۲۵خرداد سالگرد شهادت مجاهد کبیر رضا رضایی توسط دژخیمان دیکتاتوری دست‌نشانده سلطنتی

۲۵خرداد

سالگرد شهادت

مجاهد کبیر رضا رضایی

توسط دژخیمان دیکتاتوری دست‌نشانده سلطنتی

 

«انقلابیون جان برکف که در آرزوی شهادت انقلابی و فدا شدن در راه آرمان خلق لحظه شماری می‌کنند، مجاهدین مبارزی که با تکیه به حمایت و پشتیبانی مردم به دلگرمی و امید به پیروزی محتوم انقلاب به پیکار عادلانه‌شان ادامه می‌دهند، خلقی که به نیروی بازوان خود و به قدرت جوانانش ایمان آورده، خلقی که امروز جوانان جان‌بر کفش مسلسل بدوش گرفته‌اند و عازم میدان نبرد شده‌اند تا دین خود را به خلق ادا کنند، سرانجام پیروز خواهند گشت».

از نشریهٔ مجاهد ۲۰۷ – ۲۴خرداد ۱۳۶۳

 ۲۵خرداد سالگرد شهادت مجاهد کبیر رضا رضایی توسط دژخیمان دیکتاتوری دست‌نشانده سلطنتی

«... . گوشهای خود را خوب باز کنید و فریادهای جان خراش پاکترین فرزندان این مرزو بوم را در زیر شکنجه‌های سبعانه‌ی ساواک بشنوید. فریاد اعتراض بلند کنید و این فریاد را به گوش جهانیان برسانید، چشمان خود را باز کنید و به زخم‌های عمیق و بدنهای کبودشده ازشلاق آنها نگاه کنید. برای آن که معنای چهار ساعت روی اجاق برقی شکنجه دیدن را درک کنید، آتش سیگاری را به دستتان نزدیک کنید... . »

اینها سخنان مجاهدکبیر رضارضایی است که پس ازفرار از زندان ساواک، برای روشن ساختن افکار عمومی از جنایات دژخیمان شاه، خطاب به هموطنانش و تمامی مردم آزادیخواه جهان گفته شده است.

فرار قهرمانانه‌ رضا که بر اساس یک طرح دقیق و حساب شده توسط سازمان و به مدد هوشیاری و کارآیی بالای او به مرحله‌ اجرا درآمد، به همان میزان که ضربه‌ای سخت و سنگین به دشمن وارد ساخت، ثمرات ارزنده و گرانبهایی برای جنبش انقلابی مسلحانه و به‌ویژه سازمان مجاهدین خلق دربرداشت و علاوه بر رهبری مهمترین سازمان انقلابی مسلحانه یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران که به‌تازگی بزرگترین ضربه‌ی دشمن را پشت سرگذاشته بود، باعث انتقال تجارب گرانبهایی درباره‌ی درگیریها و بازجوییها و شیوه‌ها و تاکتیکهای دشمن شد که در زندان عمدتاً توسط شهید بنیانگذار سعید محسن جمعبندی شده بود. مجاهد کبیر رضا رضایی از رهبران برجسته انقلابی تاریخ معاصر ایران و عضو کمیته مرکزی مجاهدین، از اولین اعضای سازمان بود که پس از بنیانگذاری مجاهدین در سال۴۴، به سازمان پیوست.

رضا رضایی که در شهریور۵۰ همراه با سایر اعضای کمیته مرکزی سازمان دستگیر شده بود، سه ماه بعد، در سوم آذر۵۰، با فرار بزرگ خود ضربه غیر‌قابل جبرانی به ساواک شاه وارد کرد. او در بیرون زندان به همراه مجاهد شهید احمد رضایی به بازسازی سازمان و سازماندهی اعضای باقیمانده پرداخت و رهبری مجاهدین را در آن مقطع در بیرون زندان به‌عهده گرفت و هم‌چنان که خود در یکی از نامه‌هایش نوشته بود، سازمان مجاهدین را ماندگار کرد.

 ابوالقاسم رضایی

۱۳۵۰-۱۳۵۶ زندانی سیاسی زمان شاه قصر - اوین

 «رضا وقتی که متوجه می‌شه که چی‌ها لو رفته چی‌ها لو نرفته برای خودش یک کاراکتری می‌سازه تو بازجویی که یک آدم ساده‌ای بوده و اصلاً نمی‌دونسته چی به چیه و وقتی که ازش شروع می‌کنند سؤال کردن اون چیزهایی که شنیده بوده لو رفته خیلی ساده می‌گه و تو پروسه بازجویی جلب اعتماد می‌کنه با این هدف که بتونه از دست اینهادر بره بیاد بیرون.

اینها فکر می‌کردند که با دستگیری خود ممد آقا و رسول و آخرین سری دستگیریها اگه احمد رو هم بگیرن دیگه بساط مجاهدین رو جمع کرده‌اند به این جهت رضا از فرصت استفاده می‌کنه.

می‌گه من می‌تونم کمک کنم توی این‌که احمد رو بگیرین و با نقشی که بازی کرده بود در واقع اینها کم‌کم اعتماد پیدا می‌کنن که می‌تونن از کانال رضا احمد رو بگیرن... ...

من بعداً که اومدم بیرون دقیق‌ترش رو پرسیدم از مادرم و خواهرم. گفتند که در واقع اون چند روز اضافه که موند رضا دیگه عزم جزم کرد. گفتش که می‌رم. بعد یه روز هم گفتش که من امروز هر طور که شده دیگه می‌رم. دیگه او نقشه حمام توی پامنار، همه اینها رو به‌اصطلاح رسونده بودن که بیاد تو اون حمام و پشتش موتور و در بره و اینها. و اگر من دررفتم، اینها اومدن شما طلبکارشون بشین که بچه‌ام رو چکار کردین؟ فلان کردین و شلوغش کنین و اینها که دیگه کمتر شما رو اذیت کنن. که همین جوری می‌شه. رضا میره دم حموم. این دو تا ساواکی رو به‌اصطلاح فریب می‌ده. می‌گه که تو این حمومه شما وایسین. هوا رو داشته باشین. اونها هم بیخبر از این‌که این حمام دو تا در داره تو دو تا کوچه مختلف. وامی‌ایستن یه مقداری، رضا هم از اون ور وارد می‌شه از اون ور می‌ره سوار موتورش می‌کنن و می‌ره. اینها هم یه مقداری نیم ساعت یک ساعتی وامی‌ایستن می‌بینن خبری نشد و بعد می‌رن می‌بینن که حموم دو در داشته و رفته.

شهادت احمد برخلاف تصور احمق‌هایی که برای اثبات نظرات تسلیم‌طلبانه‌شان از هر شکست، ناامیدی و از هر سوز و سرما، زمستانی می‌سازند، نه تنها هیچ ناتوانی را اثبات نمی‌کند، بلکه درست نشان‌دهندهٔ این است که ما تا آن حد از ظرفیت، فداکاری و جانبازی برخورداریم که رنج نبردی سخت و طاقت‌فرسا را تا آن زمان که خلق را به حرکت درآوریم، دلاورانه بر دوش کشیم. محال است خون‌هایی که ریخته شده است هدر برود، این خون‌ها بدون شک نهال انقلاب را بارور کرده است و دیگر این نهال نخواهد خشکید. بگذار سازشکاران، ترسوها و بزدلان از این همه شهادت هراسان شوند و بگویند نمی‌شود کار کرد. اما مفهوم شهید جز این نیست که هم‌چون چراغی باشد فراراه دیگران. این‌جا پاهایی که امروز شهدا می‌سازند، فردا راه انقلاب را هموار خواهد ساخت».

مجاهدکبیر رضا رضایی که خود از نزدیک با تمامی مشکلات و موانعی که بر سر راه جنبش مسلحانه قرار داشت، درگیر بود، با ایمان قاطع از زوال و نابودی حتمی همهٔ دشمنان خلق و سد‌کنندگان راه تکامل و تحقق پیروزی سخن می‌گفت و عزم استوار یاران مجاهدش را در پیمودن راه پرپیچ و خم و سرسخت انقلاب یادآور می‌شد. او در نامه‌هایش نوشته بود:

«فریادهای رزم‌آوری ما، صفیرگلوله‌های آتشین ما و تلاش خستگی‌ناپذیر برادران مجاهدمان همه مژدهٴ صبح روشنی را می‌دهند و درست در همین لحظه‌ای که دشمن، آخرین حربهٴ سرکوبی خودش را برای قلع و قمع ما بکار گرفته و نهایت کینه و انتقام خود را علیه ما بکار می‌برد وسعی می‌کند که افق پیروزی را تاریک و تلاش‌های ما را پوچ و بی‌مقدار جلوه دهد، امید ما را بیش از هر موقع دیگر برانگیخته است. درست است که ما لطمات زیادی را متحمل شدیم، برادران ارزنده‌ای را از دست دادیم، امکانات فراوانی از دست رفت، ولی هیچگاه این فداکاریها هدر نرفت و خون همهٔ برادران مجاهد، نهال انقلاب را بارور ساخت. امروز ما شاهد ورود رزمندگان استواری هستیم که فداکارانه دست از همهٔ علایق خود کشیده و در راه پرافتخار مبارزه مسلحانه قدم گذاشته‌اند و به حقیقت، تفنگ هیچیک از آنها بر زمین نماند. جنبش امروز دیگر پا گرفته است و امید فراوان داریم که روز به روز مصمم‌ترو قوی‌تر پیش برود. اگر بنا باشد که در جهان، ستم پیروز شود، اگر بنا باشد که در جهان این همه شهامت و انسانیت پوچ باشد، پس باید فاتحهٔ این جهان را خواند، ولی حرکت تاریخ درست عکس این مسأله را نشان می‌دهد. نشان می‌دهد که پیروزی در لفاف سختی‌ها ورنج‌ها و فداکاریها و شهادتها پیچیده شده است. ما هم از روز اول انتظار نداشتیم که دشمن در یک صبح روشن با دست خودش تسلیم شود و در مقابل ارادهٴ انقلابی خلق زانو بزند. ما زمانی انتظارپیروزی داریم و شاهدآن خواهیم بود که همهٔ سرزمین ما از خون پاکترین و فداکارترین فرزندانش، سرخ و سیراب شود و البته تا آن‌روز راه زیادی داریم. فریاد رزم‌آوری انقلابیون، خروش مسلسل‌ها و هم‌چنین زوزهٔ دردناک دشمن، همه نشانهٔ این است که «‌جنبش به جادهٔ اصلی خودش افتاده است» و سرانجام پیروزی حتمی از آن ماست».

«… امروز به مدد حمایتی که از جانب مردم از ما می‌شود، به مدد تجارب دو سالهٔ خودمان و… تلاش و حرکت خستگی‌ناپذیر برادران مجاهد، این نمونه‌های سرسختی و دلیری، گذرگاه پیروزی را می‌شکافیم و به پیش می‌رویم…»

و چنین بود که به همت و فداکاری پیشتازان دلیری چون مجاهد کبیر رضا رضائی، جنبش انقلابی مسلحانه، حرکت پرشورخود را قوام بخشید و شیوهٔ انقلابی و اصولی رویا‌رویی با رژیم وابسته شاه، فراراه جوانان مبارز میهن‌مان قرار گرفت. از آن به بعد، هم‌چنانکه رضا خود پیش‌بینی کرده بود، هر روز جوانان پاکباختهٔ بیشتری به ندای پیشتازان انقلابی خود پاسخ مثبت دادند و جان برکف، قدم به میدان نبردمسلحانه نهادند. قطره قطره خون آنان بذر آگاهی را در کشتزار مستعد توده‌ها افشاند و هر ضربه پیشتاز، طلسم شکست‌ناپذیری رژیم را در اذهان مردم مورد تردید قرار داد. و چنین بود که زمینهٴ قیامی پرشکوه و یکپارچه فراهم گشت. قیامی که در نقطهٔ اوج خود طومار رژیم ننگین پهلوی را درهم پیچید

از مجاهد کبیر رضا رضایی آثار گرانبهایی بر جای مانده است که در رأس همه‌ی آنها باید به افتخار آمیزترین ابتکار فراموش نشدنی و جاودانی او یعنی آرم سازمان اشاره کنیم که توسط او طراحی شد. رضا در این طرح سرشار و بسیار غنی با صرف انرژی و دقتی درخور تحسین، توانست تمامی ارزش‌ها و محتوای ایدئولوژیک سازمان و مواضع و نقطه نظرهای اقتصادی اجتماعی و سیاسی مجاهدین را به اختصار و با زبان علائم و سمبلهای بسیار دقیق و زیبا مجسم سازد.

شهادت رضا رضایی در ۲۵ خرداد۱۳۵۲ که دیکتاتوری شاه و ساواک به‌خاطر آن شادی بسیار کردند، زمینه‌ساز اپورتونیستهای چپ‌نمایی شد که با ضربه خائنانه خود باعث متلاشی‌شدن بزرگترین سازمان انقلابی مسلمان قبل از انقلاب ضدسلطنتی شدند که ارتجاع خمینی بیشترین بهره‌برداری را از آن در سرقت رهبری انقلاب به‌دست آورد.

رضا رضایی خود درباره جوشش خون شهیدان مجاهد خلق و پیروزی محتوم مقاومت و انقلاب، به‌رغم شادی دشمنان خلق، در نامه‌یی خطاب به پدر و مادرش نوشته بود: «ما تا‌کنون شهدای فراوانی داده‌ایم. دشمن می‌خواهد وانمود کند که این شهید دادنها همه نشانه این است که ما محکوم به شکست هستیم و او سلطنت ابدی خواهد داشت، ولی درست وقتی که حوادث را بررسی کنیم، نتیجه برعکس است... . برنامه‌های آینده ما باعث خواهد شد که رژیم با همه باد و زورش، دیوانه‌وار سر‌و‌کله‌اش را به همه جا بکوبد…»

گذشت زمان با سرعتی غیرقابل تصور حقانیت این پیش‌بینی رضای قهرمان را اثبات کرد.

 

قسمتهایی از نامهٔ مجاهد کبیر رضا رضایی

پس از فرار از زندان اوین ـ آذر ۱۳۵۰

متأسفانه از مردانی که شکنجه‌های مافوق طاقت بشری و وحشیانه ساواک در مورد آنها اجرا شده، کسی جان سالم بدر نبرده است که برای شما چگونگی آن‌را توضیح دهد. یا در زیرشکنجه به‌شهادت رسیده‌اند و یا این‌که بدون داشتن اجازه ملاقات با کسی در مقابل جوخه‌های آتش قرار گرفته و به‌شهادت رسیده‌اند،

شکنجه دادن به دو منظور صورت می‌گیرد. یکی به‌منظور ایجاد رعب و وحشت برای کسانی که در راه مقدس مبارزه قدم می‌گذارند و دیگر به‌منظور حرف کشیدن از کسانی‌که در یک تشکیلات سیاسی فعالیت دارند. این قسمت مهم قضیه است اینها هستند که زیر شدیدترین شکنجه‌ها قرار می‌گیرند تا این‌که نام رفقا و محل زندگی و سایر اسرار مریوط به دوستانشان را فاش سازند. آنها برای این منظور از هیچ شکنجه و خشونت و جنایتی ابا ندارند.

به‌محض دستگیری یک چریک، در همان ساعات اول او را تحت این شکنجه‌ها قرار می‌دهند. در۲۴ ساعت اول شدت شکنجه بسیار زیاد است. مهم‌ترین شکنجه‌های بدنی اینها هستند؛ شخص را آن قدرآزار می‌دهند که به‌حالت اغما می‌افتد، پاها در اثرشلاق متلاشی شده و باد می‌کند که امکان راه رفتن وجود ندارد. در اثر آزارهای بدنی، دست و پا و یا بینی شکسته می‌شود که بعد از درمان مجدد روی همان نقاط فشار می‌آورند. واقعاً خارج ازحد طاقت انسان است که با بدنی بیمار و زخم دیده، مجدداً شکنجه ببیند.

از شکنجه‌های که من خودم دیدم و یا افرادی که این شکنجه‌ها در موردشان اجرا شده بود، چند نمونه را می‌گویم تا خلق ایران به راز این جنایات پی ببرد.

مهندس اصغر بدیع زادگان را روی اجاق برقی نشاندند در حالی‌که دست و پای او را بسته بودند و مدت چهار ساعت او را سوزاندند. شدت سوختگی به حدی بود که او بیهوش شد و سوختگی از مهرهای کمر او به نخاعش رسیده بود که نزدیک به مرگ می‌افتد. سپس او را باز کرده و یک هفته به همان حالت رها می‌کنند. به‌طوری‌که بوی تعفن، فضای اتاق را پر کرده بود. بعد از یک هفته، مجبور شدند چند بار او را مورد عمل جراحی قرار دهند.

و با برداشتن قسمتهای سوخته مهره‌های کمر، او را از مرگ حتمی نجات دادند. ولی وی از راه رفتن محروم است و با پشت خمیده به کمک دستها حرکت می‌کند.

مهندس عباس مفتاحی از گروه سیاهکل را مدت ۱۵روز شکنجه می‌کردند و او حر ف نزد. مهدی سؤالونی یکی دیگر از رزمندگان گروه سیاهکل را با دیلم هر دو پایش را شکستند. هر دو پای او را مدتها گچ گرفته و اکنون از نعمت صحیح راه رفتن محروم است.

شکنجه با باتون‌های الکتریکی مرسوم‌ترین نوع شکنجه‌هاست. چون علاوه بر شوکهای عاجزکننده‌، اثری از خود بر جای نمی‌گذارد. کشیدن ناخن و ضربه‌هایی‌که به مغز وارد می‌کنند که موجب کوری و دیوانگی می‌شود. شخصی را دیدم که در اثر این ضربه‌ها دیوانه شده بود. اشخاصی شنوایی و بینایی خودر را از دست داده بودند.

کسانی که در اوین زندانی‌اند، از دیدن خویشاوندان خود محروم‌اند. کسانی هستند که یک‌سال است خانواده خود را ندیده‌اند.

خدا نکند کسی بیمار شود. پزشکیار زندان که یک ساواکی است و به انحای مختلف سعی می‌کند با فریب، از انسان حرف بکشد، بامقدری قرص مسکن، سر و ته قضیه را هم می‌آورد.

اعتراض ما به موج بازداشتهای غیرانسانی رژیم است. اعتراض به کشتن استعدادها و نبوغ پاک‌ترین فرزندان خلق است.

لطفا به اشتراک بگذارید: