شیخ و شاه دشمنان تاریخی مردم ایران ـ انقلابی که نمرده
آزادی روح انقلاب ضدسلطنتی
همونطور که از ابتدا یعنی در سالهای ۵۸و ۵۹میگفتیم، آزادی یعنی کلمة الوسطی، کلمة الوسطای انقلاب.
یعنی که شاخص روح و جوهر برانگیزنده انقلاب ضدسلطنتی بود.
ولی افسوس که دشمنان آزادی این بار هم اول از همه همین کلمه شاخص و راهگشا رو تحت لوای دین به قربا نگاه بردند و ذبح کردند.
راستی که بهار آزادی چه کوتاه و زودگذر بود.
بیداد رفت، لاله بر باد رفته را یارب خزان چه بود بهار شکفته را.
اینطور بود که بساط سلطنت موروثی، با سلطنت مطلقه آخوند جایگزین شد و شیخ بسا فراتر از شاه به استبداد و آزادی کشی پرداخت.
تاریخچه حکومت خمینی و حاکمیت آخوندی رو بهخوبی میشه در شعر فرخی خلاصه کرد.
با عوامل تکفیر، صنف ارتجاعی باز حمله میکند دائم بر بنای آزادی
شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار چون بقای خود بیند بر فنای آزادی
شاه و شیخ در محتوی تفاوتی با یکدیگر ندارند
میخوام بگم تا اونجا که به آزادی و حق حاکمیت مردم ایران مربوط میشه، شاه و شیخ از اول هم در محتوا چندان تفاوتی با یکدیگر نداشتند.
اما مأموریت و نقش ضدتاریخی خمینی، ویران کردن انقلاب بزرگ مردم ایران بود، انقلاب ضدسلطنتی روی سر اونهایی که خونش رو دادند، رنجش رو بردند، زندانش رو کشیدند. و روی سر مردمی که در برابر گلولهها سینه سپر کردند.
در یککلام میخوام بگم که خمینی عاجز از پیش بردن انقلاب به جانب آرمانهای آزادیخواهانه و عدالت طلبانه، میباید که نیروهای آزاد شده در انقلاب ضدسلطنتی رو، سرکوب، نابود و منهدم میکرد.
شکنجه و اعدام سهم مجاهدین و مخالفین، تنور جنگ هم سهم موافقین خمینی، یعنی حتی نیروهای خودش و سایر اتباع ایران بود.
و خوشا مقاومتی که تا امروز نذاشته خمینی و رژیمش، تمامی نیروهای آزاد شده در انقلاب ضدسلطنتی رو منهدم و نابود بکند.
مقاومتی که نگذاشته مردم و تاریخ ایران ننگ تسلیم در برابر غاصب و دزد بزرگ قرن رو پذیرا بشوند. غاصب حق حاکمیت مردم ایران و دزد بزرگ رهبری انقلاب ضدسلطنتی.
میخوام بگم که انقلاب عظیم مردم ایران بهش خیانت شده، توسط خمینی و دار و دستهاش، اما نه مرده و نه خاکستر شده.