زنان صدای سرکوب شدگان سخنرانی خانم مریم رجوی ارلزکورت لندن ـ اول تیر ۱۳۷۵
زنان صدای سرکوب شدگان
سخنرانی خانم مریم رجوی
ارلزکورت لندن ـ اول تیر ۱۳۷۵
۳۰خرداد روز خروش مردم ایران علیه سرکوب آزادیها
سرآغاز مقاومت تمام عیار علیه استبدادمذهبی
روز تحقق اراده مردم ایران در شکلگیری ارتش آزادیبخش ملی
و روز شهدا و زندانیان سیاسی است.
زن ایرانی در برابر هیولایی به مقاومت برخاسته
که از اعماق قرون سربرآورده
و موجودیتش به زنستیزی و آپارتاید جنسی است.
هیولایی که فقط دشمن مردم ایران نیست.
بلکه با تمامی بشریت سر جنگ دارد وصلح جهانی را تهدید میکند.
این مرتجعان که به نام دین
مردم ایران و زنان ایران را سرکوب میکنند
و به صدور ارتجاع و تروریسم میپردازند
نهتنها هیچ ربطی به اسلام ندارند
دینفروشند و برای مقاصد شوم ضدانسانی خود
از نام اسلام سوء استفاده میکنند
تنوره کشیدن دیو ارتجاع و سختتر شدن شرایط
برای زنان ما تنها یک پیام و یک راهحل داشت:
مقاومت تمامعیار آری، سازش و تسلیم هرگز
اول تیر ۱۳۷۵ - لندن -ارلزکورت
با سلام و تشکر از همه شما و محبت بیدریغتان. ترجیح میدهم در آغاز صحبتم به زنان آزادهیی که در سراسر جهان برای برابری و رهایی مبارزه کردهاند، ادای احترام کنم، و به زنان ستمدیده میهنم درود بفرستم؛ زنانی که تاکنون دههاهزار تن از آنها شهید راه آزادی شدهاند. و اجازه میخواهم که در همینجا، در رأس این فروغهای جاویدان ملت ایران، از شهید اشرف رجوی یاد کنم؛ زنی که در زندان شاه، در اثر شکنجه، شنوایی یک گوشش را از دست داد و آثار زخمهای زیادی بر بدن داشت، اما در حاکمیت آخوندی، خمینی و لاجوردی او را بهشهادت رساندند و از پیکر بیجانش هم درنگذشتند. دژخیمان در برابر سایر زندانیان اوین، پیکر بیجانش رامُثله کردند. سلام بر اشرف و بر همه پرچمداران و شهیدان راه آزادی.
بله، این رنجها و این خونها، بهای آزادی است همان کشاکشی بیامانی که به فلسفه "بودن یا نبودن"فرزند انسان معنا میدهد. همان"نغمه آزادی نوع بشر"که بهرغم جباران ستمگر، هرگز خاموشی نمیپذیرد همان"آه شرربار" سرکوبشدگانی که بنیاد ستم را زیر و زبر میکند.
زنان، نخستین سرکوبشدگان تاریخند که علاوه بر تحمل ستم سیاسی،اقتصادی و اجتماعی، کفاره "گناه" زن بودن را هم بایدبپردازند. اگر زنان نیمی از تمامیت انسانهای روی کره زمین هستند، پس ستم جنسی و فرهنگ مبتنی بر آن بلافاصله روی نیمه دیگر ـ یعنی همه مردان بازتاب دارد و مرد را هم دربند و آلوده نگه میدارد. یعنی که آزادی قطعی و نهایی فرد و اجتماع انسانی در گرو آزادی زن سرکوب شده است یعنی ستم جنسی، همه پهنههای دیگر وجود و فعالیت انسانی را دربر میگیرد شاعر بزرگ ایران سعدی، چه خوب گفته است که:
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بهدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نمانَد قرار
تاریخ از بردگان خیلی صحبت کرده و در مورد جشن هایی که به سبب آزادی آنها برپاشده، فراوان سخن گفته است. اما از "برده بردهها"یعنی از دردمندترین و ستمکشترین بخش اجتماع انسان، کمتر صحبت شده است. و ما امروز جمع شدهایم تا صدای گمشده در آوارِ قرنها و هزارههای سرد و خاموش را به گوشها برسانیم: صدای زنان؛ صدای سرکوبشدگان.
تاریخ بشر از یکسو تاریخ دستیافتن به آزادی است، اما از طرف دیگر، تاریخ ِ غمانگیز ستمهاست. اگر چه آدم توانست خودش را از اسارت مطلق طبیعت بهتدریج رهاکند، ولی خیلی زود به اسارت همنوع خود درآمد. و بدینترتیب تاریخ با ستم ِ انسان بر انسان آغاز شد. در تراژدی بزرگ بردگی، که نرونها و فرعونها آن را کارگردانی کردند، صدای سرکوبشدگان در صفیر تازیانهها گم شده بود. آنچه بود، صدای زنجیرها بود و عصر سیاه بردگی که تا مغز استخوانها رسوخ کرده بود.
آیا انسان تا ابد محکوم این سرنوشت کور خواهد بود؟ پاسخ این سؤال را مردم ناصریه در آن روز از مسیح شنیدند که چنین میخروشید: "مرا فرستاد تا شکستهدلان را شفا بخشم و تا کوبیدگان را آزاد سازم".
پیام مسیح ترجمانِ روشن این تقدیرِ هستی شناسانه بود که "میتوان و باید بر اسارت و بردگی شورید". قیام اسپارتاکوس هم بیتردید از این باور نشأت میگرفت که اسارت، هرگز ابدی نیست و آزادی سرانجام دستیافتنی است. اگر چه او و یارانش میدانستند که حداقل برای آنها آزادی جز بر بالای صلیبها متصور نیست. اسپارتاکوس در آستانه آخرین نبرد، خطاب به یارانش گفت:
"دوستان ما راههای درازی را با هم پیمودیم میخواستیم به سرزمینمان برویم و آزاد زندگی کنیم امافردا، باز هم باید بجنگیم. شاید برای ما در این جهان جایی وجود نداشته باشد.
روز بعد "از رم تا کاپوا ششهزار برده به صلیب کشیده شدند"و این بهای آزادی بود. ولی از آن پس، صدای سرکوبشدگان فریادی شد که در همهجا طنین انداخت و پایان عصر بردگی را نوید داد.
بله، تاریخ اگر چه با ستم و رنج و خون همراه بوده، ولی در نهایت، جز سرگذشت شیرین و شکوهمند رهایی چیزی درانتظارش نیست روزگاری دنیای ما عرصه تاخت و تاز جبارانی مثل آتیلا، چنگیز و هیتلر بود، ولی در دوران آگاهی مناسبات ملتهاو همبستگی تمدنها، راه را بر چنین گردنکشانی بسته حرکت تاریخ هیچوقت متوقف نشده و بشریت، با جدال مستمر علیه تمام موانع حریت، خودش را از اسارت ِمناسبات کهن رها کرده و جلو رفته با وجود این واقعیت اینست که یک صدا، و تنها یک صدا، در اعماق خفته تاریخ همچنان بیپاسخ باقی مانده: صدای "برده بردهها"، صدای زنان، صدای جنس تحت ستم ، ستم جنسی آنقدر عمیق بود که کسی وجودش را باور نداشت. ستم جنسی"ستم" شمرده نمیشد، گویی طبیعتِ زندگی برای زنان نمیتوانست غیر از این باشد:
"من یک زنم
زنی که از آغاز،
با پای برهنه،
عطشِ تندِ زمین را
در پی قطرهیی آب درنوردیده است…"
زنان در حقیقت دو بار به بردگی رفتند: یکبار بهخاطر زن بودن و یکبار همراه سایر بردگان و سایر سرکوبشدگان و بههمراه تمامی انسانهایی که در تمام طول تاریخ به اسارت و بهرهکشی کشیده میشدند. بله پای زنان را در همه زنجیرهای اسارت میشود دید، و صدای سرکوبشدگان را در فریاد زنان میتوان شنید.
سیمون دوبوار درباره ریشه دیرینه ستم میگفت: "همه طبقاتِ اجتماعی تحتِ ستم، زمانی نبودهاند، آنها بعداً بهوجود آمدند، ولی زنان پیوسته بودهاند. آنها به سبب ساختار فیزیولوژیک خود زن هستند. اما طنین خودبهخودی زن در گوش مرد آهنگی دشنام گونه دارد و در ذهن او آمیزهیی از بهرهوری جنسی و تحقیر است".
داستان زن، داستان یک تراژدی ناپیدا است ، تراژدی ستمی است که تمام تاروپود زندگی و تمام هستی زن را درنوردیده است. رشتهیی که زنان را به ستمگران همیشگی آنها پیوند میدهد با هیچ رشته دیگری قابل مقایسه نیست. این اولین بردگان روی زمین حتی در خواب هم به نفی و حذف ستمگران خود فکر نمیکنند و تراژدی وقتی به اوج خود میرسد که آنها گمان میکنند این اسارت ازلی و ابدی است.
