اول شهریور- ضربه بزرگ ساواک شاه به سازمان مجاهدین خلق ایران در سال۱۳۵۰
اول شهریور
ضربه بزرگ ساواک شاه
به سازمان مجاهدین خلق ایران
اول شهریور
سالگرد هلاکت لاجوردی سر جلاد اوین
در سال ۱۳۷۷
لاجوردی:
هر کس که در تظاهرات شرکت کرده بلافاصله اعدامش خواهیم کرد و کوچکترین درنگی هم نخواهیم کرد همچنان که روز گذشته کسانی که در تظاهرات دو یا سه روز قبل شرکت کرده بودند اعدام کردیم.
صدای گوینده رژیم:
این تمام تصویری بود که همه دشمنانش او را با آن معرفی میکردند بی رحم جلاد سنگدل و بیمنطق
خمینی:
اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم بهطور انقلابی عمل کرده بودیم قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و رؤسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و رؤسای اونها را به سزای خودشان رسانده بودیم و چوبههای دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم این زحمتها پیش نمیآمد من از پیشگاه خدای متعال از پیشگاه ملت عزیز عذر میخواهم خطای خودمان را عذر می خواهم ما مردم انقلابی نبودیم اگر ما انقلابی بودیم اجازه نمیدادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام میکردیم. تمام جبههها را ممنوع اعلام میکردیم. یک حزب و اون حزبالله حزب مستضعفین و من توبه میکنم از این اشتباهی که کردم و من اعلام میکنم به این قشرهای فاسد در سرتا سر ایران که اگر سرجای خودشان ننشینند ما بهطور انقلابی با آنها عمل میکنیم.
مجاهد خلق علیاکبر اکبری قهرمان ملی:
باور کنید از دست این دقایق و ثانیهها که هر کدامشان یک شلاق بیشتر بر پیکر مجاهد خلق وارد میشود شاکی هستم. چرا باید جلاد نفس بکشد وقتی اجل و موعد مجازاتش که همانا انقلابیترین کار ماست فرا رسیده است؟ ولی بگذار این چند صباح هم بگذرد، ولی وای بهحالت و وای بهحالتان دژخیمان شب پرست. آن لحظه که مجاهد خلق سلاحش را چونان آب حیاتش، زهرآگین به سمتت نشانه میرود و وجود کثیف و رذالت را آماج انتقام سوزان خلق قرار میدهد، آن روز دور نیست و باش تا.
صدای قهرمان ملی علیاکبر اکبری
ایمان داشته باشید که یک ارتشی هست به این عظمت تا به الآن چیز خودش رو نشون داده قدرت و اقتدار خودشو و میتونه این رژیم را سرنگون کنه مطمئن باشید هیچ شکی درش نیست. چون ارتش آزادی خودش بزرگترین نماینده مردم ایرانه
پیام رادیو – تلویزیونی رهبر مقاومت در بارهٔ مجازات سرجلاد خونآشام خمینی
هلاکت اشقی الاشقیای زمان و ابن ملجم دوران، نمادی بود از مرگ محتوم نظام ننگینی که یک چنین جرثومههای پلیدی، استوانههای قدرت شوم و شیطانی آن را تشکیل میدهند.
واحدهای نظامی سردار خیابانی و اشرف رجوی که با این عملیات درخشان، قلبهای همه ایرانیان را غرق شادی و سرور کردند بهویژه شهید قهرمان راه آزادی علیاکبر اکبری سزاوار گرمترین تقدیرات میهنی و انقلابی هستند و از این رو به حق جای آن است که مجاهد خلق علیاکبر اکبری (رضا) را قهرمان ملی اعلام کنیم.
آش پرفضیحت یقه درانی خاتمی برای سرجلاد خونخوار اوین آنقدر شور بود که بسیاری از استحاله چیان حامی او ضمن ابراز «حیرت» و «تأسف» تصریح کردند خاتمی با حمایت از لاجوردی «خودش را خراب کرد» و اینکه «این کلام بسیار از حرمت ایشان خراشید و بسیاری از رشتههای لفظی ایشان را پنبه کرد».
