مجاهدین در اشرف ۳ ـ رسم نبرد تا به آخر، رسم حقطلبی، رسم شجاعت و برخاستن
مجاهدین در اشرف ۳ ـ رسم نبرد تا به آخر، رسم حقطلبی، رسم شجاعت و برخاستن ـ ۱۱آذر۱۴۰۰
مجاهد خلق مریم شیشه بر:
شاید خدا میخواست چشمانی بماند تا فعل شیطان زمان پنهان نماند
شاید خدا میخواست تا یک روز تاریخ این قصه ها را از کتاب ما بخواند
امروز شاهدیم که جنبش دادخواهی بزرگترین و فراگیرترین فعالیت حقوقی، اجتماعی و فرهگی علیه حکومت آخوندها شده است اما روزگاری بود که جنایتکاران حاکم بر ایران در سیاهی سلولها و زندانها هزاران مجاهد راه آزادی را سر به دار میکردند بی نام و نشانی و بی قلم و کاغذ و وصیتی.
من مریم شیشه بر زندانی سیاسی از سال ۶۰ تا ۶۶ در زندان اوین ۱۵ ساله بودم که زندانهای حکومت آخوندی را تجربه کردم.
مجاهد خلق ویدا صالحی:
با درود به سی هزار گل سرخ سربدار که با دفاع جانانه از هویتشان بر طناب دار بوسه زدند.
با درود به اشرفنشانها که با قلبهایی گرم، سرمای سخت را به سخره گرفتهاند.
و با درودهای بیکران به کانونهایشورشی قهرمان که پرچم شهدا بردوش، به ظلمت میتازند.
و درود به ایستادگان معترض و تشنه لب از اصفهان و چهارمحال بختیاری تا خوزستان و سیستان و بلوچستان
حکومت مرگخوی آخوندها که اینروزها در خیابان مردم را به گلوله میبندد، نمایندگانی مثل دژخیم حمید نوری دارد که بعد از اعدامهای ۶۷ میگفت «خدا ما را ببخشد که حکم امام را کامل اجرا نکردیم اگر میخواستیم کامل اجرا کنیم باید نصف مردم ایران را اعدام میکردیم». حالا میبینیم که نتیجهٔ این اعدامها آنطور که جانیان حاکم میخواستند نه تنها سکوت جامعه و کشتن مقاومت نبود، بلکه از ۶۷ تا آبان و تا اصفهان، خروش آزادیخواهی مردم ایران بپاست و جانیان حالا در برابر عدالت قرار دارند.
من ویدا صالحی به مدت ۵سال در زندانهای گچساران و بهبهان بودم و در سن ۱۵ سالگی به اعدام محکوم شدم. دژخیم نوری امروز مدعی است شکنجهای در زندانهای آخوندها نبوده اما من خود یکی از شاهدان شکنجهها هستم و چه بسیار قهرمانانی که با ایستادگیشان، شکنجهگر را به شکست کشاندند. یکی از این قهرمانان خواهر نازنینم پروین بهداروند، پرستاری دلسوز در مسجدسلیمان و گچساران بود که در فراری دادن چند زندانی میلیشیا از بیمارستان نقش داشت. از او فقط میخواستند که از شعار «درود بر رجوی» کوتاه بیاید ولی بهرغم اینکه هرشب او را برای شکنجه میبردند، تا آخرین لحظه با نام رجوی به عهد خود وفا کرد.
پروین در آخرین لحظات قبل از اعدام مرا درآغوش گرفت و گفت: اصلاً گریه نکنی! من را اعدام میکنند چون از نام مجاهد کوتاه نمیامدم و هیهات! اما تو زنده بمان و راهمان را ادامه بده.
قهرمان دیگر فتانه زارعی محبوب مردم بود. او را در زندان گچساران در حالیکه باردار بود دیدم بهرغم سه بار اعدام مصنوعی و شکنجههای بسیار، روحیهای سرشار داشت و سراپا امید بود. اوراسال۶۱اعدام کردند خواهر او فاطمه زارعی از زندانیان مقاوم در جریان قتلعام ۶۷ در شیراز سربهدار شد.
