جنایات رضا شاه به روایت تاریخ ـ از کودتای انگلیسی سوم اسفند تا برکناری و اخراج توسط سفارت انگلیس ـ قسمت سوم
روایت جنایات و غارتگریهای رضا خان قلدر
از کودتای انگلیسی سوم اسفند تا اخراج توسط انگلستان ـ ۵اسفند۱۴۰۰
رضاشاه عشایر لر را کشتار کرد، باقیماندگان قتلعام لرستان را در سرمای زمستان پای پیاده و با زنجیری به دست هردو نفر، به خراسان کوچ داد که بسیاری در میانه راه جانباخته و در طول مسیر دفن شدند.
رضاشاه زمینهای حاصلخیز قشقاییها را غصب کرد
و در خاش یک ریگزار برهوت به آنها داد و سرانشان را به تبعید فرستاد.
رضاشاه با هموطنان بلوچ که در برابر ژنرال گلداسمیت انگلیسی از مرزهای ایران دفاع کردند،
به جنگ برخاست و از آنان کشتار کرد.
رضاشاه درجه «نایبی» خود را پس از کشتار هموطنان ترکمن که مدافع مرزهای ایران
در برابر تجاوز ۱۹۱۶ روسیه تزاری در شرق دریای مازندران بودند، گرفت.
رضاشاه خون بسیاری از هنرمندان و روشنفکران آزادیخواه
همچون فرخییزدی، میرزاده عشقی، نسیم شمال و مدرس و دکتر ارانی را بر زمین ریخت.
ایران زخمگین ما، سرزمینی است با جغرافیای رنگارنگ و تنوعات قومی و زبانی. قرنهاست که این مرز پرگهر، زیستگاه ملیتهای مختلف است، و کرد و لر و ترک و بلوچ و عرب و ترکمن، با هویت ایرانی و با عشق به این آب و خاک در کنار هم زندگی کرده و از آن نگاهبانی می کنند. با این همه رد خونچکانی از یک زخم تاریخی بر این پیکر یکپارچه به چشم می خورد. ردی که از ستمی مضاعف سرچشمه گرفته و منشئی جز استبداد و استعمار ندارد. در این میان، سئوال این است که رضاشاه چه رابطه ای با ملتیهای مختلف ایران داشت؟ آیا حقوق آنها را به رسمیت می شناخت؟ آیا حافظ و مدافع یک ایران متحد بود؟ در این قسمت خواهیم کوشید تا به این سئوالات به یاری اسناد تاریخی پاسخ دهیم.
یک قاضی دیوان عالی آمریکا بنام ویلیام داگلاس در سالهای 1328 و 1329 از ایران و مناطق عشایری جنوب بازدید کرد. او گزارش مستندی منتشر کرد که در آن زمان مورد توجه پژوهشگران بین المللی قرار گرفت. تاریخ، از سرکوب و اعدام و کشتار فجیع لرها در بین سالهای 1303 تا 1306 بسیار نوشته است. اما سرتیپ شاه بختی و تیمسار امیراحمدی به فرمان رضاشاه حتی از اسیران لر هم نگذشتند و سر بسیاری از آنها را با شمشیر قطع کردند. کشتار عشایر لر، پایان جنایت رضاشاه نبود. باقی ماندگان قتل عام باید به منطقه ای دیگر در آنسوی ایران کوچ داده می شدند. رضاشاه در بهمن و سپس اواخر اسفند سال 1308، عشایر لر را از پیر و جوان و زن و مرد و کودک با پای پیاده و با زنجیری به دست هر دو نفر، کوچ داد.
حسین میرداماد: «اونچه که رضاشاه در رابطه با لرها و عشایر لر انجام داد یک نسل کشی تمام عیار بود. بسیاری از مردمی که کوچ داده شده بودن بر اثر پیادهروی طولانی و سرما و فشار جان باختند و در میانه راه دفن شدن. بسیاری از احشام عشایر هم در این مسیر نابود شد، سرمایههایشان از بین رفت. بر اثر این سرکوب، مردمی با کرامت و صاحب مکنت، به گروهی اسیر و فقیر تبدیل شدن».
«هارت» HARt از اعضای سفارت آمریکا در گزارش فوریه ۱۹۳۱ خود (بهمن ۱۳۰۹) نوشته: «هزاران مرد و زن و پیر و جوان و کودک، صدها مایل راه را از لرستان وخوزستان تا خراسان با پای پیاده طی میکنند».
مجاهد صدیق نورمراد کلهجویی – متولد ۱۳۱۴: «اصلاً رحم نمیکردند، نه به پیر و نه به جوان. اصلاً قتلعام میکردند. با شمشیر وتفنگ و هرچی دستشان میرسید. حتی پدرم قسم میخورد یکی از فامیلهایمان، شاهمراد اسمش بود. گفت میخواستند دستش را از پشت ببندند او نمیگذاشت و گفت نمیخواهم ببندید… مگر چکار کردم؟ اما او رو با سنگ کشتند».
حسین میرداماد: «تمام این جنایتها به اسم برقراری امنیت صورت می گرفت. سرتیپ شاه بختی و بعد از اون امیراحمدی به اسم اینکه میخوان آرامش رو در لرستان برقرار کنن به پیر و جوون رحم نمی کردن. خاطرات اون جنایتها هنوز هم در ترانه ها و اذهان مردم لرستان باقیه».
مجاهد صدیق نورمراد کلهجویی – متولد ۱۳۱۴: «پدرم یک چیزهایی با گریه میگفت. میگفت طرف شمشیر را از حمایلش در میآورد، توی چشم نفرات میچرخاند، هرکدامشان که در چشمش برجسته بود، میزد. گردنش را میزد. بیرحمانه… خود شاه بختی مسئول اعدام بود، نفراتی که میبرد بدون محاکمه اعدام میکرد».
تیمسار شاه بختی از دوستان نزدیک رضاخان بود که در آن روزگار بادرجه سرتیپی برای سرکوب و اسکان لرها به لرستان رفته بود.
مجاهد صدیق نورمراد کلهجویی – متولد ۱۳۱۴: «پدرم گفت موقعی که دیگر تسلیم شدیم به اصطلاح قرآن آوردند و امضا کردند و گفت تسلیم شدیم و سلاحها را تحویلد دادیم حدود دو ماه در محل هنگ ژندارمری بودیم بعد از دو ماه یک روز بلند شدند و محاصره وتیراندازی و کوچمان دادند، هر دو نفر یک زنجیر به دستمان، پابرهنه، زن و بچهها را هم آوردند، سوارنظام ژاندارمری در عقب و جلو بود. بیشتر طایفه بیرانوند را به همین حالت به خاک مالاندند و تا بجنورد و شیروان و قوچان کشاندند پای پیاده به مدت ۶ ـ ۷ ماه توی راه منزل به منزل، زیر گرما وسرما».
تیمسار امیر احمدی را در سا لهای سرکوب در لرستان، قصاب لر میخواندند، او خود در سال 1303، در جریان یک سخنرانی در بروجرد از برانداختن نام لر از صفحه لرستان سخن گفته بود...