هر فرد و گروه و دسته و جناح سیاسی که از دموکراسی و آزادی و حاکمیت مردم دم میزند و با سرکوب و خفقان و شکنجه و اعدام و قتلعام مخالفت دارد بدیهی است که میباید از مجازات جنایتکاران و آزادی کشان و پس زدن موانع راه آزادی بهغایت استقبال کند.
در ظهر روز اول شهریور ۱۳۵۰ موج ضربات و دستگیریهای بزرگ گروههای ضربت ساواک شاه علیه مجاهدین آغاز شد.
در دوره ۵۰ساله قبل از آن، سالگرد سازمان یعنی از کودتای۱۲۹۹ و سلطنت پهلوی تا سال۱۳۵۰ این نخستین سازمان مخفی و مسلحی بود که توانسته بود به مدت ۶سال (از شهریور ۱۳۴۴ تا شهریور۱۳۵۰) دور از چشم مأموران رژیم به حیات و فعالیت مخفیانه ادامه بدهد.
سازمان مجاهدین خلق ایران در شرایط فعالیت مخفی و اختناق سلطنتی، به دور از فرمالیسم و نمودها و نامگذاریهای احزاب سنتی، به مدت ۶ سال حتی نامی هم بر خود نگذاشته بود و اعضای آن تشکل خود را فقط با کلمه «سازمان» میشناختند. هویت بنیانگذاران و مرکزیت سازمان نیز بر کسی معلوم نبود و تنها در سال ۱۳۴۸ یعنی ۴سال پس از تأسیس آن، ۱۶ نفر که برای بحث پیرامون خط مشی سازمان انتخاب شده بودند با تاریخچه سازمان و هویت بنیانگذاران آن، محمد حنیف – سعید محسن و اصغر بدیع زادگان، آشنا شدند. اسم سازمان مجاهدین خلق ایران، بعدها در زمستان سال۱۳۵۰ در زندان اوین پس از شهادت احمد رضایی به عنوان نخستین شهید مجاهدین انتخاب شد.
طی ۶سال فعالیت مخفی تعداد اعضای سازمان به ۲۱۴نفر رسیده بود که علاوه بر تهران در تبریز و مشهد و شیراز و اصفهان نیز حضور داشتند. دستیابی به چنین تعدادی از اعضاء در یک سازمان مطلقاً مخفی که در شرایط اختناق کامل به مبارزه اشتغال داشت، در آن زمان بیسابقه بود.
دوره عضوگیری مجاهدین در آن روزگار جز در موارد استثنایی یک الی دو سال بطول میانجامید تا از سلامت امنیتی فرد اطمینان حاصل شود و دوران مطالعات اولیه راهم برای عضویت در سازمان به انجام برساند. جلسات اعضاء و مسئولانشان که ۲ و یا ۳ و یا حداکثر ۴ نفر را در برمیگرفت در کوهستان یا در خانههای آنها برگزار میشد. اعضای سازمان میباید در هفته یک روز به کوهنوردی و یک روز هم به جامعه گردی بپردازند و در زندگی شخصی هم حداکثر ساده زیستی را مراعات کنند.
در سال۱۳۴۸ ارتباط مجاهدین با سازمان الفتح برقرار گردید و تدریجاً شمار قابل توجهی از اعضاء با اختفای کامل به پایگاههای فلسطین در لبنان و اردن و سوریه رفتند و پس از دیدن دورههای آموزش نظامی به ایران بازگشتند.
در تابستان سال۱۳۴۹ تعدادی از اعضای سازمان در جریان اعزام به پایگاههای فلسطین در دوبی دستگیر شدند و امیرنشین دوبی متعاقباً درصدد بود آنها را به ساواک شاه مْستَرُد نماید. سازمان با طرح پیچیدهای در مرحله اول توانست عکسها و مدارک هویت مجاهدین دستگیر شده را در دوبی جایگزین نماید و در مرحله بعد هواپیمایی که برای تحویل دادن مجاهدین از دوبی به بندرعباس میرفت به سوی بغداد تغییر مسیر داد. سردار خیابانی، شهید رسول مشکینفام و مجاهد خلق محمد سادات دربندی از سرنشینان این هواپیما بودند. به این ترتیب ساواک شاه هیچ چیز به دست نیاورد و نتوانست به موجودیت سازمان مجاهدین در آن زمان پی ببرد.
