سوگند وفا و خروش مجسم «بیا، بیا» مجاهد اشرف نشان غلامرضا خسروی
کانون شورشی ۳۵۰ ـ سوگند وفا و خروش مجسّم «بیا، بیا» مجاهد اشرفنشان غلامرضا خسروی قهرمانی که مرگ را مُسَخّر کرد ـ ۱۱ خرداد ۱۴۰۱
او خلیفه خبیث و خونریز ولایت و عملهٔ مزدور جنایت و شقاوت را در پای طناب دار و افتخار، به باد تمسخر گرفت
روان یکایک شهیدان قتلعام اشرف شکوفا و تکثیر شده در گوهردشت و اوین و زندانهای سراسر میهن شاد و سرافراز باد
روز بزرگ عدالت و آتشفشان خشم خلق نزدیک میشود
دژخیمان و مزدوران در هر کجا که باشند گریزی نخواهند یافت
مسعود رجوی- ۱۲خرداد ۱۳۹۳
با درود به یکانهای قهرمان فدایی و تبریک عید میلاد پیامبر جاودان آزادی و میلاد سوگند وفا، فرمانده دستة تاریخی مجاهدین، عباس علمدار...
یار تمامعیار اشرفنشان، غلامرضا خسروی، پس از ۱۲سال پایداری در اوین و سایر زندانهای رژیم، پس از ۴۰ماه ایستادگی در سلول انفرادی، در پنجمین سالی که زیر حکم اعدام میزیست و ۵۵ماه شب را با حکم اعدام در ”آماده باش“ به صبح میرساند،
پس از ضربوشتم و پاره شدن گوش در ۲۸فروردین امسال در بند ۳۵۰ اوین، پس از سلول انفرادی و ۲۳روز اعتصابغذا، و پس از چندین دور که تا آستانه اعدام پیش رفت، در روز میلاد امام حسین، پر کشید. بر آستان پیامبر جاودان آزادی سر سایید و به معراج و دیدار رفیق اعلی شتافت.
میخواستند او را به زانو درآورند، اما او هیبت و صولت خلیفه و جلادان و تمامی فرّاشان و ردیه نویسان و روضهخوانان نظام را در حوزههای داخل و خارج کشور، در هم شکست. به آنها تُف کرد شاید که چگونه زیستن و چگونه مردن بیاموزند.
وه که چه رستگاری و مرتبت عظیمی که با آزمایشهای پیاپی، بر ایمان و شأن مجاهدی او میافزود. لِیزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ
روحی سرکش و پرغرور که نه فقط در قفس خلیفه ارتجاع بلکه حتی در کالبد ”خود“ هم نمیگنجید اکنون در کنار جاودانهفروغ ها و شهیدان اشرف و لیبرتی آرام گرفته و خشنود است.
یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ
ارْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیةً مَّرْضِیةً
فَادْخُلِی فِی عِبَادِی
وَادْخُلِی جَنَّتِی
ای روان آسوده، اطمینان یافته (یکسویه و خالص شده)،
(ای گوهر ناب در کورهٴ گدازان انواع آزمایشها)
(دیگر کفایت است...)
بازگرد!
بازگرد به جانب آفریننده و پروردگار تکامل بخش خود، خشنود و خشنود شده
(یار پسندید ترا...)
پس (در جمع یاران) به میان بندگان مختّص من در آی!
و به بهشت برین من داخل شو!
در روانشناسی و انسانشناسی قرآن، ” نَفْس“ یعنی همان خویشتن خویش در سه حالت طبقهبندی میشود:
-یکی، همان وضعیت و نفس خود بخودی و هدایت ناشده است. فرو میبرد. مقهور تعادل قواست. به تسلیم به دنیای حیوانی و سوء و زشتی فرا میخواند (لأَمَّارَة بِالسُّوء) .
تابع معادلات و کارکردهای وحشی و حیوانی همین رژیم ضدانسانی است. غرقه در جنسیت و فردیت فرو برنده و رفاه و منفعت شخصی است. عنود و کفور است. عِناد و ناسپاسی میورزد. از چنین موجودی بیهوده انتظار وفا و مقاومت و انتظار صدق و فدا نباید داشت.
-دیگری نفس لوامّه است که خدا بر اهمیت و کارکرد آن سوگند میخورد (وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ)
سوگند به شرم کردن و احساس شرم که نخستین احساس انسانی و انقلابی است. این مقدمه و لازمه شورشگری است.
این همان خویشتن ملامت گر، نکوهشگر ، شورشگر ، شرمنده و بدهکار ، که به انتقاد و نقّادی از نفس امّاره میپردازد .
این همان ”جهاد اکبر“ یا“عملیات جاری“ و تلطیف و تغسیل و تزکیه وجدان انسانی است تا از حالت نخراشیده و خودبهخودی خارج شود و به استخراج و بارز کردن گوهر وجودی خود نائل گردد.
این همان استخراج الماس انسانی از عمق طبقات ارتجاع و بهره کشی است.
این بالاترین هنر انسانی است. ظرفیتهای نهفته و خاموش را فعلیت میبخشد و از شامگاه امکان به بامداد تحقق میرساند. فاصله عمق دره وحشیگری و ارتجاع و عملکرد ضدانسانی تا نوک قله انسانیت اینچنین طی میشود. کشف خویشتن انسانی، با همه ظرفیتها و توانمندی، با ”میتوان و باید“ ها. کاری که فقط در جمع و در جنگ با موانع تکامل و سدّ راه انسان در هر مرحله و دوران طی میشود. اگر غیر از این بود، هیچکس نه در اشرف و لیبرتی، نه در شکنجهگاهها و زندانهای شاه و شیخ، و نه در مسیر مبارزهای بس پرفراز و نشیب و طولانی، دوام و قوام نمیآوَرْد. ناگزیر در نقطهای مغلوب و مقهور میشد. در هم میشکست و در دنیای ارتجاع و بورژوازی ذوب میشد و تحلیل میرفت.
اما اگر خویشتنِ نکوهشگرِ خودساز، افتان و خیزان، اما شورشگر و رزمنده، همه آزمایشها را از سر بگذراند، به خویشتن دیگری دست مییابد. گام به گام، بر خود تسلط و کنترل بیشتری پیدا میکند که مضمون ”تقوا“ و مرزبندی با دنیای کهن و عقب برنده است. از این پس به ایمان و اعتماد بهنفس کامل دست پیدا میکند و به خویشتنِ اطمینان یافته، یکسویه و خالص شده ارتقا مییابد.
(النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ )
این ”خویشتن“، دیگر، تسلیم ناپذیر و بنابراین شکست ناپذیر است. در برابر شیطان ضدبشر و در مبارزه با نیروهای اهریمنی:
-شکننده و لرزان نیست. استوار و پایدار است.
-نمی لرزد و لپّر نمیخورد، میلرزاند.
- خسته نمیشود، خسته میکند.
-نمیترسد، میترساند.
-مقهور نمیشود، فتح و تسخیر میکند.
سرشار، خرّم، شکوفا و خشنود. راضی و رضایت یافته...
اکنون قبول و پسندیده و در ترازوی آفرینش، دوست داشتنی شده است.
این خداست که او را دوست دارد.
انسان اینچنین از خود به خدا میرسد «سایه در خورشید گم شد والسلام».
ماهمه سرگشتگان درگهیم (۲)
بی دلان و بیقراران رهیم
لاجرم اینجا سخن کوتاه شد
رهرو و رهبر نماند و راه شد
....
مطالب مرتبط
زندان اوین ـ بزرگداشت مجاهد قهرمان غلامرضا خسروی در سالگرد شهادتش