ولی متأسفانه وضعی بدتر و دردناکتر از این هم وجود دارد، و آن تراژدی زنان در میهن اسیر ما ایران است، تراژدی زنان در حاکمیت آخوندهای ضدبشر، که نهتنها زن را برده ازلی و ابدی میدانند، بلکه هویت انسانیش را هم نفی میکنند. اما مگر میشود از زنان و جنبش برابری صحبت کرد، اما از ارتجاع و بربریت زنستیز حاکم بر ایران حرفی نزد؟
همه سؤال اینست که از کجای این تراژدی تلخ و سنگین بگویم؟ از صدها زنی که هر روز در خیابانها مورد حمله قرار میگیرند یا از آنها که دستگیر میشوند و شلاق میخورند؟ از زنان شریفی که بهخاطر رنگ لباس یا پیدا شدن چند تار مو مجبورشان میکنند در برگهیی به روسپیگری اعتراف کنند یا از زنانی که با شقاوت تمام آنها را سنگسار میکنند؟
از اینها بگویم یا از تراژدی دختران ۹ساله؛ که طبق قانون ملاها باید شوهر داده شوند یااز ۱۳ـ۱۲سالههایی که به مردان ۵۰ساله و ۷۰ساله فروخته میشوند؟ نونهالان معصومی که زیر فشار جسمی و روحی پژمرده و پرپر میشوند و یا به انبوه قربانیان خودسوزی و خودکشی میپیوندند؟
و حتماً شما تراژدی رنج میلیونها دختر قالیباف را در ایران شنیدهاید؛ بیگاری در کارگاههای نمور و آلوده، جایی که آنها به فلج و سل و دهها عارضه دیگر مبتلا میشوند و بهار زندگی خود را در تاروپود قالیها بهجا میگذارند.
از اینها بگویم یا از انبوه زنان کارمند ، معلم و کارگر که هزار هزار بهخاطر زنبودن از مشاغل خود اخراج شدهاند.
از حماسههای مقاومتِ دههاهزار زنیکه بهخاطر تسلیم نشدن به استبداد سفاک آخوندی و رویآوردن به مقاومت، به وحشیانهترین صورت شکنجه و اعدام شدند و یا از قساوت و سنگدلی دژخیمان حکومت آخوندی که مادران پیر، زنان باردار و دختران خردسال را حتی بدون اِحرازِ هویت تیرباران کردند و یا از داستانهای مدهوشکننده ولی واقعی زنان جوانی که با وحشیانهترین شکنجهها درهم کوبیده شدند و در شب اعدام، مطابق فتوای رسمی ملایان، به آنها تجاوز کردند و قبل از تیرباران خونشان را کشیدند؟
و بگذارید تأکید کنم که بدون شک، نه مردم، نه تاریخ و نه خدا، هرگز از این جنایات نخواهند گذشت و این جنایتکاران، بهخاطر این استعدادهای زنده بهگور و پرپر شده، مورد بازخواست قرار خواهند گرفت: و اذاً الموؤده سُئلت بهای ذنبٍ قُتلت.
درود به این قهرمانان شهید و اسیر، که بهرغم همه وحشیگری مرتجعان، هرگز تسلیم نشدند و دست از مقاومت برای آزادی برنداشتند. زنانی که با پای سر در قفای آزادی دویدند و خود ناخدای زورقهای آزادی شدند. و راستی که بهگفته اشرف شهیدان، جهان خبردار نشد که در این سالها بر مردم ایران و بهخصوص بر زنان میهن ما چه گذشت.
در آموزشهای ملایان استنادات بسیار وجود دارد که برای توجیه دروغپردازیهای فراوان رژیم در زمینههای مختلف، تصریح میشود که به سه طایفه میشود دروغ گفت:
۱ـ زنان، ۲ـ کفار، ۳ ـ منافقین
اما اوج پلیدی آخوندهای ضدبشر این است که جنایتهای زنستیزانه و دعاوی ارتجاعی خود را به اسلام نسبت میدهند، در حالیکه این جنایتها و دجالگریها فقط و فقط برای حفظ قدرت و ادامه حکومت آنهااست؛ پس بهگفته قران، وای بر آنها که به دست خودشان چیزهایی را مینویسند و میگویند اینها از نزد خداست تا منافع حقیرخودشان را به دست آورند: فویل للذین یکتبون الکتاب به ایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشتروبه ثمنا قلیلا.
بله، زن ایرانی در برابر چنین هیولایی به مقاومت برخاسته است؛ هیولایی که از اعماق قرون سربرآورده و موجودیتش به زنستیزی و آپارتاید جنسی است؛ هیولایی که فقط دشمن مردم ایران نیست، بلکه با بشریت با تمامی بشریت سر جنگ دارد وصلح جهانی را تهدیدمیکند.
اماسؤال اینست که آیا براستی بنیادگرایی یک خطر و تهدید جهانی هست یا چنین نقشی ندارد واقعیت اینست که اختاپوس ارتجاع ـکه قلبش در تهران میتپدـ چنگالهای خونینش را در تمام کشورهای اسلامی و جوامع مسلمان سایر کشورها فرو برده و به نخستین تهدیدِ صلح در منطقه و جهان تبدیل شده است. آخوندها با سوءاستفاده از باورهای مذهبی بیش از یک میلیارد مسلمان، به توسعهطلبی و صدور بحران و تنش میپردازند. در کشورهای اسلامی دخالت میکنند، فتوای قتل اَتباع خارجی را صادر میکنند و به عملیات تروریستی در کشورهای مختلف دست میزنند، بودجههای سرسامآور برای تهیه انواع سلاحها، از جمله سلاحهای کشتار جمعی بهخصوص میکروبی و شیمیایی اختصاص میدهند، برای دستیابی به سلاحهای اتمی تلاش فراوان میکنند.
این حقایق بهوضوح نشان میدهد که هیولای فاشیسم مذهبی، صلح جهانی را تهدید میکند و مقابله با آن برعهده بشریت معاصر است.
و من در اینجا باز هم این نکته باید تصریح کنم که این مرتجعان، که به نام دین، مردم ایران و زنان ایران را سرکوب میکنند و به صدور ارتجاع و تروریسم میپردازند، نه تنها هیچ ربطی به اسلام ندارند بلکه آنها دینفروشند و برای مقاصد شوم ضدانسانی خود از نام اسلام سوءاستفاده میکنند. اسلام دین صلح، دین آزادی، دین حریت و برابری انسانها و دین عشق و رحمت و رهایی است، .
اما سؤال اینست که با این دشمن مشترک چگونه باید مقابله کرد؟ راهحل چیست؟ و پرچم این مبارزه دست کیست؟ متأسفانه جامعه بینالمللی هنوز نسبت به خطرات سازش با آخوندها حساسیت کافی نشان نمیدهد و آخوندها همچنان فرصت پیدا میکنند که از اینگونه مماشاتها بهرهبرداری کنند. آنها از طریق باجخواهی تروریستی، اصول اخلاقی و حتی سیاست دولتها را به گروگان میگیرند.
حوادث ماههای اخیر یکبار دیگر نشان داد که آنها پیوسته در کشورهای منطقه دخالت میکنند و در کشورهای غربی با سوءاستفاده از تسهیلات دیپلماتیک، دست به ترور میزنند. دو ماه پیش هم برای صدمین بار تصریح کردند که فتوای قتل سلمان رشدی، نویسنده انگلیسی، فقط با ترور او میتواند پایان بگیرد. در برابر چنین رژیمی جز قاطعیت راه دیگری وجود دارد؟ هرگز ، این قاطعیت نه فقط یک وظیفه اخلاقی و انسانی، بلکه ً یک ضرورت سیاسی و تاریخی است که آینده دموکراسی و توسعه و صلح به آن بستگی دارد.
اینجاست که مسأله زنان و جنبش برابری با مبارزه علیه ارتجاع و بنیادگرایی پیوند میخورد. چرا که زنان نهفقط پیشتاز جنبش برابری، بلکه همچنین، نیروی اصلی توسعه ، صلح و عدالت اجتماعی هستند. در این زمنیه در اسناد کنفرانس جهانی زنان در پکن هم به صراحت تأکید شده است که "بدون شرکت فعال زنان و بدون در نظر گرفتن نظریات آنان در تمام سطوح تصمیمگیری، اهداف برابری، توسعه و صلح غیرقابل تحقق است".
بله، به نظرمن، بشریت تنها در صورتی از شر پدیده شوم ارتجاع و بنیادگرایی خلاص میشود که زنان نقش پیشتاز خود را در این کارزار جهانی بهعهده بگیرند و با استفاده از همه اشکال مبارزه دموکراتیک، راه را بر هر گونه مماشات و سازش با آخوندهای زنستیز و ضدبشر ببندند. بهخصوص که مسأله بنیادگرایی، نهتنها مهمترین مسأله سیاسی کشورهای اسلامی است، بلکه مهمترین موضوع سیاست خارجی سایر کشورهاست. بنابراین، اجازه بدهید که از همه زنان و از همه خواهرانم در سراسر جهان بخواهم که برای تشکیل یک جبهه متحد ضدبنیادگرایی بهپا خیزند؛ جبههیی متشکل از تمامی زنان و مردان انساندوست و ترقیخواه، که بیتردید به یاری زنان ایران، این قربانیان اصلی ستم و سرکوب آخوندها خواهند شتافت.
پیشتازی زنان در مبارزه با بنیادگرایی چه تأثیر در جنبش برابری زنان دارد؟ در این زمینه میخواهم تأکید کنم که پیشتازی زنان در مبارزه با ارتجاع و بنیادگرایی بهطور مضاعف، در خدمت جنبش هوادار برابری و ریشهکنی ِستم جنسی است. چرا که، راه ارتقا و جهش جنبش برابری زنان، پیوند آن با یک جنبش مترقی سیاسی است. چرا که، بدون شرکت زنان در قدرت سیاسی، بدون حضور زنان در رهبری و تصمیمگیریهای کلیدی اجتماعی، بدون نقش جدی و برابر آنان در مدیریت اقتصادی درجوامع و بدون مداخله زنان در سیاست بینالمللی، صحبت از برابری زن و مرد مفهومی ندارد. برابری واقعی وقتی تحقق پیدا میکند که زنان در بطن ِ اصلیترین مبارزه روز، مسئولیتهای کلیدی را بهعهده بگیرند.
علاوه بر این، برای واژگونی نظام تبعیض جنسی ، زنان باید برای یک دوران، هژمونی سیاسی را در دست بگیرند. هدف و مضمون ِ هژمونی زنان، تضمین برابری و ریشهکن کردنِ ستم جنسی است و نه تعویض مردسالاری با زنسالاری. بهمین دلیل، تمامی الزامات و پیامدهایش خصلت رهاییبخش دارد و فورانِ نیروهای آزاد شده در اثر رفع ستم جنسی، میتواند بنبستهای امروز جامعه بشری را باز کند و نظامی نوین را در تمامی ِ مناسبات انسانی ـچه در درون جوامع و چه در سطح بینالمللیـ شکل دهد.
