روایت شاهدان ـ گفتگو با میترا ایلخانی
روایت شاهدان ـ روایتی از پایداری مجاهدین سرفراز در سیاهچالهای رژیم آخوندی
بهخاطر هواداری از مجاهدین در سالهای ۶۰ تا ۶۵ در زندانهای اوین و قزلحصار زندانی بودم.
روز سی خرداد با تعدادی از خواهران به سمت میدان فردوسی حرکت کردیم و بهعلت شدت سرکوب ناباور بودم که تظاهرات شکل بگیرد
توی مسیر تعدادی از پاسداران و زنان بسیجی راهمان را بستند و ما با فریاد و اعتراض محاصره آنها را شکستیم و جلو رفتیم و به خیابان طالقانی که رسیدم با تعداد بیشتری به ما حمله کردند و ما را زیر ضربات مشت و لگد و پنجهبکس گرفتند و من هم بهعلت ضربهای که به سرم خورد بیهوش شدم وقتی بهوش آمدم دیدم در شرکتی هستم و فهمیدم که کارمندهای شرکت وقتی وحشیگری پاسداران را دیدند من و هم تیمم مریم مواسات را از چنگ پاسداران نجات دادند.
از پنجره شرکت که نگاه کردم دیدم تظاهرات عظیمی شکل گرفته است. لذا از نفرات شرکت خداحافظی کرده و به تظاهرات پیوستیم.
این تظاهرات عظیم زمین را زیر پای خمینی به لرزه درآورده بود.