محاکمه حمید نوری از دژخیمان قتل عام ۶۷ ـ ادای شهادت خواهر مجاهد خدیجه برهانی و برادر مجاهد سیدحسین احمدی
محاکمه حمید نوری از دژخیمان قتل عام ۶۷ ـ از دادگاه دورس در آلبانی با دادگاه سوئد ـ ۲۰مهر۱۴۰۰
تظاهرات ایرانیان آزاده و بستگان شهیدان سربهدار در استکهلم
سهشنبه ۲۰مهر ۱۴۰۰
در ادامه محاکمه حمید نوری از دژخیمان قتلعام ۶۷ در دادگاه سوئد، خواهر مجاهد خدیجه برهانی تنها بازمانده از خانواده مجاهد پرور برهانی با ۷ شهید سرفراز مجاهد خلق و سید حسین سید احمدی از اشرف۳ از دادگاه دورس در آلبانی بهصورت آنلاین در دادگاه سوئد به ادای شهادت پرداختند
lشش تن از برادران خواهر مجاهد خدیجه برهانی و همسر یکی از برادرانش توسط رژیم آخوندی بهشهادت رسیدهاند. سه تن از این ۷مجاهد سر موضع و پر افتخار، در قتلعام ۶۷ در گوهردشت و اوین و زندان قزوین، سربهدار شدند.
lمجاهد خلق خدیجه برهانی در دوازه سالگی در حملهٔ پاسداران و کمیتهچیها به منزلشان در قزوین دستگیر شد و ۸ماه در زندان تحت فشار قرار داشت و رژیم تحت فشار افکار عمومی در قزوین او را با وثیقه سنگین آزاد کرد اما او در سال۶۴ به اتفاق دو تن از برادرنش که یکی از آنها به تازگی از زندان آزاد شده بود مخیفانه به منطقه مرزی ایران و عراق شتافت و به مجاهدین پیوست.
lروحانی آزاده و مجاهد آقای حاج سیدابوالقاسم برهانی پدر ۶ شهید مجاهد خلق از روحانیون سرشناس و محبوب قزوین بود که به ولایت خمینی تن نداد و تا آخرین نفس به راه مجاهدین وفادار ماند و پس از عمری صبر و استقامت در برابر دیکتاتوری شاه و شیخ در شهریور ۹۳ دعوت حق را لبیک گفت.
پس از ۳۰خرداد و در پی دستگیری و شهادت دو تن از پسران مجاهد آقای برهانی، مزدوران دادستانی ارتجاع بارها به او اخطار دادند، به خانهاش حمله کردند و سرانجام خانه را به آتش کشیدند اما آن بزرگوار تسلیم نشد.
lآقای حاج ابوالقاسم برهانی در سال۶۴ پس از انتشار خبر انقلاب درونی مجاهدین و شنیدن سخنرانی و صدای خواهر مجاهد مریم رجوی در ۳۰خرداد گفته بود: من می بینم که با او آینده روشن است.
lمجاهد شهید محمد مهدی برهانی برادر بزرگتر این شهیدان، در زمان شاه هم زندانی سیاسی بود و بهشدت شکنجه شد. او از کادرهای ارزنده مجاهدین در شکنجهگاه اوین و زندان قصر بود.
lقهرمانان مجاهد خلق محمد حسن برهانی و محمد مفید برهانی از قهرمانان ارتش آزادیبخش ملی ایران در عملیات چلچراغ و در عملیات فروغ جاویدان بهشهادت رسیدند.
lمجاهد شهید مینو محمدی همسر مجاهد شهید محمدمهدی برهانی در ۲۳ سالگی در قزوین با شماری دیگر از مجاهدان سر موضع که حاضر به تسلیم نشدند، سر بدار شد.
در شروع دادگاه وکیل مدافع توضیحاتی درباره شهیدان مجاهد خانواده برهانی به دادگاه ارائه کرد سپس دادستان سؤالاتی درباره مجاهد شهید محمد حسین برهانی که در جریان قتلعام ۶۷ در گوهردشت سر بدار شد پرسید.
خواهر مجاهد خدیجه برهانی گفت برادرش محمد حسین برهانی در حالیکه ۱۷سال داشت قبل از ۳۰خرداد توسط نیروهای رژیم دستگیر شد.
خواهر مجاهد خدیجه برهانی توضیح داد که خودش نیز مرداد ۶۰ در حالیکه ۱۲ساله بود دستگیر شد و او را مورد شکنجه قرار دادند سپس به زندان چوبیندر قزوین منتقل کردند که ۸ماه در زندان بهسر برده است. در آن زمان ۴ برادرش هم دستگیر شده بودند و آنها را در زندان ملاقات کرده است.
بعد از آزادی از زندان به او اجازه ندادند ادامه تحصیل بدهد یا از شهر خارج شود یا به ملاقات برادرانش که در زندان بودند برود.
خواهر مجاهد خدیجه برهانی گفت در شهریور ۶۷ در تماس با خانواده خبر اعدام برادرانش احمد و حسین را دریافت کرده است وی گفت.
احمد و حسین را اردیبهشت ۶۷ همراه با ۲۵ الی ۳۰ زندانی مجاهد سر موضع از زندان چوبیندر قزوین به گوهردشت منتقل کردند مادرم وقتی برای ملاقات با فرزندانش مراجعه کرده بود ساعت حسین را به او تحویل داده و گفتند که اعدام شده است اما جسد او را تحویل خانواده ندادند.
-از دوستان حسین که در زندان با او بودند و او را در راهروی مرگ گوهردشت دیدهاند شنیدم که ۱۰مرداد داود لشگری زندانیان مجاهد را که بالای ده سال حکم داشتند از بند خارج کرده و به بندهای انفرادی منتقل میکنند. روز ۱۵مرداد او را به مقابل هیأت مرگ می برند.
حسین که با شروع انقلاب ضدسلطنتی در ایران هوادار سازمان مجاهدین شده بود در مقابل هیأت مرگ که از وی جرمش را پرسیده بودند سرفرازانه از مجاهدین دفاع میکند و بلافاصله اعدام میشود.
دژخیمان جسدش را تحویل خانواده ندادند و حتی نگفتند کجا او را دفن کردهاند.
خواهر مجاهد خدیجه برهانی سپس فشارهای ضدانسانی که رژیم بر پدر و مادر داغدارش وارد کرده بود را تشریح کرد و گفت.
پدر و مادرم بر اثر فشاری که رژیم بر آنها اعمال کرد سکته کردند و دنیا رفتند. پدرم در حالیکه امام جماعت مسجد جامع یکی از او مسجد بزرگ قزوین بود توسط رژیم خلع لباس شد. مأموران رژیم بارها پدر و مادرم را دستگیر کردند در خانهمان سه بار مواد آتشزا انداختند و بارها به خانهمان حملهور شدند و آنها را مورد ضربوشتم و شکنجه قرار دادند مستمراً آنها را که جویای فرزندانشان بودند سر میدواندند و به شهرهای دیگر حتی تا بندر بوشهرمیفرستادند پدر و مادرم جسد هیچکدام از فرزندانشان را تحویل نگرفتند. بجز برادرم محمدعلی که در حالی که او را اعدام کرده و جسدش را سوزانده بودند بدروغ مدعی شدند که او به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.
خواهر مجاهد خدیجه برهانی افزود: تمام برادران من هوادار سازمان مجاهدین بودند رژیم بهدلیل کینهای که از خانواده ما داشت تمام خانواده من توسط این رژیم از هم پاشید اما علیرغم اینکه رژیم آخوندها ۶ برادر من را که همگی معلم و آموزگار من در مبارزه با نظام آخوندهای بودند را شهید کرد که خیلی هم برای من دردناک است اما من به همه آنها افتخار میکنم و راهشان را تا به آخر ادامه خواهم داد.
دادگاه محاکمه دژخیم حمید نوری بعد یک تنفس کوتاه از ساعت ۱۳.۳۰ بهشهادت برادر مجاهد سید حسین سید احمدی که از اشرف۳ بهصورت آنلاین از دورس در آلبانی به دادگاه سوئد وصل شده بود اختصاص داشت.
در جلسه بعدازظهر ابتدا کنت لوئیس وکیل مدافع مقاومت ایران شرحی از دستگیری و شهادت محسن و محمد سید احمدی در جریان قتلعام ۶۷ و همچنین شهادت سیدعلی سید احمدی در جریان حمله مزدوران نیروی تروریستی قدس به اشرف در دهم شهریور سال۹۲ را به دادگاه ارائه کرد.
حسین سید احمدی در سخنان خود در دادگاه گفت.
در سال۵۹ به همراه مادرم در زندان اوین به ملاقات برادرم رفتیم محسن گفت که او را شکنجه کردهاند و خواست که ملاقات حضوری بگیرد که موافقت شد حضوری من که سنم آنموقع کم بود با برادرم ملاقات کنم وقتی او را آوردند متوجه شدم نمیتواند راه برود و بهدلیل شکنجههای زیاد روی کنارههای پایش راه میرفت بمن گفت خوب به حرفهایم گوش بده من چیز مهمی میخواهم به تو بگویم از آنجایی که در یک متری ما یک پاسدار بود که صحبتها را می شنید، برادرم یک کاغذ کوچکی در جیب من گذاشت و گفت بگو سید سعادتی هم پیش ما هست و تأکید کرد این کاغد گم نشود و به مادر برسان.
وقتی جدا شدیم می دیدم برادرم خیلی خوشحال است در حالیکه برای من خیلی سخت بود و نمیفهمیدم که چرا اینقدر خوشحال است.
بعدا فهمیدم که سید محمدرضا سعادتی که از مسئولان سازمان بود را رژیم دستگیر و مخفی کرده بود و برادرم به این وسیله این اطلاعات را منتقل کرده بود آنها حتی زمانی که شکنجه هم می شدند به مبازرهشان هم ادامه میدادند.
حسین سید احمدی تأکید کرد.
بهرغم اینکه فعالیتهای تبلیغی در سال۵۹ آزاد بود باینحال یکسال به برادرم محسن حکم داده بودند و بهدلیل اینکه او روی هویت مجاهدی خودش ثابت قدم بود و کوتاه نیآمد او را هرگز آزاد نکردند البته محسن تنها نبود و نزدیک به ۱۰۰مجاهد دیگه که مجاهد پنجاه و نهی می گفتند همین وضعیت را داشتند و همه را هم اعدام کردند.
چند ماه بعد از اعدامها با مادرم تماس میگیرند که برود اوین که او ابتدا فکر میکرده برای ملاقات او را صدا کردهاند یا اینکه خبری در مورد محسن به او بدهند که بعد که مراجعه میکند دو تا ساک که داخل آن مقداری لباس بوده به مادرم تحویل میدهند و میگویند یکی متعلق به محسن و یکی دیگر متعلق به محمد پسرهایت هستند و برای اینکه مادرم را بشکنند میگویند ما آنها را اعدام کردیم و دیگه نیاز نیست بیایی دم زندانها دنبال پسرهایت و برو در خانه راحت بنشین.
مادرم خطاب به مزدوران میگوید که شیرم را حلال فرزندانم میکنم که حسرت اینکه از آرمانشان کوتاه بیایند به دل شما گذاشتند.
رژیم هیچ برگه و سندی در مورد اعدام برادرانم و پیکر هیچکدام را به مادرم تحویل ندادند.
وکیل کنت لوئیس در مورد زندانیان موسوم به پنجاه و نه که محسن سید احمدی هم یکی از آنها بود میپرسد حسین سید احمدی پاسخ میدهد.
زندانیان پنجاه و نهی به زندانیانی میگویند که قبل از سال۶۰ که مبارزه تبلیغاتی در ایران آزاد بود دستگیر شدند. اکثر این زندانیها حکمهای کمتر از یک تا دو سال داشتند ولی بهدلیل اینکه این زندانیان همگی روی مواضع خودشان در حمایت از مجاهدین استوار بودند و هرگز هم کوتاه نیامدند بعد از مدت تعیین شده حکمشان آزاد نشدند.
این زندانیان دارای یک تشکیلات منسجم و پولادین در زندان بودند و رژیم می خواست آنها را بهرطریقی درهم بشکند اما موفق نشد آنها را بسیار شنکنجه کردند و در زندانهای مختلف گرداندند که بتوانند آنها را به عقبنشینی از مواضعشان وادار کنند اما موفق نشدند و نهایتاً تمام این نفرات را که نزدیک به ۱۰۰نفر بودند بجز یک یا دو نفر اعدام کردند برادر من هم یکی از همین زندانیان مقاومت پنجاه و نهی بود.
حسین سید احمدی در سخنان خود همچنین نمونهیی از جنایات ضدانسانی رژیم علیه پدران و مادران شهیدان سربهدار را تشریح کرد و گفت.
در یکی از ملاقاتها مادرم فهمید که برادرم محسن شکنجه شده است.
بعد از ملاقات در سالن به پاسدارها بهخاطر اعتراض محسن اعتراض میکند که بلافاصله لاجوردی جلاد به سالن میآید و میگوید چه کسی گفته ما اینجا شگنجه میکنیم وقتی مادرم ماجرا را که از محسن شنیده بود بازکو میکند لاجوردی با دنائت تمام میگوید .اینجا از سر شما منافقها زیادتر است که مادرم برافروخته میشود و یک کشیده محکم به گوش لاجوردی می زند بعد از آن پاسدارها مادرم را دستگیر و بهمدت یک هفته زندان می شکنجه میکنند در اثر شکنجهها دست مادر هفتاد سالهام می شکند.
پاسدران حتی به یک مادر هفتاد ساله هم رحم نکردند و دست او را شکستند ما دهها نمونه از این موارد داشتیم همین بلا را هم سر پدر من آوردند این داستان همه خانوادههای مجاهدین است چرا که چه انهایی که در زندان بودند و چه خانوادههایشان در مقابل این رژیم کوتاه نیامدند و مقاومت کردند ولی مگر میشود آزادی و صدای مادران و زندانیان را در سینه خفه کرد.
چندی بعد مادرم در اثر فشارهای ضدانسانی که رژیم به خانواده ما وارد کرد سکته کرد و درگذشت.
حسین سید احمدی در پاسخ به سؤال وکیل مدافع درباره حمله مزدوران نیروی تروریستی قدس به اشرف در دهم شهریور سال۱۳۹۲ و شهادت برادر دیگرش سیدعلی سیداحمدی گفت.
این رژیم هر قدر از مجاهدین را که توانست از سال۵۹ تا ۶۷ در زندانها و در خیابانهای ایران شهید کرد ولی از آنجا که میخواست نسل مجاهدین را بربیاندازد و همه را قتلعام کند در سال۹۲ بعد از اینکه مجاهدین در توافق به آمریکا به لیبرتی منتقل شده بودند صد نفر از آنها بهخاطر حفظ اموال مجاهدین در اشرف ماندند در حالیکه هیچکدام سلاح نداشتند و در توافق با آمریکا مجاهدین همه سلاحها و مهماتشان را به آمریکا تحویل داده بودند که اسناد آن نیز موجود است، اما نیروی تروریستی قدس به آنها حمله کرد و ۵۱مجاهد را همراه با برادر من قتلعام کردند از این تعداد ده دوازه نفر در حالیکه زخمی و در بیمارستان بودند توسط مزدوران رژیم تیرخلاص زده شدند روز بعد قاسم سلیمانی جنایتکار در مجلس خبرگان رژیم گزارش این حمله جنایتکارانه را داد و کشتار مجاهدین را تبریک میگوید.
همزمان با برگزاری دادگاه محاکمه دژخیم حمید نوری و شهادت خواهر مجاهد خدیجه برهانی، ایرانیان آزاده و بستگان شهیدان سربهدار در جریان قتلعام ۶۷ در مقابل دادگاه سوئد دست به تظاهرات زدند و با سردادن شعار و برپایی نمایشگاه یاد و خاطره قهرمانان شهید را گرامی داشتند.
در این گردهمایی خاطره شماری از شهیدان خانواده مجاهد پرور برهانی با خواندن فرازهایی از زندگی نامه آنان گرامی داشته شد.
مهری عمرای-یادی از مجاهد شهید سید محمد حسین برهانی
یادی از مجاهد شهید سید محمد حسین برهانی، بهنقل از خواهر شهید. با شروع انقلاب ضدسلطنتی، وی نیز مانند سایر برادرانم در تظاهرات و قیام مردم شرکت میکرد و خیلی فعال بود. با پیروزی انقلاب نیز از آنجایی که به ماهیت ضدبشری خمینی دجال پی برده بود، وارد جنبش ملی مجاهدین گردید. و بهطور شبانهروزی فعالیت میکرد. حسین در فروش نشریه مجاهد و برپایی دکههای کتاب شرکت فعال داشت. عصر روز پنجم فروردین سال۶۰ بود که وقتی حسین با دوستانش برای برپایی دکه به یکی از خیابانهای قزوین رفته بودند، پاسداران به آنها حمله کرده و بدون ارائهٔ هیچ مدرکی تمامی بچهها را دستگیر کردند و در پاسخ به اعتراض که به چه دلیل در ایام عید ما را دستگیر کردهاید؟ آنها را سوار بر اتوبوس روانه زندان در خارج از شهر کردند که بعدها فهمیدیم زندان چوبیندر نام دارد.
در جواب اعتراضی که بچهها طی مسیر به این حرکت پاسداران کرده بودند، یکی از پاسداران با شلیک گلوله، سر یکی از برادران به نام اصغر اخوان قدس را که کنار حسین نشسته بود، هدف قرار داد و او در راه رسیدن به بیمارستان بهشهادت رسید. حسین تا یک سال و اندی در زندان بازداشت بود و سپس آزاد شد و پس از چندماه، در ارتباط با یک هسته مقاومت فعالیت میکرد که دوباره توسط برخی بریده مزدوران لو رفت و دستگیر و روانه زندان شد. تا یک سال از سرنوشت او نیز مانند برادر دیگرم احمد، خبری نداشتیم و مادر و پدرم به هر دری میزدند، نمیتوانستند ردی به دست بیاورند. حسین بعد از محاکمه، وقتی که حکمش میآید، او را صدا زدند که حکمش را که حبس ابد بود، به وی ابلاغ کنند و پای ورقه را امضاء کند. حسین به مزدوران تهاجم میکند و میگوید که اصلاً شما را قبول ندارم تا بخواهم حکمتان را قبول داشته باشم، بعد از این برخورد، همواره مزدوران از حسین کینه بدل داشتند و رئیس زندان در برخورد با او هیستریک میشد و ناسزا میگفت. پرونده حسین زیاد سنگین نبود، اما بهنظر میرسید بهخاطر همین روحیهٔ بالا، و تهاجمش در دادگاه حکم ابد به او دادند. از ویژگیهای برجسته حسین، که او را در بین بچهها شاخص کرده بود، همین روحیهٔ تهاجمی و شاداب او در همهٔ کارها بود. طوریکه بعضی از بچهها به او لقب خون یعنی انرژی و حیات داده بودند. و به همین اسم صدایش میکردند، بهلحاظ نظم و نظافت، و در همهٔ امورات حسین، زبانزد همه بود. و حسین قهرمان همراه تعداد دیگری از دوستانش در ۱۵مرداد سال۱۳۶۷ بعدازظهر حدود ساعت ۱ تا ۲ بعدازظهر، توسط همین حمید نوری برای اعدام به حسینیه برده شدند. روحشان شاد تشکر
لعیا گوهری – یادی از مجاهد شهید سید محمدعلی برهانی
. سید محمدعلی برهانی، در بین همشهریان و دوستان، به نام علی معروف بود. علی بعد از گرفتن دیپلمش به مدت دو سال در رشته مهندسی معدن شاهرود، تحصیل کرد، بعد از انقلاب بهعنوان معلم در یکی از روستاهای اطراف قزوین تدریس کرد. اکثراً در خانهٔ پدرش برای نشست با دیگر همرزمانش استفاده میکرد. از خانهٔ پدرش. بعد از ۳۰خرداد ۶۰، مزدوران رژیم به خانهشان ریختند و خانه را کامل گشتند، حتی کف زیرزمین را با کلنگ کندند که احتمالاً مقداری شاید مواد منفجره، شیشه پر از بنزین پیدا کرده و علی و دو برادرش به نامهای احمد و حسین و یک خواهر دیگرش به نام زهره را دستگیر کرده و بردند. برادر کوچکترشان به اسم حسن، قبلاً دستگیر شده بود، پاسداران موقع، رفتن یک ماشین و یک موتور متعلق به خانواده را با خود بردند. بعد از مدتی، علی را در قزوین تیرباران میکنند، جسد را به پدرش داده و پدر خودش غسل داده و دفن میکند. در موقع بازجویی، هویت سازمانی او لو نمیرود، لذا مزدوران رژیم یک صحنهٴ اعدام ساختگی برای او ترتیب میدهند که موقع اجرای تیرباران، علی شروع به دادن شعار درود بر رجوی، مرگ بر خمینی میکند که مزدوران دوباره او را شکنجه کرده و در شهریور ۶۰ تیرباران میکنند که از طریق رسانههای رژیم و روزنامهها اعلام کردند.
ادامه دارد
مطالب مرتبط
تظاهرات ایرانیان آزاده و هواداران مجاهدین در استکهلم ـ دادگاه دژخیم حمید نوری