به این ترتیب، زنان نشان خواهند داد که اگر چه در طی قرون و اعصار، با سهمگینترین ستم تاریخ مواجه بودهاند، ولی اینک، در عصر شکوهمند رهایی زن، آنها همه صدای سرکوبشدگان تاریخ را به اوج میرسانند.
بله، امروز، صدای زنان، یعنی صدای سرکوبشدگان؛ یعنی صدای کسانیکه از هر نوع آز ادی محرومند، یعنی صدای کودکانی که از حداقل حقوق و شرایط رشد هم بهرهای ندارند و محرومند ، یعنی صدای فقیران و دردمندانی که در فقدان ابتداییترین نیازمندیهای مادی و معنوی یک زندگی انسانی مینالند ولی صدای آنها به گوش هیچکس نمیرسد.
بله، وبه همین دلیل امروز این مسئولیت زنانی است که علیه تمامی اَشکال ستم برخیزند؛ بهپاخیزند و با پایان دادن به ستم و نابرابری جنسی، انسان زن و مرد را با هویت انسانی خود یگانه کنند؛ بهپا خیزند و جامعه انسانی را حیاتی نو بخشند؛ بهپا خیزند و بنیاد تمامی ِ ستمها را براندازند: "فلک را سقف بشکافند و طرحی نو دراندازند".
خانمها، آقایان
اکنون اجازه میخواهم اشاره کوتاهی به دستآوردهایی که زنان در جنبش ایران داشتند و در این مقاومت آنرا بدست آوردهاند، از این فرصت کوتاه استفاده کنم و به آنها اشارهای کنم؛ دستآوردهایی که در حقیقت متعلق به همه زنان و متعلق به جنبش برابری است و ما برای غنی کردنش به اندیشه و تجربه خواهرانمان در سراسر جهان چشم دوختهایم.
زنان ایران پس از ۱۰۰سال شرکتِ فعال در مبارزات اجتماعی، با تهاجم دیکتاتوری مرتجعان حاکم بر ایران مواجه شد، اما تنوره کشیدنِ دیو ارتجاع و سختتر شدن شرایط، برای زنان ما تنها یک پیام و یک راهحل داشت: "مقاومتِ تمامعیار آری، سازش و تسلیم هرگز". بهمین دلیل زنان در مبارزه سیاسی، فعالانه شرکت کردند و به دفاع از آزادیهای دموکراتیک برخاستند و اکنون صدای رسای ملتی اسیر و سرکوبشده، اما سرفراز و مقاوم را فریاد میکنند.
این زنانِ پیشتازندکه. اکنون مواضع کلیدی و رهبریکننده جنبش مقاومت را در دست دارند؛ . زنان فرماندهی و مدیریت لایههای مختلف فرماندهی یکانهای رزمی و واحدهای فنی و تخصصی را بهعهده دارند هم چنین آنها سازمانکار سیاسی و مدیریت امور تشکیلاتی را اساساًفرماندهی میکنند، امروز دیگر تقسیم کار "مردانه و زنانه"درجنبش ماباحضوراین زنان و البته مردان آزاد و رها دیگر تبدیل به موضوع کهنهای شده است.
۱۲سال پیش، جنبش مقاومت ما در مبارزه مرگ و زندگی با مرتجعان، به ضرورت مسئولیتپذیری گسترده زنان رسید ولی با وجود اینکه زنان ما در مبارزه با رژیم آخوندی، گستردهترین نقشهها را داشتند، یک چیز راه را بر تحول میبست و آن ناباوری بود! ناباوری نسبت به توانایی زنان!
راستی که در داستان رهایی زنان، تراژدی و قهرمانی بهنحو عجیبی درهم آمیخته است. این احساس همیشگی من در برخورد با مبارزات زنان است.
ببینید اندیشه مردسالار تا کجا در رگ و ریشه فرهنگ اجتماعی جای دارد. که حتی. تمامی قهرمانیهای زنان و خون دههاهزار زن شهید هم کافی نبود دیوار ستم و تبعیض جنسی فرو بریزد.
. مسأله این نبود که زنان در طول تاریخ منشأ بسیاری از شگفتیها نبودهاند، اصلاً مسألهای نبود ، بلکه مسأله همین مشکل باور نداشتن آنها بود پس باید علیه این نابرابری شورید.
در اینجا بود که بهطور قطع و یقین به این نتیجه رسیدیم که از تغییرات تدریجی کاری ساخته نیست و باید شرکت زن دررهبری را مسألهاش راحل کرد وبا شرکت زن دررهبری است که این بنبست میتواندبشکند.