اما یک سال بعد، در شهریور ۱۳۵۰، در شرایطی که رژیم شاه در تدارک برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در آبان همان سال بود، ضربه بزرگ اول شهریور فرود آمد. علت این ضربه ارتباط شهید ناصر صادق با یک تودهیی پیشین بود که به استخدام ساواک شاه در آمده بود اما داعیه مخالفت با رژیم شاه داشت. مأموران ساواک شاه آن چنانکه بعداً مقام امنیتی ساواک در زمستان ۱۳۵۰ در تلویزیون رژیم شاه فاش کرد، بعضاً با ۲۵موتورسیکلت، ناصر صادق را که خود قهرمان ژیمناستیک دانشگاه و موتورسوار بسیار ماهری بود، تعقیب میکردند و از این طریق طی چند ماه به شماری از پایگاههای مجاهدین و ارتباط آنها با یکدیگر در تهران پی بردند.
در جریان دستگیریها و تهاجمات پیاپی ساواک که از بعدازظهر روز اول شهریور۱۳۵۰ در زندان اوین با شکنجههای وحشیانه آغاز شد و تا ۲ماه هر روز ادامه داشت، بنیانگذاران سازمان، همه اعضای مرکزیت و بیش از ۹۰درصد اعضاء دستگیر شدند. همچنین کلیه امکانات و تسلیحات سازمان به چنگ ساواک افتاد.
مجاهدان خلق علی باکری، ناصر صادق، محمود عسگریزاده، رضا رضایی، محمد بازرگانی و مسعود رجوی همراه با شهید بنیانگذار سعید محسن در همان روز اول شهریور دستگیر شدند. حملات بعدی ساواک به دستگیری مجاهدان شهید علی میهندوست، رسول مشکینفام و بنیانگذار شهید اصغر بدیع زادگان منجر شد.
دستگیری حنیف کبیر در اواخر مهر همان سال صورت گرفت و شکنجهگران اوین به همین خاطر به جست و خیزو شیرینی خوران مبادرت کردند
شاه پس از دستگیری مجاهدین در آستانه جشنهای ۲۵۰۰ساله که با تعقیب و مراقبت پرحوصله و چندین ماههٔ ساواک بهعمل آمده بود، سپهبد نصیری رئیس ساواک را به درجه ارتشبدی ارتقا داد.
رژیم شاه و ساواک سلطنتی ابراز اطمینان میکردند که توانستهاند سازمانی را که در نیم قرن سلطنت پهلوی برای نخستین بار توانسته بود ۶ سال فعالیت مخفی داشته باشد، ریشهکن نموده و خطر آنرا از بین ببرند.
آنچه باقی مانده بود فقط چند تیم یا نفرات پراکنده و تحت تعقیب، از مجاهدین بود و تعداد اندکی هم در خارج کشور که ساواک درصدد به دام انداختن تکتک آنها بود. طرح ساواک برای به دام انداختن مجاهد شهید احمد رضایی که مسلسلهای ضبط نشده نزد او بود، رسیدن به احمد از طریق برادرش، رضا رضایی بود. طبق طرح ساواک، رضا، عضو مرکزیت سازمان که در شمار دستگیر شدگان اول شهریور بود میباید زیر کنترل مأموران سازمان اطلاعات و امنیت با برادرش احمد ارتباط و تماس برقرار میکرد.
اما مجاهد کبیر رضا رضایی که قصد فرار داشت، طرح ساواک را از طریق ارتباط خانوادگی به احمد اطلاع داد. متعاقباً مجاهدان قهرمانی همچون احمد رضایی، که مغلوب سلطه و سیطره ساواک نشده بودند، طرح فرار رضا و بیرون کشیدن او از چنگ ساواک را به اجرا گذاشتند. به این منظور رضا در یکی از محلات قدیمی تهران به منظور اجرای قرار با احمد وارد یک حمام عمومی قدیمی شد و مأموران ساواک در ورودی آن مستقر شدند. مأموران ساواک نمیدانستند که چرا چنین جایی برای اجرای قرار انتخاب شده است. علت این بود که این حمام یک درب عقبی هم داشت که به خیابان پشتی باز میشد و مأموران از آن بی اطلاع بودند. به این ترتیب رضا از دری که تحت کنترل مأموران بود وارد شد و بلادرنگ از درب پشتی به خیابان مجاور رفت و مجاهدین او را تحویل گرفتند و بلادرنگ به پایگاه امنی منتقل کردند.
