اولین دیدار ـ به یاد قهرمان ملی سرهنگ خلبان بهزاد معزی
به یاد قهرمان ملی سرهنگ خلبان بهزاد معزی ـ اولین دیدار ـ ۲۲دی۱۴۰۰
از زبان عبدالله تهران
فراگیری عشق در سرهنگ معزی، هم تمرینی مداوم در نوعی زندگی شد و هم تابلویی برای آنکه شاهدان و عابران منظرش، نگاشتنیهای یک قدرشناسی را بر آن تابلو، امضای تاریخی بگذارند:
«عقاب تیز پرواز آسمان وفا. پوریای ارتش. امیر جنگاور و درویش وارسته».
«در اولین برخوردها، بدون اینکه حرفی بزند، آدم را مجذوب شخصیتش میکرد».
«در ارتش که بود، خیلی وقتها جلو افراد تحت فرماندهیاش نشانهای فرماندهی و سرهنگی را روی لباسش نمیزد. همیشه هم به او اعتراض میکردند؛ ولی هیچ موقع در قید این چیزها نبود».
«همیشه دلش پیش مردم محرومی بود که شاه و شیخ آنها را از حق یک زندگی معمولی هم محروم کردهاند. بارها دیدم که کلی عکس از کودکان کار و فقر در ایران جمع کرده بود و میگفت: اینها را ببین! ببین آخوندها چه به روز مردم و مملکت ما آوردهاند».
«خیلی عجیب بود خصلت درویشی در یک سرهنگ که خیلی چشماندازها میتوانست برای خودش داشته باشد».
«کم حرف بود؛ ولی رفتارش طوری بود که آدم خیلی حرفها ازش یاد میگرفت».
«با آنکه آن کار بزرگ پرواز سرنوشتساز را کرد، هیچ موقع از نقش خودش نگفت. همهاش گفت من کاری نکردم؛ پاسخ به یک وظیفه و مسئولیت بود».
«هرجا که بود، غیرممکن بود اثری از عشق و محبت بهجا نگذارد».
«ندیده بودم یک آدم نظامی ــ آن هم یک فرمانده بالا در این سطح ــ اینقدر خاکی، درویش و پر از عاطفه و حتی عاشق موسیقی باشد».
«این سر که نشان سرپرستیست / امروز رها ز قید هستیست».
مطالب مرتبط
به یاد خلبان قهرمان مجاهد، سرهنگ بهزاد معزی در سالگرد پرواز جاودانگیش
به یاد خلبان قهرمان مجاهد، سرهنگ بهزاد معزی در سالگرد پرواز جاودانگیش