بله در رویارویی ِ مستقیم با ارتجاع حاکم، ما باید از هر گونه آلودگی به اندیشه و ارزشهای آنها تهی میشدیم و لاجرم باید قلب زنستیزی مرتجعان، یعنی نفی هویت انسانی زن و نفی صلاحیت او در رهبری را در هم میکوبیدیم، تا زنان بتوانند سدِ تحقیر و ستم تاریخی را در اعماق اندیشه خودشان درهم بشکنند و خودشان راهم باور کنند و همچنین مردان در شایستگی زنانی که دوشادوش آنان برای آزادی جنگیدند، تردید نکنند و آنها را مثل یک انسان بهرسمیت بشناسند.
پس از اینکه این تحول بهصورت یک انقلاب درونی، اذهان همه مجاهدین را درنوردید، زنان ما طلسم ناباوری را درهم شکستند. آنها نه بهصورت تک ستارههای پراکنده، بلکه بهصورت جریانی از زنان رها، مسئولیتهای کلیدی و رهبریکننده را با شایستگی بهدست گرفتند.
اما این تحول در اندیشهها چه ارزشهای نوین دیگری را خلق کرد.
بارزترین خصوصیات این زنان که تأثیر سازنده خود را بر محیط کار میگذاشت، مسئولیتپذیری، آموزشپذیری، وفاداری به نظم، قاطعیت چشمگیر، و از همه مهمتر، فداکاری و کیفیتهای نوین انسانی بود.
در این مسیر، آنها قبل از هر چیز خودشان را باور میکردند؛ باور میکردند که انسانهایی آزاد و برابرند و برای مرد آفریده نشدهاند و به او شناخته نمیشوند و در تملک هیچکس نیستند و مالک جسم، جان و عواطف خودشان هستند.
بدین ترتیب آنها بر دنیای "ضعیفگی، فعلپذیری و مسئولیتناپذیری" غلبه کردند و در هویت انسانی خود دوباره متولد شدند.
اولین نشانههای این تولد، برقراری مناسبات نوین بین زنان بود. آنها میدانستند که میبایست قبل از هر چیز زنان دور و بر خود را دوست داشته باشند، در کار و مسئولیت، با احساس همبستگی عمل کنند و مهمتر از همه فرماندهی یکدیگر را بپذیرند. همچنین باید از نقش این زنان در حفظ سلامت مناسبات زن و مرد یاد کنم. زیرا بدینترتیب بود که یک ارتش مختلط، با مناسباتی پاک و انسانی و با توانمندی رزمی زیاد، شکل گرفت که تحسین هر ناظر خارجی را برمی انگیزد.
و بالاخره، یکی از بزرگترین دستآوردهای ما این بود که رهایی زنان، بلافاصله تأثیر خود را در رهایی مردان و ارتقای تواناییهای آنان بارز کرد؛ مردانی که به استقبال این تحول، با تمام سختیهایش، میرفتند و از همگامی در این مسیر یعنی مسیر برابری به خود میبالیدند. چرا که در دنیای تبعیض، مردان هم اسیرند؛ اسیر خودکامگی وسلطه طلبی. و راستی مردی که انسانیتِ نزدیکترین انسان به خودش یعنی مادرش، خواهرش و همسرش را نفی میکند، مگر نه این است که قبل از آن انسانیت خویش را نفی میکند؟ وگرنه چگونه وجدان یک انسان میتواند چنین ستمی را بپذیرد؟ ولی اینک ما نسلی از مردان را میدیدیم که در مسیر نفی ستم جنسی، هویت انسانی از دسترفته خویش را باز مییافتند و با پذیرش رهبری زنان، اوج آزادی و رهایی خودشان را بارز میکردند.
بله، ما شاهد تولد نسلی از زنان و مردان رهاشده بودیم که نشانههای درخشانِی از یک تحول فرخنده و بسیار مبارک در مناسبات انسانی بودند؛ نسلی که با اتکا به رهبری مسعود توانست جنبش را در جاده تکامل و تعالی انسانی فرسنگها به جلو پرتاب کند؛ نسلی که البته تحت همین رهبری در جریان یک مقاومت فراگیر ِضدارتجاعی، آبدیده شده بود و مهمترین ویژگیش این بود که در صحنه سیاسی به هیچ سازشی با مرتجعان تن نمیداد؛ نسلی که در ۳۰خرداد در برابر سرکوب آزادیها بهپاخاست و با نثار یکصدهزار شهید، نشان داد که تا حقوق اساسی مردم ایران ـیعنی آزادی و حاکمیت ملی و مردمی را بهدست نیاورد، از پا نمینشیند؛ نسلی که دجالگری آخوندها بر سرِ جنگ و صدور ارتجاع را با کارزار عظیم و گسترده صلح در سطح داخلی و بینالمللی درهم شکست و درب تنور جنگ خانمانسوز آخوندها راگِل گرفت؛ نسلی که با فداکاری واز خود گذشتگی افسون مذهبی و بساط دینفروشی آخوندها را بهمریخت و مقاومتی را رقم زد که امروز بهمثابه پاسخ دموکراتیک، ترقیخواه و مردمی در برابر هیولای ارتجاع و بهعنوان آنتیتزِ بنیادگرایی شناخته میشود. در این مسیر بود که مجاهدان و رزمآورانِ آزادی ایرانزمین از همهچیز خود گذشتند تا رهایی خلق و میهن محبوبشان را تضمین کنند؛ آنها باید از هر گونه آلودگی به اندیشههای ارتجاع حاکم پاک و تهی میشدند و باید برای زدودن اندیشههای مبتنی بر تبعیض جنسی و برای رهایی و مسئولیتپذیری زنان قیام میکردند.