اکنون مجاهدان باقیمانده در تهران به آخرین تجارب ساواک مجهز شدند و محاسبات رژیم سلطنتی درباره سازمان مجاهدین خلق ایران بالکل در هم ریخت. ازغندی با نام مستعار منوچهری سربازجوی شکنجهگر مجاهدین که پایان یافتن آنها را وعده داده بود، در ساواک تنزل پیدا کرد و مضحکه دژخیمان دیگر گردید. دو سه ماه بعد ازغندی مجاهد قهرمان احمد رضایی را در روز ۱۱بهمن ۱۳۵۰ بر سر قرار دیگری به محاصره در آورد و قصد داشت هرطور شده احمد را به هر بهایی زنده به چنگ بیاورد. اما حماسه احمد رضایی نخستین شهید مجاهدین که خود را بر سر این قرار با همه اطلاعات و دار و ندارش با نارنجکی در دست منفجر کرد، بار دیگر دفتر حسابهای ساواک سلطنتی را درهم پیچید. به خصوص که سربازجوی دیگری بهنام اسماعیل باصری با نام مستعار حاجی نیز همراه با شمار دیگری از مأموران اوین در ترکش نارنجک احمد به هلاکت رسیدند.
۷سال بعد در ۲۲بهمن ۱۳۵۷دیگر اثری از رژیم شاه و ساواک و بازجویانش نبود و مجاهدین در اوج استقبال مردمی از زندانها آزاد شدند و سازمان مجاهدین با سرعتی شگفت به یک سازمان بزرگ مردمی تبدیل شد.
در ۲۵اسفند ۱۳۷۸ آقا محمدی معاون سیاسی رادیو و تلویزیون رژیم آخوندی در تلویزیون رژیم گفت: «گروههای تروریستی در اوایل انقلاب حدود ۵۰۰ هزار میلیشیا در کشور سامان داده بودند. . و با گستردگی وسیع هم عمل میکردند».
ربیعی وزیر کار کابینه آخوند روحانی در جلسه استیضاح -۱۷مرداد۹۷
یادمه یک روز در تهران ۱۲۰۰۰نفر میلیشیا در توپخانه رژه میرفتند. در هر شهری ۱۰۰۰تا میلیشیا رژه رفتند.
سردار شهید خلق موسی خیابانی ۱۳۵۸:
دراول شهریور سال ۵۰ در جریان ضربه بزرگی که ساواک بر سازمان ما وارد کرد-که داستان مفصلی دارد- برادرمان همراه تعداد دیگری از اعضاء و رهبران سازمان دستگیر و زیر شکنجههای وحشیانه ساواک شاه قرار گرفت. پس از تحمل ۷ماه شکنجه و بازداشت همراه دیگر رهبران سازمان در محاکم نظامی شاه محاکمه و به اعدام محکوم شد. شاید برخی به خاطر داشته باشید که آن زمان رژیم زیر اجبارات و فشارها به یک دادگاه بالنسبه علنی برای گروه اول اعضای سازمان که محاکمه میشدند تن داد. که برادرمون در همان دادگاه بهاصطلاح محاکمه شد. دفاعیات مسعود که ضمن آن در کنار برادران شهید ناصر صادق، علی میهندوست و محمد بازرگانی رژیم شاه را به محاکمه کشیده و از آرمان و ایدئولوژی مجاهدین و انقلاب مسلحانه دفاع نموده است، بعداً در سطح وسیعی تکثیر و منتشر شد. البته بهطوری کاملاً ناقص. چون اشکالات زیادی آن موقع در امر انتقال این دفاعیات به بیرون از زندان و به بیرون از دادگاه وجود داشت. و به هرحال همین دفاعیات مورد استفاده وسیع انقلابیون جهان قرار گرفت.
