فرجام سیاه شاه در انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران در سالروز فرار دیکتاتور
بهمناسبت سالروز فرار دیکتاتور در ۲۶دی ۱۳۵۷
بیست و ششم دیماه سالروز فرار شاه از ایران است.
در چنین روزی قبل از اینکه شیخ به قدرت برسد و خمینی به ایران قدم بگذارد، دیکتاتوری سلطنتی حاکم بر ایران، در اوج قیامها و برانگیختگی مردم ایران از نقطهعطف سرنگونی گذشت و شاه ناگزیر کشور را ترک کرد.
آن روزها طنین فریادهای «مرگ بر شاه» که شعار محوری قیام بود، ایرانزمین را زیر چکمههای دیکتاتوری سلطنتی بهلرزه درآورده بود. زلزلةی که سرانجام در ۲۲بهمن۵۷ سلطنت را برای همیشه در زیر آوار کاخهای فساد و ظلم و استبداد شاهنشاهی دفن کرد.
اکنون نیز در شرایطی بهسالگرد ۲۶دی میرسیم که طنین فریادهای «مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر» و «نه شاهچیم نهشیخچی، میلتچیام میلتچی» در امتداد تکاملی همان شعار محوری، زمین را زیر پای دیکتاتوری دینی بهلرزه درآورده و میرود تا طومار جنایت و چپاول آن را برای همیشه درنوردد.
خمینی دنبالهٔ طبیعی و ولیعهد بسیار خلف اما مسلماننمای شاه
مسعود رجوی ـ ۲۳بهمن ۱۳۶۲
چه میتوان کرد که کار انقلاب بنا به دلایلی که از مجموعهٔ عقب ماندگیهای پیشین جامعه و تاریخ ما سرچشمه میگیرد و بهخصوص بهخاطر دیکتاتوری نیم قرنی شاه و پدرش؛ سرانجام از بد روزگار به دست «ارتجاع» افتاد و بالاخره خمینی بود که در رأس رهبری انقلاب چنبرزد. همان خمینی نااهل که به حق بایستی او را دنبالهٔ طبیعی و ولیعهد بسیار خلف، اما مسلماننمای شاه دانست!
. . …
پس آیا با این همه، بقایای رژیم شاه که روز قیام خلق را سوگوارند و به تعزیه مینشینند، موجه نمینمایند؟ همانها که در این روز از هیچ طعنه و ریشخندی در حق انقلاب و مردم و انقلابیون فروگذار نمیکنند وسعی دارند افسوسِ روزگار شاه را بر سرزبانها بیندازند. خیر هرگز! زیرا در تحلیل نهایی شاه همان است که به خمینی انجامید. زیرا بهخاطر استمرار و گسترش همان سرکوب و دیکتاتوری پیشین؛ دستٍ آخر، خمینی محصول همان شاه است.
پس باید مستقیماً بر قلب بیماری انقلاب ضدسلطنتی دست گذاشت و در پس ظواهر و نمودها به باطن و ماهیت قضایا راه برد و به علتالعلل فجایع امروز دست یافت. والا در فقدان یک «محک ومعیار» واقعی برای سنجش و بهخاطر چنگ نزدن به یک «ریسمان استوار» برای حقیقتجویی وداوری صحیح، توان «تشخیص و راهیابی» خود را در بحبوحهٔ فجایع خمینی از دست خواهیم داد و آنگاه در نبرد سرنوشت با خمینی، «منفعل و ناهوشیار» خواهیم ماند. علتالعلل همهٔ قضایا چیست؟ جز آن که «ارتجاع» رهبری «انقلاب» را بهطور تاریخی در ربوده و آنگاه به ذبح انقلاب و انقلابیون پرداخت؟! راستی خمینی از کجا وازچه موقع و طی چه جریانی «انقلابی» شده و صلاحیت هدایت یک انقلاب دمکراتیک را کسب کرده بود؟! پس دیگر از انقلابی که ارتجاع خمینی در رأس رهبری آن قرار گرفته، چه انتظاری میتوان داشت؟!
اینجاست که میگوییم از اساس نمیشد تضمین آزادیهای دمکراتیک، یعنی حل مسألهٔ مرکزی و محوری انقلاب ایران را از رهبری استبدادی خمینی انتظارکشید. یعنی اگر مردم ایران مقدِم بر هر چیز دیگر برای آزادی و استقلال انقلاب کرده بودند و اگر شعارهای آزادی و استقلال از یکدیگر انفکاک ناپذیر بوده و مشترکاً بیانگر ارتباطات مطلوب درونی و بیرونی جامعهٔ ما بودند؛ در این صورت عیب کار، نه در انقلاب و قیام خلق؛ بلکه دررهبری نااهل و ناصالح آن بود که هرگز نه به انقلاب و نه به آزادی و نه به حاکمیت ملی و مردمی و نه به طرز عمل دمکراتیک دستجمعی و شورایی اعتقاد نداشت. پس اگر چه در آن ایام تجربهٔ مستقیم و آگاهی سیاسی تودههای مردم بهخاطرخفقان ۵۰ سالهٔ پهلوی کافی نبود؛ اما هرگز نمیتوان آنها را بهخاطر مجاهدتها و اشتیاقشان به آزادی و استقلال و بهخاطر قیام برای تحقق این آرمانهای والا، سرزنش نمود.
پس نه از «انقلاب»، بلکه باید از تسلیم نمودن آن به ارتجاع خمینی، افسوس خورد.
پس تأکید کنیم که آنهمه شور وتقلّای منجر به سقوط رژیم شاه، در سایهٔ بیلان تیره و تار خمینی محو یا کدر و کم رنگ نمیشود. بعکس، ذره ذرهٔ آن، در گنجینهٔ فناناپذیر مقاومت تمام خلق، ذخیره شده و پیروزمندی محتوم آنرا تضمین میکند... . . …... … .
مسعود رجوی ـ ۲۲بهمن ۱۳۶۵
اگر در ادامهٔ انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران نخواسته باشیم که شاهی که از در رفته از دروازه شیخ فاتحانه برگرده. . …... ، میباید که با نفی بنیادین نظام ارتجاعی شیخ، اون انقلاب رو، انقلاب ضدشاهی رو، به انقلاب نوینی تعمیق کنیم و ارتقاء بدیم، بعد حاصل این دو نفی، نفی شاه و نفی خمینی، البته رهایی پایداره، آزادیست، با این تفاوت که اون یکی انقلاب، انقلاب ضدسلطنتی، بهخاطر کمبود خصیصه آگاهی و سازمانیافتگی مثل یک اقیانوس خودجوش و پر خروش بود ولی بیسامان و بیسازمان، در سطح گسترش یافت، گسترش یافته بود. با گل آغاز کرد ولی سریعاً به گلولهکشید. ولی این یکی این یکی انقلاب، انقلاب نوین، اگر چه راه خیلی پر فراز و نشیبی طی کرده، اگر چه با گلوله آغاز کرده ولی اونچنان اعماق رو درنوردیده که بیتردید به گُل خواهد نشست و گُل خواهد داد، گُل صلح و آزادی در یک بهاران مستمر رهایی و ترقی.
....