و آنها آگاهانه این مسیر صعب اما شکوهمند را انتخاب کردند و قلههای شرف و انسانیت را یکی بعد از دیگری فتح نمودند.
اکنون اجازه بدهید با توجه به فرصت کوتاهی که دارم، مهمترین نکات کلیدی این تجربه را خلاصه کنم:
اولــ ریشهکن شدنِ مناسباتِ مبتنی بر ستم جنسی، در گرو آن است که زنان، قبل از هر چیز، با ورود به میدانِ مبارزه سیاسی و اجتماعی، زمینه را برای آن تحول فراهم کنند.
دومــ در همین راستا، زنان میباید مسئولیتهای رهبریکننده سیاسی و اجتماعی را بهدست گیرند. علاوه بر این در چارچوب جنبش برابری، باید دستِکم، ۵۰درصد مسئولیتهای کلیدی در دست زنان باشد و با اجرای سیاست تبعیض مثبت طی یک دوران، محرومیت تاریخی زنان جبران شود. به این منظور، سهمیهبندی بهسود حضور هر چه بیشتر زنان در مسئولیتهای اجتماعی امری فوقالعاده ضروری است. روح، مضمون و شاخص چنین امتیازاتی، در هر حال، رهایی و مسئولیتپذیری هر چه بیشتر زن و مرد و نفی بهرهکشی و ستم جنسی است.
سومــ رهایی زن، شرط رهایی مرد است و باید به رهایی مرد هم بیانجامد. راهحلهایی که فقط میخواهد جای زن را با مرد عوض کند و به تضاد بین زن و مرد دامن میزند به رهایی زنان هرگز منجر نخواهد شد، حال آنکه، بهدلیل ذات یگانه و انسانی زن و مرد، چشمانداز برقراری یک مناسبات انسانی و تحقق برابری زن و مرد کاملاً حقیقی است.
چهارمــ برخلاف خواست مرتجعان زنستیز باید بر این اصل تأکید کرد که "حقوق زنان همان حقوقبشراست"؛ .
پنجمــ تضاد بین خانواده و مسئولیت اجتماعی و سیاسی یکی ازجدیترین، مشکلات مشترک و فرساینده تمامی زنان است. ما بر این باوریم که بایستی حق انتخاب آزاد را به تمام و کمال برای زنان بهرسمیت شناخت، بهخصوص برای زنان رزمنده و مبارزان جنبش برابری تا در هر شرایط و هر موقعیتی که لازم باشد بتوانند برای مسئولیتهای سیاسی و اجتماعی خود اصالت و اولویت قائل شوند.
اجازه بدهید در اینجا علاوه بر سیاست گذاریهای پایهیی برای رفع ستم جنسی آنچه را که ضروری است یعنی حقوق و آزادیهایی راکه در قانون برای زنان ما برسمیت میشناسیم به آنها اشاره کنم:
. درست در نقطه مقابل خمینی که هیچوقت حاضر نشد تا قبل از رسیدن به قدرت کمترین حقوق زنان را برسمیت بشناسد، شما میدانید که در برنامه شور او دولت موقت و در طرح مصوب شورای ملی مقاومت ایران آزادیها و حقوق زنان طی مواد روشن و تصویب شده بهرسمیت شناخته شده به همین اساس اجازه بدهید یکبار دیگر حقوق زنان را که ما برای ایران آزاد فردا بهرسمیت شناختیم در۱۴ ماده یادآوربشوم:
۱ـ حقوق اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی زنان کاملاً مساوی با مردان خواهد بود؛
۲ـ زنان از حق فعالیت سیاسی و اجتماعی آزادانه، رفت و آمد و مسافرت بدون اجازه دیگری برخوردار خواهند بود؛
۳ـ تشکلهای زنان بهرسمیت شناخته میشود و از سازمانیابی داوطلبانه آنان در سراسر کشور حمایت خواهد شد؛
۴ـ بهمنظور رفع نابرابری و ستم مضاعف، برای زنان امتیازهای ویژه در زمینههای گوناگون اجتماعی، اداری و فرهنگی در نظر گرفته خواهد شد؛
۵ـ زنان از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در تمامی گزینشها و انتخابات و شرکت در همهپرسیها برخوردار خواهند بود؛
۶ـ زنان از حق اشتغال و انتخاب آزادانه شغل و حق تصدی هر مقام و منصب و شغل عمومی و دولتی و قضاوت در تمام مراجع دادرسی برخوردار خواهند بود؛
