجدیه، یک ضربه‌ٔ استراتژیک جانانه دریافت کرده بود؛ به‌نحوی که نخستین بیانیه‌ٔ حدود ۲۰ نفر از نمایندگان آن، علیه چماقداری امجدیه بود.

از سوی دیگر در قبال تاثیرات سیاسی و اجتماعی گسترده‌ٔ افشای نوار آیت که توسط مجاهدین به رئیس‌جمهور داده شده بود، ارتجاع زخم‌خورده که بعد از آنهمه تقلب در انتخابات و بعد از بستن دانشگاهها باز هم از دست تهدید اصلی‌اش خلاصی نداشت، چاره‌ای جز آن تعرض مشهور خمینی در اوایل تیر۵۹ علیه مجاهدین برای خلاصی از بن‌بست نداشت و علیهذا نقشهای که برحسب نوار آیت قرار بود ۱۵ خرداد ۵۹ اجرا شود با سه هفته تأخیر در۴ تیر همان سال اجرا شد و ما هم بلافاصله با حالت اعتراض، همهٔ ستادهایمان را در کل کشور ترک کردیم و روزنامه راهم تعطیل کردیم. این حرکت برای خمینی البته بسیار سریع و غیرمنتظره بود.

اما بدین ترتیب سار از قفس پرید. مضافاً این‌که مجموعهٔ حرکات ما آن‌ قدر تا این تاریخ، دقیق طرح‌ریزی شده بود که خمینی هیچ دستاویزی برای بسیج اقشار ناآگاه مردم علیه ما نداشت و لذا وقتی ما دفاتر را بسته و نشریه را هم تعطیل کرده بودیم خمینی تا دو روز انتظار کشید و وقتی از اقشار ناآگاه خبری نشد، چاره‌ای جز مخالفت ظاهری با خون‌ریزی در سخنرانی دوشب بعد خود نیافت. اما به‌جای آن، همهٔ زرادخانهٔ تبلیغاتی خودش را از بام تا شام در رادیو و تلویزیون و منبر و مسجد متوجه ما ساخت. کسانی که در ماههای تیر و مرداد و شهریور ۵۹ در ایران بوده‌اند، به‌خوبی می‌دانند که چه می‌گویم و طبعاً گواهی خواهند داد که یک چنین تعرض تبلیغاتی تمام‌عیار ۲۴ساعته در هیچ کشوری علیه نیروی مخالفی نظیر نداشته است.

موعد تعرض بعدی علیه مجاهدین، آغاز سال تحصیلی ۵۹ بود که ضمناً بسته بودن دانشگاهها رانیز تحت‌الشعاع قرار می‌داد و موجه می‌ساخت، به‌خصوص که اخیراً منافقین! شیطنت! را بحد اعلی رسانده وبا حضور در سخنرانیهای بنی صدر شعار مرگ بر منافق را تاآنجا که می‌توانستند به شعارهای انقلابی. تبدیل می‌کردند!

بهرحال، بند اول نقشه، تست کردن انتشار خبر خروج من از کشور و پیوستن به بختیار در پاریس بود که نیمه‌های شهریور ۵۹ در لجن نامهٔ آزادگان اعلام گردید تا یک هفتهٔ بعد، زمینه برای محاکمه برادر مجاهد شهید ما سعادتی (بند دوم نقشه) آماده شود. محاکمه‌ای که معلوم بود در آغاز سال جدید تحصیلی مجاهدین را به خیابان‌ها خواهد کشاند و آنوقت بند سوم که همانا سرکوب عریان است آغاز خواهد شد. به‌ویژه این‌که محاکمهٔ مجاهد قهرمان سعادتی، بهانهٔ خوبی برای جلب مسئولان سازمان ما و دستگیری آنها بود (چنانکه ۲ ماه بعد در حین محاکمه بحکم توقیف همهٔ مسئولان سازمان ما صادر شد).

اما بند اول نقشه، با حضور همان روز بعد از ظهر من درمصاحبهٔ مطبوعاتی باطل شد و همه فهمیدند که من در تهران هستم و لجن نامهٔ آزادگان هم‌چون اربابش خمینی دروغ گفته است. برادران مجاهدمان در بخش نظامی سازمان، ترتیب اجرای مصاحبه را طوری داده بودند تا اگر هم خبر مندرج در لجن نامهٔ آزادگان به‌منظور تحریک سازمان به ظاهر کردن من و آنگاه دستگیری برای نشانیدن من در همان دادگاه شهید سعادتی باشد؛ چنین طرحی عملاٴ از نظر نظامی امکانپذیر نباشد.

بند دوم نقشه، یعنی محاکمهٔ سعادتی را نیز روز اول، ترس خود رژیم از بسیج حد اکثر تبلیغاتی و سیاسی ما؛ و در روز بعد، جنگ (عراق – ایران) باطل کرد تا دو ماه بعد. در بحبوحهٔ آزادی گروگانها و بعد هم انبوه قضایای بعدی و زمینه‌سازیهای مختلف سیاسی و اجتماعی و جریانهای ۱۴ اسفند و حوادث بسیار سریع سه ماههٔ اول سال ۶۰، به‌خصوص کشتار ادامه‌دار مجاهدین در این شهر و آن شهر و افزایش سریع تعداد زندانیان، تا ۳۰ خرداد، و عزل رئیس‌جمهور و یکپارچگی ارتجاعی حاکمیت دو پایه.

در این تاریخ تیراژ مجاهد هفتگی که مخفیانه و در زیر پیگیر دائمی کمیته و پاسدار با اشکالات فراوان در نزدیک به ۳۰نقطه کشو‌ر چاپ یا تکثیر می‌شد به بیش از۵۰۰هزارنسخه رسیده بود که اگر رژیم مختصر تسهیلاتی از قبیل اجاره‌ٔ حمل و نقل علنی با هواپیما یا اتوبوس وقطار یا امکان استفاده از چاپخانه‌های اطلاعات یا کیهان قائل می‌شد قطعاً از ۷۰۰ هزار نسخه تجاوزمی‌نمود.

لطفا به اشتراک بگذارید: