روایت شاهدان ـ روایتی از پایداری مجاهدین سرفراز در سیاه‌چال‌های رژیم آخوندی ـ مسعود جوادزاده

مجاهد شهید فرزین نصرتی

هنگامی که فرزین دستگیر شد، دانشجوی سال آخر رشته پزشکی در دانشگاه تهران بود، و با درجه ستوان یکمی، افسر ارتش بود. از روزی که مسعود رجوی از زندان آزاد شد، با شگفتی دیدیم که فرزین به جمع هواداران مجاهدین در دانشگاه تهران پیوست.

آن روزها ما به درستی نمی‌فهمیدیم که گرایش او به مبارزه تنها با دیدن مسعود در مقابل زندان و شنیدن سخنرانیش در دانشگاه تهران آغاز شده است. از آن پس فرزین در سراسر دوران مبارزه سیاسی و در تمام فعالیت‌های افشاگرانه شرکت کرد، و بسیاری از همکاران و نزدیکانش را به مبارزه سیاسی کشاند.

فرزین در اولین هفته‌های پس از ۳۰خرداد۶۰ دستگیر شد، او در زندان به‌خاطر روحیه شاد و سرزنده و شادابی که داشت، پیوسته مورد اذیت و آزار مسئولان بند قرار می‌گرفت.

جلاد جنایتکار حاج داوود رحمانی برایش جیره روزانه کابل تعیین کرده بود، تا در یک دوران طولانی شکنجه و آزار او را در هم بشکند.

ما فرزین هر روز استوارتر و بیش از گذشته پر صلابت می‌شد، و محبوبیتش در بین بچه‌ها اوج می‌گرفت. فرزین به‌رغم تمام فشارها و حساسیتهایی که جلادان نسبت به او پیدا کرده بودند، و به‌رغم تمام شکنجه‌ها هرگز ورزش روزانه‌اش را قطع نکرد.
گفته بود: «به هر قیمت باید مقاومت تمام‌عیار را به کرسی نشاند و حتی به اندازه تعطیل ورزش انفرادی به دشمن امتیاز نخواهم داد».
فرزین نه تنها در میان زندانیان به‌عنوان چهره‌یی شناخته شده بود که حتی مزدوران و جلادان زندان نیز او را به‌عنوان عنصری مقاوم می‌شناختند.
در جریان قتل‌عام وقتی او را به دادگاه بردند آخوند نیری اسمش را می‌پرسد، فرزین نامش را می‌گوید. آخوند نیری با غیظ می‌پرسد: «دکتر فرزین تو هستی؟» و بعد بدون هیچ حرف دیگری حکم اعدام او را صادر می‌کند.
لطفا به اشتراک بگذارید: