دادگاه سوئد ـ نقش و فعالیت های عوامل و مزدوران رژیم ـ گفتگو با مجاهد خلق ابراهیم سعیدی
گفتگو با برادر مجاهد ابراهیم سعیدی حول موضوع دادگاه سوئد و نقش مزدوران رژیم ـ ۱ آبان۱۴۰۰
مجری: بینندگان گرامی سیمای آزادی خدمت شما سلام عرض میکنم در برنامه امروز گفتگویی داریم با برادر مجاهد ابراهیم سعیدی حول موضوع دادگاه سوئد و نقش و فعالیتهای عوامل و مزدوران رژیم آخوندی در این دادگاه
سلام میکنم به شما خیلی متشکرم از حضورتان
ابراهیم سعیدی: سلام از ماست عرض کنم از ابتدا از شما باید تشکر بکنم و از سیمای آزادی بهخاطر اینکه این فرصت را در اختیارم قرار دادید و سلام میکنم به کانونهای شورشی قهرمانان شورشگری که دنبال آزادی هستند و یاران شورشی که بهخصوص مدتهاست که در برابر دادگاه استکهلم مشغول رزم جانانه خودشان برای دادخواهی هستند
مجری: بله شما در مراسم مربوط به تجدید انتخاب مسؤل اول سازمان مجاهدین خلق ایران صحبت کردید راجع به همین موضوع دادگاه سوئد و نقش و فعالیتهای عوامل رژیم آخوندی در این دادگاه حول این موضوع میخواستم اگر ممکن است یک مقدمه کوتاهی خودتان بفرمایید:
ابراهیم سعیدی: عرض کنم که طی دو نشست (۱۴و۱۶شهریور) از سلسله نشستهای نیمه شهریور من به این موضوع پرداختم. که متأسفانه بهدلیل کمبود وقت فرصت باز کردن این موضوع نبود و باز بهدلیل کمبود وقت سیمای آزادی نتوانست همه صحبت ها را پخش کند. بنابراین خواهش می کنم که گزیده مربوط به این موضوع را همین جا یکی یا هر دو نشست پخش کنید تا وقت کمتری از بینندگان گرفته بشود
مجری: بله اگر امکانش باشه این گزیده را که به آن اشاره کردند در این قسمت پخش کنید تا ما مجدداً بعد از اون صحبتمون را ادامه بدهیم
ابراهیم سعیدی
از پیش برای خودم روشنه که حتی همین مراسم ما هم باز گیر خواهند داد وحرف خواهند زد و نیش خواهند زد اما خوب در یککلام من پیشاپیش میگم که ما اینیم ما اینجوری هستیم شما چی میگید بنابراین اگر شما به واقع دنبال آزادی هستید دموکرات پناهی میکنید جا دارد که از حداقل حقوق این سازمان و این افراد دفاع کنید اما یک نگاه به دادگاه استکهلم بندازیم. همه تلاشهای بیرون ما از بوقها و رسانههای استعماری تا این یا اون محفل وا زده ارتجاعی همدست و همپیمان رژیم اینهای چی میگند؟ مجاهدین متهمند؟ چرا؟ در حالیکه این دادگاه این ماجرا اصلاً یک حرف بیشتر نداره. خوب یک عده میگند من هویتم ااینه اسم من مجاهده به این دلیل ۳۰هزار نفر به خاک افتادند شما از این هم میخواهید باج بگیرید از این خون میخواهید ارتزاق کنید این چه سازمانیه؟ من واقعاً گاهی وقت ها فکر میکنم ببنید اموالش که به غارت میره، اون یکی شعرش را ترانهاش را سرودش را یاد بابا بخیر که افشا کرد بخشی شو، می دزده اون یکی شهیدش رو می دزده هر کسی از یک گوشهایی مثل یک گرگهای درندهای افتادند به جونش ولی، ولی آن آرزویی رو که دارند به گور می برند محاله که این حقیقت همین حرفی که موسی زد این اندیشه وارد تاریخ شده و این مسؤل اول و این شورای مرکزی نتایج شن، دستآوردشن، نمیشه از بین ببریدش، تمام شد همه آرزوهاتون رو هرکه باشید هر چه قدرت داشته باشید به گور خواهید برد عصر تازهایی آغاز شده و این عصر رو زنان مجاهد رقم میزنند و من مفتخرم که پشت سر اونها بتونم بگویم: حاضر حاضر حاضر
مجری: بله صحبت هایتون را دیدیم سؤال اولم این است که رژیم چه خطی را رو الآن داره در دادگاه سوئد دنبال میکنه؟
ابراهیم سعیدی: قبل از اینکه به تشریح خط رژیم بپردازم باید بدونیم که خط رژیم در این جا هم جلوه یی است از تضاد تاریخی و ایدئولوژیک بین مجاهدین و رژیم که بهش میپردازم و طبعاً تابع استراتژی جنگ روانیاش علیه مقاومت و مجاهدینه. و بهطور خاص در این کیس باید بگم که:
یکم: رژیم میخواست ماجرای دادگاه حمید نوری را با ترفندهایی که بکار میگیره به طناب دار سیاسی مجاهدین و جنبش دادخواهی تبدیل کند اما با ورود مجاهدین به صحنه این مانور به ضد خودش تبدیل شد، نمیدونست که بازی با خون شهیدان به این سادگیها نیست. فکر میکرد که ما به هردلیل از جمله حضور عناصر نفوذی و وابسته به خودش وارد نخواهیم شد، میتواند نوری را در پایان پروسه دادگاه آزاد کند و بعد هم آزادی این جنایتکار را در انظار مخالفان رژیم بر سر مجاهدین خراب کند.
جدای از این که دستگیری حمید نوری محصول چه تضادهای تاکتیکی در درون رژیم هم هست، رژیم تلاش کرده و میکند دادگاه را از طریق عوامل و بازوهایش در خارج کشور تصاحب کند.
دوم: رژیم که میدونیم که خودش هم میدونه که توان رویارویی سیاسی و حقوقی برای مقابله با جنبش دادخواهی را ندارد، می خواهد با مأموران نفوذی و رسانهییاش این پرونده بزرگ یعنی دادخواهی را، مصادره کند و این زمانی امکانپذیر است که مجاهدین در صحنه دادخواهی فعال نباشند.
سوم: عوامل رژیم و همدستانشان در خارج هم پیوسته تلاش کردند و باز هم میکنند مجاهدین را مخرب روند دادگاه معرفی کنند. چرا؟ چون میدانند که در این کیس و پروژه مثل همه جا تنها مجاهدین می توانند در برابر معامله و مماشات با رژیم سد ببندند.
چهارم: نکته چهارم اینه که تواناییهای سیاسی و اصالت طرفهای گوناگون در این صفآراییها مشخص میشود. همه دیدهاند که هواداران مجاهدین در برابر مقر کمیساریای پناهندگان ملل متحد (تحت رهبری خانم رجوی و تلاش ستایشانگیز خواهر مریم) در ژنو حدود ۲سال شبانهروزی ایستادند و یک غیرممکن سیاسی را ممکن کردند. سیاست کمیساریا که برای قبول پناهندگی شرط جدایی هر مجاهدی از سازمانش رو مطرح کرده بود کنار زدند و انتقال سازمانیافته و امن مجاهدین از عراق را تضمین کردند. ناظر این صحنه اعم از جامعه و رسانهها و دولتها از این محصول، نتایجی میگیرد. چنانکه دیدیم دژخیم حمید نوری چندبار در دادگاه بهانه گرفت و از شعارهای هواداران مجاهدین در بیرون دادگاه شکوه کرد. اینها مطلقاً بیدلیل نیست
مجری: بله شما اشاره کردید به موضوع سلب هویت از قتلعام شدگان در حالیکه ۹۰درصد قتلعام شدگان سال۶۷ از مجاهدین بودند اصلاً این جداسازی چطور امکان پذیره؟
ابراهیم سعیدی: ببنید این که چنین چیزی ممکن نیست با این که رژیم دنبالش نیست دو موضوع کاملاً متفاوتند بله رژیم میخواهد میخواهد اینکار را بکنه اما نمیتونه. چرا نمیتونه؟ آنجا هم من گفتم که این آرزو را به گور میبرند. برای اینکه سرشت و چگونگی اجرای قتلعام خودش خیلی روشنگر است:
این قتلعام در واقع جزیی از سیاست شناخته شده خمینی و خامنهای و رژیم آخوندی برای نابودی مجاهدین است. به همین خاطر ما میگوییم که این قتلعام نسلکشی بوده و در حقیقت نسلکشی از سال۶۰ شروع شده و در ۶۷ بهقول رایج امروز به پیک خودش رسیده. خمینی در حقیقت تصمیم داشت مسأله مجاهدین را برای جانشینانش حل کند. چون نگران بود که جانشینانش قدرت چنین کاری را نداشته باشند. هیچکس در این رژیم نیست که دست و دامنش به خون قربانیان قتلعام۶۷ آلوده نباشد. هم جناحها و باندهای درونی رژیم و هم آنها که در حاشیه سکوت کردهاند. بهنحوی در این قتلعام شریکند
بگذارید به چند نمونه از اوان حکومت خمینی اشاره کنم تا این ترس و هراس ایدئولوژیک-تاریخی که این قتلعام منتج و ناشی از اونه یا بخشی از اونه روشنتر بشه
در فروردین سال۵۸ وقتی که خمینی دیگر فهمیده بود که مجاهدین فریب مانورهای مذهبی و سیاسیاش را نمیخورند، در یک نوار کاست که از یک جلسه خصوصی با تعدادی از آخوندها و کارگزاران نزدیک به خودش، در ابعاد خیلی محدودی منتشر کرد، و بهدست مجاهدین افتاد به صراحت همان حرفهایی را زد که بعداً در سال۵۹بعد از میتینگ امجدیه علیه مجاهدین علنی کرد. من گمان میکنم این جلسه خصوصی احتمالاً بعد از ملاقات مسعود و موسی در قم با خمینی بود و چون در اون ملاقات، خمینی قافیه را از نظر ایدئولوژیک و سیاسی باخته بود و بهروشنی میدید که آنتی تز ولایت فقیه و استبداد و فاشیسم مذهبی در مقابلش قرار گرفته چون تضاد به این سطح رسیده بود.
نمونه دیگر: اینکه خودم از یکی از کسانی که در سیستم اداری شورای انقلاب و مجلس خبرگان رژیم نقشی داشت شنیدم که گفت: در همان نیمه سال۵۸ یکی از مجلات هفتگی تهران که احتمالاً مجلهای بهنام جوان یا امید ایران بود (اسم نشریه را درست بهخاطر ندارم) روی جلدش یک عکس رنگی تمام صفحه از پرتره برادر مسعود چاپ کرده بود و روی این صفحه هیچ نوشته دیگری نبود. می دونید که مجلات بهخصوص تیترهای اصلی خودشان را روی صفحه روی جلد میزنند
ولی این یک کار خلاف بهاصطلاح قواعد ژورنالیستی بود.
و لی فقط در پایین این عکس روی جلد نوشته بود: «رئیسجمهور ایران، مسعود رجوی!» بهشتی راوی میگه که بهشتی تا چشمش به این مجله در بین دهها روزنامه و مجله روز تهران که روی میز گذاشته بودند، تا چشمش به این میافته، آن را برمیداره و با نوک یک خودکار، در حالی که با دیگران حرف میزده، چشمهای این عکس را با چرخاندن نوک خودکار در میآره خوب این کینه توزی غیرانسانی که بهشتی بروز میده، آیا چیزی جز سرشت همان شکنجهها و تجاوزها و سرانجام قتلعام۶۷ را بیان میکند؟ جنس دیگهایی نیست؟ همان سرشته، همان طینته؟ آخر هنوز قانون اساسی رژیم تصویب نشده بود و یک مجله نه چندان پر تیراژی یک تمایل اجتماعی را بیان کرده بود. مجاهدین هم هیچ برنامه و تصمیمی در آن نقطه برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری نداشتند و تا آن تاریخ سه کاندیدای دیگر ما معرفی کرده بودیم. از طریق خود برادر مسعود، یکی پدر طالقانی، که در مراسم میدان ترمینال خزانه مطرح کردند، دیگری پسر خمینی، احمد رو مطرح کردند و سرانجام خود خمینی که در واقع این معرفی خود خمینی یک مانور سیاسی بسیار هوشمندانهیی بود تا خمینی را از آن جایگاه قدسی کاذبی که برای خودش ایجاد کرده بود و میخواست تحکیمش کنه که نشه ازش سؤال کرد نشه به چالشش کشید و نشه ازش مسئولیت خواست پایین بیاوریم و مسئولیت آنچه که در جامعه رقم می زنه ایدئولوژی و سیاست خمینی رو بپذیره
و نمونه دیگر سرانجام در سال۵۹ پس از میتینگ امجدیه که در واقع باید گفت سپهر سیاسی ایران اعم از جامعه تا درون رژیم و حتی خود بیت خمینی را لرزاند؛ او ن واقعه، خمینی که تنها در فکر تحکیم قدرت و سلطه خودش بود، یک هراس تاریخی-ایدئولوژیک رو این طور بیان کرد که «پسره میگه من رهبرم»! این همه در حالی بود که نه در سخنرانی مسعود و نه در هیچ یک از شعارهای هواداران، کلامی و کمترین مدعایی درباره اینکه مجاهدین رهبری میخواهند، نیامده بود. مجاهدین فقط آزادی میخواستند فقط ٰزادی فعالیت میخواستند فقط میخواستند که هوادارانشان بهقتل نرسند شکنجه نشن، زندانی نشند، اما خمینی با شامه بسیار تیز ضدانقلابیاش آن پیام پنهان و کتمان شده را از اعماق جامعه دریافته بود که مسعود رجوی در رهبری مجاهدین آنتیتز تاریخی اون و رژیمشه و آلترناتیو خودش را به این وسیله نشان داد. همین الآن و در این سالهای بعد، آن ماشین عظیم و پرخرج بسیار دست و دلبازی که از نظر اطلاعاتی-امنیتی رژیم برای اجرای طرحهای تروریستیش علیه رهبری مجاهدین و مقاومت ایجاد کرده و به راه انداخته، از کدام نیاز رژیم حکایت میکند؟ وقتی ظریف وزیر خارجه رژیم میگوید، که ساختار وزارتخارجه یک ساختار امنیتی است، خوب امنیت یک کشوری یا حکومتی در خارج از کشور برای چی و از چی میترسه؟ حالا با این توضیحات اگر برگردیم به موضوع قتلعام و دادگاه استکهلم که باز هم جلوه دیگری از همین تضاد است. هدف قتلعام هم این بود که:
بگه که در ایران چیزی به نام زندانی سیاسی نداریم. تا گریبان خودش را از عقوبت مقدر سیاسی و بینالمللی یک دهه جنایت و کشتار در بیاورد. دیدیم که بعد هم گالیندوپل را به ایران بردند و او دروغهای رژیم را در گزارش خودش آورد
همچنین رژیم این قتلعام را با پنهانکاری پیشبرد یعنی وقتی میگم چگونگی قتلعام سراسر این ماجرا با پنهانکاری پیش رفته حتی تا چند ماه بعد به برخی خانوادهها وسایلی را تحویل دادند و به برخی خانوادهها هرگز هیچ چیز نگفتند و حتی با اینکه روشن بود بین خانوادهها و رژیم که این جوانان در زندان هستند هیچ وقت حتی نگفت که ما فرزند شما را اعدام کردهایم. هیچ پاسخی ندادند
بیش از ۳۰سال است الآن سه دهه بیشتر از سه دهه هست که گورها و مزارهای فردی و جمعی این شهیدان قتلعام توسط رژیم تخریب میشه روی آنها اتوبان میسازن و تأسیسات دیگر میسازن تا پدیده رو قابل تحقیق هم نباشد.
هیچ وقت هم رژیم بهعنوان عنوان یک روند قضایی طی شده نپذیرفته که این قتلعام صورت گرفته فقط چون فشارها خیلی زیاد بوده و بعضی از مقامهای رژیم ناگزیر اعترافهایی کردند.
پس وقتی جوهر اجرای قتلعام پنهانکاری بوده و بسیار هم تلاش کرده قتلعام را به پایان جنگ با عراق نسبت بده و بگوید که بهعنوان مهاجم به خاک ایران مجازات شدند. خوشبختانه با گواهیهای بسیار مؤثری که هواداران مجاهدین از سوابق و آمادهسازیهای مربوط به قتلعام که از یک سال و تا دو سال قبل رودر بر میگیره این دروغ و ترفند رژیم هم برملا شد
بنابراین سؤال این است که هر کس به هر صورتی در این قتلعام شرکت داشته یا هنوز هم دارد. رئیسی جلاد به نوع و در جای خودش. ناصریان یا مقیسه در جا و نوع خودش. حمید نوری در جا و نوع خودش. ارباب رسانه و دروغپردازی رژیم در کار و حرفه خودشان. وقتی کسی یا کسانی تلاش میکنند، مجاهدین را از صحنه این دادگاه دور نگهدارند همانکاری هست که رژیم میخواهد و چون نمیتوانند مجاهدین را عامل تخریب محاکمه یک جلاد معرفی کنند، وانمود میکنند، که گویا مجاهدین ربطی به قربانیان قتلعام ندارند. پس کی ربط داره؟ این رویکرد و رفتار در واقع بخشی از ترفند و فریب و پنهانکاری هست که رژیم اجرا میکنه یعنی همانه همون ماهیته؟ این از نظر سیاسی کاملا روشن است که این روش و برخورد، همدستی با قاتلان است. همانطوریکه که گفتم: خمینی و خامنهای و رئیسی و قضاییه این رژیم و هیأت مرگ و زندانیان سر و بدنه هستند و کسانی که به هر صورتی، از نقش مجاهدین در دادخواهی استقبال نمیکنند، دم و دنبالچه این رژیم و این دستگاه سرکوب و کشتار هستند. یا اینکه حداقل رفتارشان در خدمت رژیم است. حتی اگر کسی در عین مخالفت با مجاهدین بخواهد این پروژه موفق باشد، یک نیروی اپوزیسیون در کل تاریخ معاصر پیدا کنید که، به اندازه مجاهدین سابقه توفیق و پیشرفت در دادگاههای اروپا و آمریکا را داشته باشد؟ آن هم با سمت و سوی بسیار دشواری بهصورت برهم زدن بازی کثیف مماشات و استمالت از رژیم و به گل نشاندن خط و سیاست کل غرب در مورد تروریست نامیدن مجاهدین. اگر کسی مهره این رژیم نباشد از این نقش مجاهدین در این دادگاه سود خواهد برد. قربانیان پرونده ترور میکونوس در برلین هیچ وقت مجاهدین در موردشان تردید نکردند که باید در حمایت از این محاکمه وارد صحنه بشند. از دادستانی خود آلمان گرفته تا کردهای ضدرژیم از نقش آنها استقبال کردند. آن هم تنها تعدادی از وادادگان سیاسی و اندیشگی که چنته خود شون رو خالی میدیدند و حقایق دادگاه نقش تسلیمطلبانه آنها را برملا میکرد، در همان دوران به مجاهدین تهمتهایی زدند.
سؤال مجری: بله، حالا باز در مورد دادگاه سوئد الآن با توجه نقش بسیار فعالی که مجاهدین در موضوع دادگاه سوئد دارند باعث شده دو بهاصطلاح حالا اتهام یا ادعا در رابطه با فعالیتهاشون و مجاهدین باشه اون اینکه اول عنوان میکنند که مجاهدین با هرکس که با شون مخالفه میکند این عامل رژیمه و دوم اینکه بهخاطر مخالفتهایی که با مزدور ایرج مصداقی دارند با اون مخالفت میکنند در مورد این دو ادعا و اتهام چی میگید شما؟
ابراهیم سعیدی: در مورد اول باید بگم که مجاهدین هیچ وقت کسی رو و جریانی رو بهخاطر این که منتقد یا مخالفشون بوده با خودشان رژیمی ندونستند و اگر چنین کاری بکنند یا اگر رژیم چنین ادعایی میکنه یا هرکس چنین ادعایی میکنه در واقع داره بخشی، از تبلیغات رژیم و ترفند تبلیغاتی رژیم رو به اجرا میگذاره. چون رژیم این حرف رو میزنه برای این که عوامل صادراتی به خارج کشور رو حفظ کند در غالب اینکه خوب طرف مخالف ما هست و مخالف مجاهدین هم هست میخواهد این رو جا بیندازد مثل همیشه برخی هم هستند که در واقع بی ریشگی اجتماعی و ناتوانی سیاسی خود را با مطرح کردن این اتهامات میپوشانند مجاهدین چون که هیچ وقت نسبت به واقعیتهای اجتماعی توهم ندارند که تصور بکنند که همه باهاشون موافقند اینطور نیست مجاهدین می دونند که در یک جامعه منقسم به طبقات، نیروهای اجتماعی-اقتصادی لاجرم نمایندگان سیاسی خودشون را دارند تا از منافع آن طبقه و گروه اجتماعی حفاظت کنند. در جامعه ایران مجاهدین بهعنوان یک نیروی ضد بهرهکشی خواهان برابری هستند، در میان نیروهای سیاسی وابسته به طبقات بهرهکش، خیلی طبیعیه که مخالفانی دارند اصلاً پنهان کردنی نیست ولی بحث بر سر، شدت و ضعف این مخالفتها با خط و سیاست و استراتژی مجاهدینه که ربط مستقیمی دارد به این که این فرد یا گروه یا جریان یا تفکر سیاسی، چه اندازه با رژیم و مناسبات بهرهکشانه حاکم بر جامعه فاصله داشته باشد. به میزانی که فاصله داشته باشه در این اتهامات شرکت میکنه در بکار بردن ترفند های رژیم شریک میشه
نکته دیگر اینه که حداقل یک دوجین افرادی که از مخالفان رژیم بودند یا حتی از ریزشیهای اصلاحطلبان این رژیم بودند هوادار مجاهدین نیستند و به خارج به خارج کشو ر آمدند، فاش کردهاند در مصاحبهها و در نوشتهها و در خاطرات از زندان که بازجویان و مأموران امنیتی رژیم به ما گفتن بسیاری امکانات به شما میدهیم، پول میدهیم، برید همین حرفهایی که در اینجا می زدید و بهخاطرش افتادید زندان بروید در خارجه بزنید ولی به مجاهدین هم بزنید این دیگر واضحتر از این چیزی نیست
راه شناخت یک فرد و یک جریان، (راه رسی) فهمیدن اینکه که از چه سرشت سیاسی برخورداره مصداقی یا هرکس در یک روند منطقی مستحکم، بهقول معروف رسیدن از حقیقت از راه استقراء نظری یا استقراء منطقی است
بنابراین برای شناخت عینی که این فرد نفوذی رژیم هست یا نیست؟ مأمور رژیم هست یانیست؟ باید از استراتژی جنگ روانی رژیم به یک جزء ش که مأموریت این فرده حرکت کرد. خود این فرد بهخاطر پرگویی و وراجی و روده درازیهای بی پایانی، که ارائه کرده شواهد بسیاری به ما عرضه میکند از جمله ساده ترینش این که ۵بار تعهد همکاری با رژیم و انزجار از مبارزه و مجاهدین امضا کرده است. بهعبارت دیگر ببنید اگر فراموش کنیم که این موضوع و قتلعام درچه بستری اتفاق افتاده آنطور که خود رژیم میخواهد و آنطور که خود این فرد میخواهد و آنطور که کسانی که (مخرج مشترکشون) مخرج مشترک ضدانقلابی شون ضدیت با مجاهدین می خواهن یکشبه این فرد تبدیل میشه به یک قهرمان دادخواهی، در حالیکه واقعیت اینکه درست در نقطه مقابل این داره خط و پروژه رژیم رو به اجراء میگذاره
سؤال مجری: درسته حالا قبل اینکه به موضوع جنگ روانی رژیم در صحنه سیاسی با مجاهدین بپردازیم یک سؤال دارم باز سر همین موضوع مزدور مصداقی بود و آن اینکه اینطورکه بیوقفه و فعال و کینه توزانه علیه مجاهدین فعالیت میکنه این انگیزهاش و موتور محرکهاش چیه است واز کجا انگیزه میگیرد؟
ابراهیم سعیدی: بگذارید اول یک سخن گوته شاعر بزرگ و متفکر آلمانی که به یاد بیاوریم که گفته بود: «تیزپاترین موجود دنیا، کسی است که از قلههای ارزش انسانی و انسانیت به اعماق درههای پستی و سبعیت سقوط میکند». و نکته دوم اینکه من ترجیح میدهم این فرد را با یادآوری یکی از افسانه های منسوب به مصلوب شدن حضرت عیسی مسیح «نفوذی سرگردان» بنامم. این عبارت نفوذی سرگردان را از نام کتاب «یهودی سرگردان» اثر اوژن سو، نویسنده بزرگ قرن۱۹ فرانسه وام گرفتهام. اثری که در شمار شاهکارهای ادبی جهان است. تألیف و تصنیفهای ارزندهایی دارند. منظور محتوای آن کتاب که در واقع به انقلاب طبقه کارگر فرانسه در نیمه قرن نوزدهم ربط داره و مضمون آنتی سیمیتیک که فاشیسم هیتلری خیلی ازش سود برد از این نامگذاری نیست. فاشیسم هیتلری از این افسانه سود برد چون میخواست بر قامت هولوکاست یک جلوه آسمانی و تقدس دادخواهی و خونخواهی عیسی مسیح بپوشانند و یهودیان را قومی معرفی کنه که «تاریخ دارند ولی جغرافیا ندارند». و طبعاً هم نباید داشته باشند از نظر اون ها.
البته قبلش یادآوری بکنم که مجاهدین بر پایه روایت قرانی معتقدند
کسانی که بهاصطلاح تفسیرهایی از تصلیب حضرت مسیح دارند میگند که: مسیح پیامبر خدا را کشتیم ولی قرآن میگوید نه او را نکشتند. نه او را کشتند و نه او را مصلوب کردند بلکه امر بر آنها مشتبه شد. . ». بنابراین من از سوژه این افسانه به جای عیسی مسیح بهعنوان قهرمان یاد میکنم که هر چیزی درجای خودش بنشینه
در آن افسانه وقتی که قهرمان را صلیب بر دوش و زخمی و خونچکان در کوچهها به سوی اون تپه جلجتا میبردند با تن رنجور و نحیفش هر از گاهی به زمین میافتاد، بلند میشد و میایستاد. اما دژخیمان و نادانان که در پشت سرش میآمدند فریاد میزدند: راه برو، راه برو! در یک جا این قهرمان در مقابل یک خانه مردی که گفته میشد یهودیست ایستاد و اجازه خواست تا از سکوی خانهاش استفاده کنه و خستگی در کند. صاحبخانه اجازه نداد و در حالیکه یک تجسم عینی مظلومیت زمانه رودر مقابل خودش میدید بهاش گفت راه برو، راه برو! قهرمان برخاست و در حالی که مرد را نگاه میکرد، گفت: «تو بسیار راه خواهی رفت و هرگز آرام و قرار نخواهی یافت». بر پایه این افسانه آن مرد به دلایل شگفتی که نگفتند که چیه؟ همان روز از خانهاش بیرون رفت و دیگر هرگز بازنگشت و از آن ببعد یک نیروی فرابشری آرام و قرار رو در یک مکان مشخص را از این فرد گرفته است. که گفت مطابق تحریفات که شده گویا یهودی بوده
فراتر از همه چیز می خواهم بگویم که بیاییم به قلب و سرشت این افسانه بنگریم، «نفوذی سرگردان» با ضدیت هیستریک فزایندهاش، کیفر معاصی کبیرهاش را در برابر ما به نمایش میگذاره درست مثل آن سرگردان، کسی که انسانی چون مسیح رو را از مقابل خانه خود ش میرانه، چه عقوبتی را باید انتظار بکشد؟ همانطور که در مورد قاتلان امام حسین در عاشورای حسینی میگویند: اگر خون حسین را بر زمین میریزید دیگر چه گناهی نخواهید کرد؟ این «نفوذی سرگردان» که از انسانیت به اعماق دره های پستی و سبعیت سقوط کرده، و هر روز با شتاب بیشتری هم سقوط میکنه، کسی است که در انواع همکاریها و همدستیها با جلادها و از جمله همین حمید نوری مشارکت داشته و به حمید نوری تعهد همکاری داده. و در تضادهای درونی رژیم بین اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات اجرای این پروژه بهقول خودشان «چندوجهی» را برعهده گرفته است. و با این هیستری ضدمجاهدی بهنظر من داره کیفر گناهانش را میپردازد. او هرگز در هیچ جا و حتی یک مورد از معاصی کبیره خود در زندان انتقاد نکرده نکوهش نکرده بلکه یکسره خودش را ستوده است. همهاش در ستایش خودش صحبت میکنه
سؤال مجری: بله، با این توضیحاتی که دادید آیا موافقید که محور اصلی بهرحال ضدیت هیستریکش خود شیفتگی و خود محوری هست؟
ابراهیم سعیدی: راستش نه موافق نیستم بهخاطر اینکه این تفسیر یا نقش محوری دادن به این تفسیر، مأموریت اطلاعاتی-امنیتی او را درحد یک ویژگی اخلاقی و روانی میبینیم مینیمیزه کنیم. نمیخواهم بگویم که این مأمور رژیم خودشیفته نیست. چرا هست. نمیگویم که جاهطلب و کینه توز نیست. چرا هست! ولی جان کلام و اصل موضوع این ویژگیهای، اخلاقی نیست. آدمهای خودشیفته و جاهطلب زیادند دردنیا. بهخصوص در عصر بورژوازی که اصلاً فردیت و جاهطلبی موتور محرک انسانهاست ولی آیا همه این خود شیفتهها وجاهطلبها مأمور رژیمند، نه، در دوران مشخصی که ما تویش هستیم و درکیس مشخص، به سود رژیم و با مأموریت از سوی رژیم به صحنه میآیند؟ نه، خودشیفتگی و جاهطلبی یک عارضه فرهنگی-روانی-اخلاقی محصول جامعه نابرابر طبقاتیه و برآمدن وجه منفی گوهر دوگانه انسانی است که به تعبیر قران «فالهمها فجورها و تقویها. قد افلح من زکیها. قد خاب من دسیها». برکشیدن ویژگی تقوی و رستگاری، مضمون مبارزه و نبرد مستمر ایدئولوژیک و انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین است، برای استخراج بیشترین تواناییها برای مبارزه و سرنگونی رژیم. ما معلم اخلاق نیستیم که بر سر خودشیفتگی و جاهطلبی ویژه گیهای اخلاقی این فرد یا اون فرد بحث کنیم. این حرفها خاص مجاهدین و انقلاب درونی آنهاست و هرکسی هم توان فهمش را بدون شرکت در جریان این نبرد ندارد. وظیفه و مسئولیت ما مبارزه با رژیم و سرنگونی این رژیم است. کسی و کسانی و یا جریان هایی که خط و سیاستی را دنبال میکنند که به پر و پای مجاهدین باید پیچید در واقع میخواهند آنها را در وادیهای دیگری مشغول کند، به همین دلیل باید به صراحت گفت چنین افراد و چنین خطوط و جریانهایی مأمور و همدست رژیم است. ویژگیهای اخلاقی مصداقی و فرهنگ لومپنوار ش و همدستانش با مأمور رژیم بودنش، تلاقی کرده است. در این هم شکی نیست ولی عمده کردن یا نقش کانونی دادن به تفسیر شخصیت اخلاقیاش، خود به خود مأموریت رژیمیش رو در پرده قرار میدهد. و به محاق می بره
مجری: بله برگردیم به استراتژی جنگ روانی رژیم. با مجاهدین آیا بهنظر شما این کین توزی رژیم نسبت به مجاهدینه یا نه یک خط مشخص سیاسیه؟
ابراهیم سعیدی: در کینتوزانه بودن این رفتار رژیم و دیوانهوار بودن جنگ روانی رژیم هیچ تردیدی نیست. به این دلیل ساده که مسأله حیات و ممات، مسأله مرگ و زندگی رژیم درش هست. اینجا هم مثل پاسخ به سؤال قبلی شما باید بگویم که نباید و نمی شه موضوعات سیاسی را به مسائل روانی و اخلاقی تنزل داد. استراتژی جنگ روانی رژیم در همه ابعادش یک مسأله سیاسی است، نه فرهنگی یا روانی یا اخلاقی! یا واکنشهای خلق الساعه و خود به خودی یا اموری فردی.
سؤال مجری: حالا امروزه این استراتژی چطور عمل میکنه یعنی الآن مثلا هواداران مجاهدین بهخاطر یک کمک مالی به سازمان مجاهدین اعدام میشند یا بهخاطر یک شعارنویسی، مدتهای طولانی رژیم اون ها را به زندان میاندازه الآن این استراتژی چه جوری اعمال میشه؟
ابراهیم سعیدی: این خط و استراتژی تکامل پیدا کرده و ابزار و عناصر خودش را بهکار گرفته. این که من از برادر گرامیم حمید اسدیان یاد کردم برای اینکه بهخوبی این موضو را باز کرده بود رژیم به این جمعبندی رسیده که مجاهدین با بمباران با موشکباران با کشتار با اعدام از بین نمیرن بنابراین باید اونها را در یک جنگ روانی گیر انداخت اونها را باید با اتهامات و این قبیل پروژهها درگیر کرد و زمینه را برای ضربه نظامی فراهم کرد بهعنوان مثال رژیم مدتها دجالگرانه میگفت که بنیانگذاران مجاهدین خوب بودند ولی این رهبری که باقی مانده و امور را به دست گرفته ربطی به اون مجاهدین اولیه ندارد این اصطلاحات اصلاً مال رژیمه مجاهدین اولیه مجاهدین ثانویه، مجاهدین امروز، مجاهدین دیروز، در واقع با این حربه علیه رهبری مجاهدین و شخص برادر مسعود، تنور جنگ روانی برای تسهیل و زمینهسازی هدف تروریستی را رژیم میتاباند. واز طریق عواملش تازگی در چند سال اخیر میشه دید که حتی به بنیانگذاران هم بسنده نمیکنند و از تبلیغ علیه آنها میخواهند به برادر مسعود برسند و این چهره را در صحنه سیاسی و اجتماعی تخریب کند. اصلاحطلبان قلابی هم در این زمینه نقش خاص خودشان را ایفا میکنند و نیروی ذخیره همین خط و سیاست هستند. و هر نیروی ضدانقلابی که بخواهد در قدرت بمونه و دشمنش را از بین ببره و میدونه که برای از میان بردن دشمن یا باید آن قدر از پایین کشت و درو کرد تا به بالا رسید خیلی جا ها این کار را کردن یا اینکه راه نزدیکتر این است که رأس جنبش انقلابی را هدف بگیرند وقتی رهبری وجود نداشته باشه که هدایت کنه سازمان بده پیش ببره خوب خیال رژیم راحته اگر ببنیم در پیرامون خودمون درخاور میانه امروز، جنبشهایی که این سر و رهبری و سازمانیافتگی را ندارند مثلاً مثل سوریه، مثل عراق، خیلی راحتتر میشه باهاشون درافتاد و آنها را مهار و بیتأثیر کرد. اما با مجاهدین که در ۴۰سال اخیر رهبریاش را حفظ کرده و امروز ما میبینیم کادرهای رهبری کنندهاش را در ابعاد کلان تکثیر کرده، چه کار میشه کرد؟
اگر مجاهدین میگذاشتند که رژیم و حامیان استعماریاش، موفق بشوند. هدف کودتای ارتجاعی-استعماری ۱۷ژوئن چه بود؟
هدف طرحهای تروریستی افشا شده رژیم در همین سالهای اخیر در آلبانی و فرانسه که افرادش دستگیر و محاکمه شدهاند اسناد متقن بیتردیدی ازشون افشاءشده هدفش چه بود؟
این استراتژی جنگ روانی که ازش صحبت میکنیم سرانجام در خدمت همان ترور و جنایت و حذف فیزیکی قرار میگیره.
یک لحظه به این بیندیشیم که چرا مصداقی و همدستش، یغمایی جنونآمیز درباره دو چیز قلمفرسایی یا وراجی میکنند:
-یکی اینکه چرا مجاهدین و در رأسشون مسعود رجوی به خارج کشور آمدن
-دوم این که از انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین رو این انقلاب درونی رو، با تفاسیر آخوندی دربارهاش صحبت میکنند.
دلیلش خیلی واضحه گویی که باید رهبری یک جنبشی در داخل کشور میموند وزیر تیغ تا شهید میشد و این جنبش بیسر می شد این رو میخواهد دیگه در حالیکه اون به خارج کشور آمد برای هدف مشخصی مثل شما برای جون بدربردن نیآمد برای این اومد که مبارزه را هدایت بکنه برای این آمدکه از قضا همین خونخواهی و همین دادخواهی را پیش ببره برای اینکه نتونند شهدای این جنبش و قربانیان این جنبش رو بدزدند ازش این تجربه بسیار بزرگیه در همه انقلابها از پایین نیرو محروم و زحمتکش جامعه جانفشانی میکنه و در بالا کسانی که نه ربطی به آمال و مشکلات اون پایینی ها دارند و نه دنبال هدفهای اونها هستند انقلاب رو می دزدند انقلاب ما تنها انقلاب ربوده شده تاریخ نیست از عراق هم به این دلیل به آلبانی نیامدیم که جان بدر ببریم، نه، برای ادامه مبارزه آمدهایم این کین توزی با رهبری مجاهدین و با انقلاب ایدئولوژیک با هر نگاه و تفسیری که صورت بگیرد به هر بهانهایی که انجام بشه تنها خواست ونیت رژیم را آشکار میکنه
سؤال مجری: بله حالا رابطه تلاش رژیم برای مصادره جنبش دادخواهی و تلاشش بر ضد رأس مقاومت و سازمان مجاهدین چی هست؟
ابراهیم سعیدی: ببینید اول اینکه رژیم توان مقابله سیاسی و حقوقی با دادخواهی تا زمانی که مجاهدین این جا و آن جا در برابرش خط میبندند و تحت این رهبری این کار را میکنند، ندارد.
این رژیم چون ساخت اقتصادی-اجتماعی حاکم بر ایران (سرمایه داری) را تصاحب کرده،
با همه شعارهایش به غرب نیاز دارد و این تناقض با سرشت مادون سرمایهداری حاکمیت سیاسی هرگز توان حلش رو نداره.
اگر مجاهدین (در تمامیتشان یعنی سر و بدنه) مقاومت ایران وجود نداشت، همانطور که میشه بر سر اتمی و موشکی و منطقه و دیگر چیزها معامله کرد. بر سر حقوقبشر و حقوق مردم ایرانهم میشه معامله کرد کرد.
مثلا به این جمله مصداقی دقت کنید:
«از۶۴تا الآن ۳۵سال میگذره مسئول اینکه نرفتیم ایران، پشت خط موندیم و خط جلونرفته دیگه کیه؟نبایستی پس بهخاطر این ۳۵سال مسعود رجوی رو ۹بار اعدامش کنیم؟»
ببینین در ۵شهریور ۹۹ این حرف رو زده:
لحن و بیان و سبعیت و قساوتی که در این لحن هست در واقع هر جمله اون مثل قطرهایی از دریا تمامت مصداقی را عیان میکنه. یکی ازش بپرسد:
--مگر تو خواهان سرنگونی رژیم هستی؟ مگر تو در جبهه های عملیاتی مجاهدین بودی یا هستی یا خواهی بود؟ مگر به خط و استراتژی مجاهدین معتقدی؟ تو سخنگوی کدام رزمنده مجاهد و انقلابی هستی؟ که این حرف رو میزنی؟
-و در واقع واضحتر بگویم این لاجوردی یا موسوی اردبیلی یا محمدی گیلانی نیستند که دارند حرف میزنتد؟ مگر در سال۶۰ نمیگفتند همان جا در خیابان بگذارید سینه دیوار و تیرباران کنید. زخمیهایشان را تمامکش کنید. مگر رژیمی بودن چیه مگر؟ مگر نفوذی بودن چیه؟ مگر هم سرشت بودن با رژیم آخوندها و پاسدارها و بسیج و قضات شرع رژیم چیه؟ من نمیدونم این چه صفت «فعال حقوق بشری» است که رسانههای وابسته ارتجاعی و استعماری به مصداقی میبندند؟ آنقدر برای تحقق خواست و نیاز رژیم عجله داره که حفظ ظاهر را هم فراموش میکنه گاهی وقتها این ژست و فیگورهایی که میاید فلان اون ها را هم فراموش میکنه یک بار نه ۹بار اعدام برای رهبر یک مقاومت تاریخی در برابر فاشیسم دینی؟خوب این خود غیر از اون فاشیسم دینی که این حرف رو میزنه
اگر به پرگوییهای هفتگیش دقت کنید، خواهید دید که بهخصوص با چه لحن کینتوزانهیی میگوید مجاهدین و مسعود رجوی بهطور خاص حق ندارند راجع به دادخواهی صحبت کنند، خوب مصادره جنبش دادخواهی یعنی این و با همین سبعیت بیانش میکنه
ابراهیم سعیدی: گفتم که این فرد یک لومپن بیریشه است و همدستانش مثل خودش. اگر یک فرد سیاسی جدی بود این درس اول دنیای سیاست است نیاز به سواد نداره اولین درس در سیاست اینه که «دشمن دشمن من دوست من است»! خوب دشمن تو کیه؟ اگر کسی با رژیم دشمن میشه با دشمنترین دشمن این رژیم دشمن باشه؟ ؟ نه، ولی این فرد به مجاهدین و هیچ فرد و گروه سالمی ابقا نمیکنه؟
کتابهای خاطرات زندانی که بهاصطلاح منتشر کرده. بخش عمدهاش از شنیدههای از دیگرانه. یا تخلیه اطلاعاتی این یا آن زندانی آزاد شده. گاهی طوری حرف میزند انگار در یک لحظه میشه در دو زندان بود هم (اوین و گوهردشت) بود. یعنی یک کلاهبرداری و شارلاتانی در میان است. مجاهدین که در دادگاه شهادت دادهاند با صراحت و قهرمانی علت اعدامنشدن خود را بیان کردهاند. از جمله برادر وارسته ما حسین فارسی که شجاعانه بر این حقیقت انگشت گذاشت و آن را در کتابش هم نوشته و هم برای دادگاه بیان کرده و فرستاده و هم در مصاحبه با صدای آمریکا. اما از خود مصداقی درباره اعدام نشدنش بشنوید: میگه که: «نام کلیه کسانی که بیش از ١٠ تا ۱۵سال محکومیت داشتند، یادداشت کردند. من تنها فردی هستم که با صلاحدید لشکری از این قاعده مستثنی شده بودم» اصلاً توضیح نمیدهد که چرا مستثنی شده است؟ چه امداد غیبی در میان بوده است؟ که تو مستثنی شدی؟ که. بقیه زندانیانی که اعدام نشدند برای زنده ماندن خودشان مورد به مورد و نفر به نفر جواب مشخص دارند. چرا مصداقی کارکرد خودش را در پرده ابهام باقی گذاشته است. هدف چیه؟ چون برخلاف اون که ربطش در واقع به این قتلعام شرکت و هم دستی در جنایت است؛ مسعود و سازمانش نخستین طرفی هستند که جنایت قتلعام۶۷ را افشا کردند. از همان هفته اول بعد از شروع قتلعام، اطلاعیههای مطبوعاتی مجاهدین گواه است. نامه مسعود رجوی به دبیرکل مللمتحد در ۵شهریور سه هفته بعد از شروع قتلعام در حالیکه قتلعام جریان داشته. خانم گیسو شاکری به درستی در تجمع مقابل دادگاه در استکهلم گفت که مسعود بنیانگذار جنبش دادخواهی است.
مجاهدین شهید و قتلعام شده آیا صاحب ندارند؟ وارث ایدئولوژیک و سیاسی ندارند؟ سخنگو ندارند؟ برای دفاع از حقوق و پایمال نشدن خونشان نیاز بوده که مصداقی از آسمان فرود بیاید؟ چه نیازی بوده؟
خوشبختانه کتاب۲۰۰صفحهیی «گزارش تحقیقی کمیسیون قضایی شورای ملی مقاومت به اسم، دادگاه یک دژخیم و مأموریت یک مزدور نفوذی» که ۶ماه پیش در فروردین۱۴۰۰منتشر شده، و کتاب دیگری در اسفند۹۹ درباره این مزدور منتشر شد
آکنده از اسناد و شواهد و پیشینه این فرد و کارنامه ضدانقلابی و وابستگی او به رژیمه هم در زندان و هم در خارج از زندان این شواهد را مرور کرده و سند بسیار ارزشمندی است که باید از دوست و همرزم و برادر گرامیام دکتر سنابرق زاهدی و همکارانش در این کمیسیون بهخاطر این کار ارزنده تشکر کرد.
سؤال مجری: بله شما الآن در بین صحبت هایتان اشاره کردید و گذشتید با صطلاح ویژگی لمپنی و لمپن واره گی مصداقی میخواستم یک مقدار بیشتر در این توضیح بدهید؟
ابراهیم سعیدی: گفتم که گاهی یک قطره از آب دریا تمام سرشت و محتوای دریا را به ما نشان میدهد. آن چه در هفته اول دادگاه استکهلم در خیابان و برابر انظار عمومی و دوربینها بهصورت شنیع برهنهشدن آن مردک همدست مصداقی در برابر انظار مردم رخ داد،
گویای فقط یکی از ویژگیهای لومپنی این دار و دسته و باند سیاه وابسته به رژیم است.
با آنکه خود آن مردک، در دو مصاحبه مختلف به فاصله چند ساعت ابتدا دروغ گفت که مجاهدین در پی آسیب رساندن به من بودهاند! در مصاحبه بعدی اذعان کرد که چنان عمل شنیعی را مرتکب شده. و حالا هر دلیلی که آورد این باند پلید تلاش کرد بهاصطلاح استدلال کند که این عمل لومپنیسم نیست!