۷ـ تبعیض بین زن و مرد در استخدام و به هنگام اشتغال ممنوع خواهد بود. زنان و مردان برای کار مساوی، مزد مساوی دریافت خواهند کرد، و بهطور یکسان، از حقوق بازنشستگی و ازکارافتادگی، دریافت حق اولاد و تأهل و بیمه بیکاری برخوردار خواهند گردید؛
۸ـ زنان از کلیه امکانات آموزشی، تحصیلی، ورزشی و هنری، بدون تبعیض، استفاده خواهند کرد و از حق شرکت در تمام مسابقات ورزشی و فعالیتهای هنری برخوردار خواهند بود؛
۹ـ زنان در انتخاب لباس و پوشش خود کاملاً آزاد خواهند بود؛
۱۰ـ زنان در گزینش همسر، ازدواج و طلاق کاملاً آزاد خواهند بود و حقوق برابر با مردان خواهند داشت؛
۱۱ـ نابرابریهای حقوقی در زمینه شهادت ، ارث ، ولایت و سرپرستی اطفال رفع خواهد شد و. زنان بیوه و مطلقه و اطفال تحت سرپرستی آنها توسط نظام تأمین اجتماعی کشور مورد حمایت قرار خواهند گرفت؛
۱۲ـ هر گونه بهرهکشی جنسی از زن، تحت هر عنوان ممنوع خواهد بود و از هر گونه اجبار و تحمیل به زن در زندگی خانوادگی و همچنین از ازدواج قبل از رسیدن به سن قانونی ممانعت میشود؛
۱۳ـ تعدد زوجات ممنوع است؛
۱۴ـ از بهکار گماردن دختر بچهها، قبل از رسیدن به سن قانونی، ممانعت بهعمل خواهد آمد و برای آنان امتیازات ویژه در زمینه آموزشی در نظر گرفته خواهد شد؛
هموطنان عزیز
خانمها، آقایان
آنچه گفتم انتظارات بسیار طبیعی زنان است که قرنهاست نادیده گرفته شده و زنان برای دستیافتن به همینها ـهمین حداقلهاـ سرکوب شدهاند. این خواست مشترک تمامی خواهران ما در سراسر جهان است.
اما آنچه در میهن من تفاوت دارد، این است که:
مقاومت سترگ زنان ایران و رنج و خون دههاهزار زن شهید و شکنجهشده، به این کلمات، مضمون و رنگی زیبا از شهامت، جدیت و عشق به زندگی و امید به سازندگی داده است.
ـ زنانی که هرگز تحقیر آخوندها را نپذیرفتند و در مقابل پاسداران نابرابری سرفرازانه قد برافراشتند؛
ـ زنان و مادرانی که زندگی زناشویی را بهخاطر آزادی مردم و میهن خود رها کرده و برای مدتی نامعلوم با فرزندان جگرگوشهشان و عزیزترین هاشان خداحافظی کردهاند؛
ـ زنانی که در نبرد با مرتجعان زنستیز و ضدبشر، پرفشارترین و بغرنجترین مسئولیتها را برعهده گرفتهاند؛
پس ای خواهرانم؛ زنانی که علیه نابرابری شوریدهاید و ای برادرانم؛ مردانی که انسان بودن را بر امتیازات ویژه مردسالاری ترجیح دادهاید، شما را به یاری مقاومت ما در برابر سیاهترین استبداد مذهبی تاریخ فرامیخوانم و از شما میخواهم که، دست در دست هم، برای تشکیل جبهه مشترک ضدبنیادگرایی به تلاش برخیزید.
آخوندهای زنستیز کمر به نابودی حقوق و آزادیهای زنان بستهاند و حیثیت انسانی آنها را لگدمال میکنند، تا از این طریق پایه حکومت استبدادی خود را محکم کنند. اما باید خطاب به مرتجعین زنستیزبگویم، سخت در اشتباهید، شما هرگز بخواست خود نخواهید رسید، باشد که این وضعیت شما و این عاقبت شوم شما برای همه جهانیان هر چه سریعتر روشن شود و آنها بچشم ببینند و شما موجب عبرت همه کسانی بشوید که در فکر اسارت ، سرکوب و تحمیق مردمند. اگر فکر میکنید که غیرت آزاد زیستن و آزاد اندیشیدن در جهان نابود شده و شما میتوانید به هدفهایتان برسید، سخت دراشتباهید. شما هر چه از تحقیر و ستم ، سرکوب ، شکنجه و کشتار که در چنته داشتید، علیه زن ایرانی بهکار گرفتید، اما مطمئن باشید که ضربه مهلک را از همانجایی خواهید خورد که اصلاً به حسابش نمیآورید، . مطمئن باشید که به دست همین زنان آگاه ،آزادورها بساط ستم شما در همهجا برچیده خواهد شد. دوران فریبکاری در لباس مذهب، دیگر گذشته است. آری، سرکوبشدگان امروز، فاتحان فردایند. صدای آنان تا جاودان طنین خواهد داشت.