مسعود رجوی-رمضان ۱۳۹۳
در اول شهریور ۵۰ سازمان لو رفت و ضربه اساسی را خوردیم ۹۰ درصد کلیه کادرها و امکانات از مرکزیت تا هواداران در رابطه دستگیر شدند، در اواخر مهر حنیف بنیانگذار را گرفتند که شروع رمضان بود. آنجا پدر طالقانی در مسجد هدایت غوغا میکرد. نفس همین دستگیریها، انگار فتیله انقلاب ضدسلطنتی را روشن کرد که بسیاری از شما آن را به یاد دارید.
این حرفهای پدر طالقانی، مربوط به رمضان آن سال است که یک ماه بعد زیر چاپ رفته و ماه بعد در غفلت رژیم شاه اجازه انتشار گرفته و در دی۵۰ منتشر شده است. کما اینکه بالاترین اهرم فشار روی خمینی شد که یکی دو ماه بعد، مضافاً بر نامه منتظری در مورد ضرورت حمایت از مجاهدین فتوی داد که یک سوم سهم امام متعلق به جوانان مسلمان میهن دوست است. خمینی جرأت اسم آوردن از مجاهدین را نداشت. مثل همین امروز اسم آوردن از مجاهدین در آن زمان هم مرز سرخ رژیم شاه بود.
در کهکشان مریم گفت جرم غلامرضا خسروی این بود که سرخ ترین نام را به زبان آورد و گفت هوادار سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران است
سخنرانی خانم مریم رجوی- کهکشان۲۰۱۴
درود بر غلامرضا خسروی که خود را باسرخ ترین و ممنوعترین نام یعنی مجاهدین معرفی نمود و در منتهای بیباکی به قلب ارتجاع شلیک کرد و اینچنین آرمانش را جاودانه کرد.
غلامرضا گفت من هوادار سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران بوده و هستم مردم ایران از قهرمانی او به خود بالیدند و جوانان از جسارت او درس آزادگی و پیکار آموختند.
حالا در سال۱۳۵۰ اول از همه پدر طالقانی با این درک و فهم از قرآن بود که در متنی که الآن در صفحه ۱۷۳ خواندیم اولین بار نوشت: چون مردان بدر و احُد، اصحاب علی، یاران سیدالشهداء، مسلمانان مجاهد امروز و در سرزمینهای اسلامی، مجاهدین آفریقا (مجاهدین الجزایر را میگفت) و آسیا (دوباره منظور مجاهدین خلق است) اشاره به مجاهدین خلق است که بهتازگی دستگیر شده بودند
پدر گفت، آنان از میان تودههای زبون و استعداد مرده و بیتفاوت که در شهوات و هوسهای خود دفن شده بودند بپا خاستند و رشتههای علاقه را بریدند و تن به مرگ دادند. . در یککلام هم در مسجد هدایت و هم در این سند که باعث دستگیری خودش شد در شروع تفسیر همین آیات مصداق ”و هُم الوف“ را“ مسلمانان مجاهد امروز“ معرفی کرد.
یعنی در تفسیر آیه، آن را به مجاهدین ارجاع داد و در پاراگراف آخر هم دیدیم که گفت: «اینها نمودار فضل خداوندند».
چنانکه گفتم مأمور سانسور ساواک در آن زمان معنی این حرفها را نفهمیده بود اما بعداً که همه جا پیچید، به همین خاطر پدر را گرفتند و در پرونده او، هم در ساواک و هم در دادگاه نظامی، حمایت و حتی عضویت او در مارکسیستهای اسلامی که برچسب آن روزی مجاهدین بود، آمده بود.