بر اساس کالبدشکافی مارکس: لومپنها با رفتارهایی نظیر آرایش و پوشش خلاف عرف و غیرمعمول و برخی حرکتهای نمایش تخریبی، خود را به جامعه معرفی کرده و در تعارضات داخلی طبقات اجتماع نقش منفی بازی میکنند. خوب آیا اینکار که انجام شده طبق همین تعریف که تو اون نوشته را جعل کردی و زدودی ازش این تعاریف و توصیفات مارکس رو لومپنیسم هست یا نیست؟ یا اینکه میگه لومپنیسم را باید محصول افسردگی و نومیدی اجتماعی دانست؛ نومیدی که در همه ادوار تاریخی در همه جوامع هست. این پاسخ مارکس است به حامیان بهاصطلاح حامیان کمونیست کسی که در خیابان برهنه میشود
جالب اینکه یکی از توصیفات مارکس تفکیک بین لومپن الیگارش و لومپن مونارش هست الیگارش؛ یعنی گروه کوچکی که وابسته به اقلیت حاکمیت هستند مثلا در ایران کاست آخوندی حاکم و مونارش، لمپنهایی که وابسته به باندهای سلطنت طلب سرنگون شده هستند اما حکایت این نفوذی سرگردان در واقع نشان از دوکس دارد این نیک پی، یعنی از یکطرف برای اولیگارشی حاکم بر ایران داره کار میکنه و فعالیت میکنه و از یکطرف برای منارشی تبعید شده یا فرار کرده به خارج کشور که در خانواده پهلوی متجلی است فعالیت میکنه میشه گفت که همه ویژگیهای بهاصطلاح لمپنیزم را از نظر سیاسی این فرد داره اگر جایی این سرگردانی و این زیگزاک ها را میبینیم در واقع محصول وحدت و تضاد بین رژیم آخوندی و مونارشی فرار کرده به خارج است و همه میدانند که این لهله زدن این فرد مصداقی برای نزدیک شدن به پسر شاه همه میدانند سپاه پاسداران اطلاعات سپاه پاسداران تا کجا با پسر شاه ارتباط داره و همدست و همکاسه است و بهش کمک میرسانه و پسر شاه تا کجا کشته و مرده والا و شیدای سپاه کمیته و بسیج و... همین آدمهای رژیم است اتکایش به اونهاست اتکاء به سرکوب گرانی که به رژیم کنونی خدمت میکنند نه به نیرویی حتی نوعی حتی نیروی نظامی که خودش بخواد درست بکنه بنابراین گفتم که تجسم بسیار بارزی از وحدت و تضادهای الیگارشی مذهبی حاکم و مونارشی خارجه نشین و همدستی ضدانقلابی با اون هاست. چکار میکنند مجاهدین را بهعنوان نیروی رهبری قیام علیه سرنگونی فاشیسم دینی تخطئه کند، و مصداقی کسی است که پسرک شاه وطنفروش و خائن را جلوه نجات ایران و ایرانی وانمود میکند. و ویژگیهای این فرد و رابطهاش با رژیم روگفتم بیش از این.
در همان کتاب زندانش خاطرات زندانش یک شارلاتانیسم و شامورتی بازی عجیبی موج میزنه میخواهد همدستی اش با لاجوردی را پنهان کند، خودش را بیدلیل شش ماه میندازه به سلول انفرادی. خوب چرا رفتی به سلول انفرادی به چه دلیل چکار کرده بودید فقط برای اینکه پنهان بکنه در سال۶۱ با لاجوردی مشغول تهیه چیزی بودند که آقای فریدون ژورک افشاء کرد یا برای خودش سابقه پاکدامنی! میتراشه که من فلان فرد را در زندان بهخاطر یک مسأله اخلاقی از سلول بیرون انداختم در حالیکه برادرمان اکبر صمدی گواهی میکنه که اصلاً دعوایی نبود بحثی نبود موضوعی بود که با یک معذرت خواهی در سلول حل و فصل شد یا اونهایی که بهاصطلاح بادی لنگویج یا زبان بدن رو می دونند و اگر مصاحبههای این رو ببینند این این لمپن بازی توی نحوه حرف زدن و حتی حرکاتش موج میزند.
مثلا در یک گفتگو راجع به یکی از اعضای شورای ملی مقاومت، درباره یک هنرمند گفت که: بابا این بچه سیروسه! خوب به موضعگیری سیاسی این عضو شورا کار نداره خوب مگر لومپنها چه جوری اند دنبال اینند که کی در کدام کوچه است کی کدام محله است؟بقول خودشان گنده لات آنجا کیه؟ خوب این ویژگی هاست برای اینکه به این بحث پایان داده باشم به تعریف لومپن دردو تا از فرهنگهای سیاسی یکی به زبان فارسی منتشر شده میپردازم که باز هم تصریحش بر این است که عنصر تعیینکننده رابطه با رژیم هست فرهنگ علوم سیاسی نوشته علی آقا بخشی چاپ ۱۹۷۵ تهران میگه:
لومپن بهدلیل وضع خاص اقتصادی و فرهنگیاش، بازیچه نیروهای راست جامعه و سیاهی لشکر جریانهای فاشیستی ارتجاعی قرار میگیرد
یا ٰواژه نامه سیاسی-امیر نیک آیین-چاپ تهران در ۱۳۵۸ میگه که:
«لومپنها به هر کاری هر چند ناشایست و غیرانسانی تن میدهند ارتجاع سرمایهداری از آنها برای مقاصد ضدملی و ضددموکراتیک و گانگستریسم سیاسی سود میبرد» آیا این فرد یک گانگستر تمامعیار هست با این ویژهها یا نه؟
در فرهنگنامه اندیشه مارکسیستی اثر بسیار ارزنده گروهی از نویسندگان انگلیسی به سرپرستی آقای باتومور که ترجمه فارسیش تازگی انتشار پیدا کرده تفصیل دیگری از همین تعریفها آمده است. فکر می کنم که اگر که خودش دقت بکنه تصویری خوبی در آینه از خودش میبینه دیگر دوران اینکه یکی مار میکشه پای تخته و میگه مار اینه و یک بیخبرانی هم باور میکنند که بین کلمه مار و مار کدام رو انتخاب کنند گذشته ما در عصر کبیر آگاهی تودهها هستیم و این حنا های قلابی رنگ ندارد
امید: بله، خیلی خیلی متشکرم از شرکتتان در این گفتگو و توضیحات بسیار مبسوط و خوبی که برای ما دادید
ابراهیم: خواهش میکنم خیلی من متشکرم از شما که این گفتگو را ترتیب دادید و بخشی از وظیفه ای که بر دوش من بود رو تونستم ادا کنم
مجری: خیلی متشکرم
مطالب مرتبط
محاکمه حمید نوری از دژخیمان قتل عام ۶۷در سوئد ـ شهادت دادن برادر مجاهد سید جعفر میرمحمدی
«عَرّ و تیزِ» «لمپن پاسدار نفوذی آخوندها ایرج مصداقی» - عبدالعلی معصومی