مجاهد قهرمان دیگر منیر مرادی شلال از قتلعام شدگان ۶۷ در اهواز بهرغم اینکه هیچ مدرکی علیهش نداشتند ولی با شروع قتلعامها گفتند زندانیان در کادر دادگاههای تهران هستند و آزادش نکردند. در مرداد۶۷ او و چندزندانی دیگر را شبانه به مردابهای جزیره مجنون که پراز اجساد جنگ ایران و عراق بود بردند و تیرباران کردند. آنها را در گورهای جمعی، خارج از شهر در محلی به نام پادادشهر بردند و بعد روی آنها آهک و سیمان ریختند که قابل شناسایی نباشد و حالا هم به بهانه پروژه راهسازی آن محل را زیرورو کردهاند.
من را که فقط ۱۵سال داشتم، مدتها در انفرادی معروف به اتاق مرگ، همراه با شکنجههای روحی، بدون کمترین امکانات گرمایش و یکماه در حالیکه تا مچ پا در آب بودم نگهداشتند تقریباً هر شب مرا برای اعدام مصنوعی صدا میکردند و دوباره برمیگرداندند. دیوارهای انفرادی پر از نوشتههای مجاهدین شهید بود که به ما دلگرمی میداد و بذر مقاومت میپراکند.
مادرم را در یکی از خانههای تیمی دستگیر کردند و برای شکنجه ما، او را جلوی من کتک میزدند و من را جلوی او شکنجه میکردند. همچنین برای تحتفشارقرار دادن مادرم او را به صحنهٔ شکنجه سایر مجاهدین میبردند که بدترین شکنجه برای یک مادر بود. یکی از آنها مجاهد شهید علی هشت و دو چهار اهل تهران بود که در گچساران در انفرادی او را شکنجه میکردند و در سال۶۱ اعدامش کردند.
برادر نازنین خودم علی در سن ۱۷ سالگی در مسیر پیوستن به سازمان دستگیر و در حالیکه دو پایش تیرخورده بود، در قتلعام ۶۷ با همان وضعیت در مسجدسلیمان تیرباران شد. همزمان پدرم بهخاطرفشارروحی سکته و فوت کرد.
یادی میکنم از برخی شهیدان مسجدسلیمان –اهواز-بهبهان- گچساران:
فرزانه خدری -مهران پارسایی -مهران صالح ابراهیمی-جمشید فدایی -سیامک کوهی-مسعود مرادی-حسین قربانی-سلیمان عزیزی-نبی الله خسروی-محمدرضا آغر-علی بهداروند-اردشیر کاظمی- داریوش داریوندپور-علیرضا رستمی-غلام صالحی -فریدون مومنی- -سعید جلالی - علی ضامن صالحی-کشور فردیپور- پروین باقری- مهرداد باقری –نسرین اورکی- شاهرخ نامداری مسجدی-علیرضا و محمدرضا عباسی-محمد (فیروز) عباسی-منوچهر ذوالفقاری-جهانبخش صالحپورباورصاد-محمد حیدری و پسرداییم حمید صالحی
اسامی برخی جانیان زندان گچساران، بهبهان و مسجدسلیمان جهت اطلاع مردم غیور خوزستان و جوانان و کانونهای شورشی:
آخوند حاکم ضد شرع واعظی که شخصاً زندانیان از جمله خودم را شکنجه و آزار و اذیت میکرد
دادیار اکبریان
صابری اهل چرام، بازجو شکنجهگر
کتایون قبادی، پاسدار زن شکنجهگر زندان گچساران
ابراهیمی بازجو و شکنجهگر -بهبهان
اورک پاسدار قمه بهدست - مسجدسلیمان
اما در برابر این سفاکان، بیشمار زنان و دختران جوانی بودند که نگاهشان، صلابت ِ پایداری؛ گامهایشان، شکوه ِ اُستواری؛ و نَفَسِ شان، قرینِ عشق و بردباری بوده است. زنانی شجاع، متین و آرام که در خود، روحی سرکش و ناآرام نهفته دارند.
این همان هویت مشترک زن مجاهدی است که در آن سالیان سخت، مرامِ ایستادگی پیشه کرد و اکنون نیز بارِ امانت ِ خلقی اسیر را بر دوش میکشد تا به مقصد نهایی برساند.
امروز به یمن جنبش فراگیر دادخواهی که از روز سوم شهریور۶۷ توسط برادر مسعود آغاز شد و با فراخوان خواهر مریم به اوج رسید همگان دریافتهاند که فتوای قتلعام زندانیان سرموضع سند افتخار مجاهدین و ننگ نظام ولایت فقیه است. بدون شک تکتک این جنایتکاران را به میز محاکمه میکشانیم و تا تحقق آزادی و عدالت برای ایران، آرام نخواهیمگرفت.