مسعود رجوی ـ ۱۵شهریور ۱۳۷۸
شما البته در اوج هستید و بخش اعظم راه آزادی را در برابر شاه و شیخ درنوردیدهاید
از موج اول دستگیریهای سازمان در اول شهریور سال۱۳۵۰ تا همین امروز
شیخ و شاه و پشتیبانها و مزدوران آنها
از هیچچیزی از هیچ حرف از هیچ رذیلت علیه شما فروگذار نکردند
شرف مجاهدین در این بود و در این است که هیچگاه گردی
از شاه و شیخ بر دامنشان ننشست
هیچگاه هیچ غباری از استبداد و وابستگی
برایشان قابلتحمل نبود
امروز البته شما در اوج هستید و بخش اعظم راه آزادی را در برابر شاه و شیخ درنوردیدهاید. از موج اول دستگیریهای سازمان در اول شهریور سال۱۳۵۰ تا همین امروز، شیخ و شاه و پشتیبانها و مزدورهاشون از هیچچیزی، از هیچ حرف از هیچ رذیلت علیه شما فروگذار نکردند
ولی مقدمتاً بگذارید سؤال کنیم که شرف مجاهدین در چیست؟د چه بود؟ شرف مجاهدین در این بود و در این است که هیچ گاه گردی از شاه و شیخ بر دامنشان ننشست هیچ گاه، یعنی که هیچ غباری از استبداد و وابستگی برایشان قابل تحمل نبود. و انشاءالله باز هم تابه آخر تا پایان تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون در پرتو انقلاب مریم و طهارت سیاسی و ایدئولوژیکی ناشی از آن، هیچ گرد و غبار خمینیگرایانه بر دامن شما ننشیند آن هم در روزگاری که بسیاری را محو کرد یا مسخ کرد یا مخدوش کرد، . بله، این شرفی است افتخارآفرین، که نسل ما و ملت ما حق دارد بهخاطر آن به خودش جاودانه ببالد. خوشا که در سختترین و طاقتفرساترین شرایط در بغرنجترین امتحانات، از این بابت پاک و منزه ماندهایم و البته قیمت آن را هم هر روز هر شب با گوشت و پوست و استخوان پرداختیم و باز هم بایستی که بپردازیم راستی اگر مجاهدین سرخم کرده بودند. دیگر چهکسی در صحنه میماند؟ راستی چهکسی غیر از مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران و مردم ایران، مردم بهجان آمده ایران، چه کسی غیر از اینها خواستار سرنگونی رژیم آخوندی بود؟ خواستار جایگزینی یک آلترناتیو میهنی و دموکراتیک بود. مگر نه این که مدعیها، بلا استثنا، از فردای ۳۰خرداد بههزار زبان سیاسی و غیرسیاسی «البته خمینی» گفتند؟ آشکارا اعلام کردند که در عین به اصطلاح اپوزیسیون بودن، بین مقاومت ایران و رژیم آخوندی، همین رژیم را ترجیح میدهند؟ شگفتا که این اپوزیسیون دروغین «با اسبک و بازینک، شنگینک و منگینک» چه اپوزیسیونی است که در داخل رژیم سر و سخنگو داره، و بیعت ننگین خودش با آخوند خاتمی را تا حد ارتقاء این رذل جنایتکار به مقام مصدق ارتقاء داد ؟
نسل حنیف ققنوسوار از خاکستر خودش
دوباره چندباره هفت باره و هفتاد باره زنده شد
چطور بر آن همه دشواری غلبه شد اگر این را از من بپرسید خواهم گفت
قبل از هر چیز ایدئولوژی راهنمای عمل با همان آرمانی
که بر سنگ مزار هر مجاهد خلق حک شده نقش تعیینکننده داشت
مسعود رجوی - شهریور ۱۳۷۴
«نسل حنیف ققنوسوار از خاکستر خودش دوباره چندباره هفت باره و هفتاد باره زنده شد و حالا نه فقط در داخل میهنمون بلکه در اطراف و اکناف جهان گسترده شده. پس یک حقیقت تابناک آرمانی و یک واقعیت شعلهور مبارزاتی مستمراً و پیوسته در دریای خون و در بحبوحه طوفانها خودش رو به اثبات رسونده و مدعیان رو بور و خوار و نزار بر جای خودش گذاشته و خوشا مجاهدینی که شصتمین سالگرد رو جشن میگیرند در اون روز بیشتر و بیشتر روشن خواهد شد برای تاریخ و برای خلق و میهن که ماندگار و پابرجا که بود و چه کسان و نیروهایی مثل کف روی آب ناپدید شدند. آخه مجاهدین نگهبانان حرمت کلمات بودند حرمت کلمه و قیمت کلمه رو پرداختهاند، با خون یکصدهزار جاودان فروغ آزادی. اونهایی که جاشون امروز در صفوف شما خالیست نه اشتباه کردم بیش از همیشه پره. از اشرف و سردار خیابانی تا فرشته و عفت و یارعلی. اگه از من بپرسید که بهرغم این همه فشار و سرکوب و کین توزیها و ضدیتهای هیستریک چگونه چنین چیزی میسر شد چون بهطور قانونمند شما میباید که نه ۳۰بار که ۶۰بار و ۷۰بار از بین میرفتید و نابود میشدید و اثری از شما در صحنهٔ روزگار باقی نمیموند. پس چه شد؟ چطور بر این همه دشواری غلبه شد اگر اینو از من بپرسید خواهم گفت که قبل از هر چیز ایدئولوژی راهنمای عمل با همون آرمانی که بر سنگ مزار هر مجاهد خلق حک شده نقش تعیینکننده داشت و بعد خطوط سیاسی و مبارزاتی که هیچوقت و در هیچ شرایطی در رودررویی با دشمن اصلی ازش بهطرزی خدشهناپذیر کوتاه نیامدیم و منحرف نشدیم. پیوسته و در حل هر مشکل و معضلی و در برخورد با هر فراز و نشیبی از دشمن اصلی چیدیم و بعد هم کلمات صدق و فدا تا مجاهدین تطهیر و تزکیه بشوند و آماده بشوند برای پرداخت بها و قیمت کلمات.
گفتم که در هیچ شرایطی از دشمن اصلی مردم و میهنمون چه دیکتاتوری شاه چه حاکمیت پلید آخوندی کوتاه نیامدیم و هر مشکل و معضل و تضادی رو ابتدا در این رابطه نظر و عمل کردیم».
خب زمان گذشت، چنان که میدونید در دهه اخیر، شرایط بینالمللی، منطقهیی و داخلی بسیار بغرنج بود و کسی هم نمیدونست که چه چیزهایی در پیش است. تا اینکه ده سال پیش، اخگر فروزانی، دفتر ایام مجاهدین را بالکل دگرگون کرد. همون که امروز سیمای مهر تابان آزادی یک خلق و یک میهن رو بهخود گرفته. و در این ده سال تاریخچه مجاهدین و شبان و روزهاشون جابهجا با نام اوـ بهتره بگم با مرام اوـ زینت شده و مهر خورده. و او بود که در یک دهه پیش، انقلاب درونی شما رو پرچمداری کرد و چنین بود که سرچشمه داراییها و تواناییهای شما شد؛ منشأ پایداری و کثرت و فزونی، زنی از تبار آرمانی فاطمه زهرا علیهالسلام برای مجاهدین. و امروز بهمثابه مؤثرترین سلاح استراتژیکی ما در نبرد دوران با دشمن ضدبشری است و همه میدونید که از خودش در این سازمان چه چیزهایی باقی گذاشت و چه دگرگونی ایجاد کرد. اینها این خواهرانتون و این هم شورای رهبری شما، . پیامی که پژواک کاملش را در قرن آینده باید شنید. در ابتدای سال ۶۴ گفتم که ده سال بعد موضوع روشن خواهد شد، فکر میکنید الآن قدریش روشن شده؟ حضار: بــله.
اما آنچه در انقلاب درونی گذروندید از روز اول تا امروز، بهحق که بسا فراتر از همه این چیزها بوده فراتر از حماسهها، خوشا نسلی که رنج انقلاب، انقلاب مردم ایران رو تحمل کرد و بار اون رو بر دوش کشید و در سختترین شرایط از جا در نرفت، معاذالله که خمینی چه کرد و سبحان الله که مجاهدین در برابرش چه کردند. این ادامه خواهد یافت.
اول شهریور ضربه بزرگ ساواک شاه- کلیپ دوم