روایت شاهدان ـ گفتگو با فرخ فرهنگیان
روایت شاهدان ـ روایتی از پایداری مجاهدین سرفراز در سیاهچالهای رژیم آخوندی
میخواهم از یکی از خواهران مجاهد برایتان بگویم. معصومه امینی دانشآموز پرشور سالهای آخر دبیرستان در شهر سقز بود که در سال ۵۷ هوادار سازمان مجاهدین شد و در تشکیلات سنقر فعالیت میکرد. مجاهدی شاداب و باصلابت با روحیه جمعی و روابط گرم انسانی.
معصومه تا سال۶۳ به فعالیتش در تشکیلات مجاهدین ادامه داد و در این سال توسط مزدوران شناسایی و دستگیر شد. این مجاهد دلیر در زندان اسلامآباد بهشدت شکنجه شد، سپس او را به زندان دیزلآباد کرمانشاه منتقل کردند.
معصومه قهرمان در هر شرایطی وفادار به آرمانهایش بود و همواره با عشقی پرشور از سازمان و رهبری میگفت و یاد میکرد. او که روح و جسمش مجروح از زخمهای شکنجه و تعدیات دژخیمان ولایت فقیه بود، با پایداری و خویشتنداری مجاهدگونهاش و برای اینکه فضای هم زنجیرانش بیش از این آزرده نشود، هرگز از دردها و رنجهایش و آنچه دژخیمان بر سرش آوردهاند، سخن نگفت.
لبخند زیبا و معصومانهاش همواره هدیه او به یاران و اطرافیانش بود. یکی از هم بندیهای معصومه مینویسد: همیشه احساس میکردم او یک انقلابی واقعی است که هرگز به خلق و آرمانهایش پشت نمیکند و واقعاً هم او تا آخر متعهد باقی ماند. در زندان گوهردشت در حل و فصل تضادهای بند و اعتراضات، همیشه جلودار بود و بههمین جهت او را مرتب به انفرادی میبردند و شکنجه میکردند.
در سال ۶۷در زندان گوهردشت، ارتباط او با تشکیلات برادران و نوشتههای آنها لو رفت و معصومهٔ قهرمان در سلول انفرادی با چنان شجاعتی فریاد زد و گفت همه چیز لو رفته که همه شنیدند و توانستند بهموقع ملاتهایشان را از بین ببرند. دژخیمان بهسرعت معصومهٔ دلاور را بهزیر شکنجه بردند و ۳۰۰کابل بر سر تا پای او زدند و او را به یک انبار تاریک منتقل کردند.