«اجر عظیم»، انفجار نور قسمت‌هایی از مقاله دکتر عزیز فولادوند جامعه شناس و اسلام شناس ـ ۲۶شهریور۱۴۰۰

عزیز فولادوند: «اجر عظیم»، انفجار نور ـ ۲۶شهریور۱۴۰۰

در عهد جدید، انجیل لوقا، باب ۹ آیه ۶۰ تمثیل عجیبی از عیسی مسیح نقل می‌شود. این تمثیل، بیان معضل جهان انسانی است. «عیسی به شخصی دیگر گفت: مرا پیروی کن. امّا او پاسخ داد: سرورم، نخست رخصت ده تا بروم و پدر خود را به خاک بسپارم. عیسی به او گفت: «بگذار مردگان، مردگانِ خود را به خاک بسپارند؛ تو برو و ملکوت خدا را موعظه کن». این جمله در جان انسانی چون سورن کی‌یرکگارد  فیلسوف پرآوازه خداجوی دانمارکی، در بحث ایمان و چیستی آن، آتش افروخت. از او به‌عنوان پدر اگزیستانسیالیسم یاد می‌شود. راستی که می‌توان با این کلام شعله‌ور شد، آتش گرفت و جهان «مردگان» را به خودشان وانهاد.

ژرفنای این جمله در تاریخ اندیشه انسانی نادر است. ما «مردگان ِ» متحرکِ اسیر در سُنتها، هنجارها، ارزشها، «نقشها» و «نقابها» هستیم. کجاست آن اندیشه نجات دهنده، کجاست آن دست گرم رهاییبخش، رهایی از گور مَنیّت. کجاست آن شورشگر برعلیه «ایدئولوژی اوّل من» (مریم رجوی).

درباره بینشی که ۵۷ سال ستیز با دو دیکتاتوری شاه و شیخ را تضمین کرد 

۵۷ سال پیش سه جوان، سه مسیحا نفس، جهان «مردگان» را ترک کردند. آنان بسیاری را به «پیروی» از خود فراخواندند، تا «ملکوت خدا را موعظه» کنند. آن سه انسان کبیر (محمد حنیف، محسن و اصغر) آموزگار نسلی شدند، که امروز جهان را خیره کرده است. آی زندگان، راستی امروز آن «اجرعظیم» قرآنی را نمی‌بینید؟ آی ملایان شما مرگ خود را نمی‌بیند؟ ما «مردگان» را وا می‌گذاریم تا «مردگانِ خود را به خاک بسپارند». موعظه برای ملکوت خدا در روی زمین، ظرفیتی می‌طلبد که همه جا یافت نمی‌شود. این «اجر عظیمِ» وعده داده شده، اجری فردی نیست. بَرکتی است همگانی، فرا ملی و یونیورسال. خدا خلاف وعده عمل نمی‌کند. این اجرِ خدایی، انفجار نور است. تحقق خیر همگانی است. فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا. وه چه شکوهی دارد این اجر. چه رایحه‌ای دارد این برکت. برکتی تحقق یافته در صدای آن فیلسوف ِ عمل‌گرای شرق (مسعود)، در قامت شورای رهبری مجاهدین، در ابهت و سلاست کلام خواهر زهرا مریخی و در جانِ اندیشه مریم؛ اندیشه عصیانگر بر علیه «ایدئولوژی اوّل من». آری این است آن «اجر عظیم» که خدا به مجاهدین وعده داده بود. خدا البته تحقق ملکوت خود را به همه واگذار نمی‌کند. شایستگان این مهم باید مملو از ایمان باشند. آنانی که چشم داشت فردی ندارند. آنانی که از «فدا و قربانی» هراس ندارند. آنانی که «بی‌خانمانند» و ماهیگیران انسان شده‌اند. عیسی به پِطرُس و آندریاس گفت: ‏ «دنبال من بیایید و من از شما صیاد انسان می‌سازم. ‏» (‏مَتّی ۴: ‏۱۹‏) ‏.

نویسنده سپس به بررسی مفهوم ایمان و جایگاه آن در نگاه فلاسفه از جمله سقراط و هم‌چنین کی‌یر کگارد فیلسوف دانمارکی که آموزه‌های سنتی مسیحی را به چالش کشیده است، می‌پردازد و با یادآوری یک نمونه تاریخی می‌نویسد

سقراط تمام زندگی‌اش را به‌خاطر ایمانش به خطر انداخت. ایمان سقراطی با «قربانی و ایثار» همدم است. سقراط با تکیه بر ایمان، جام شوکران را سر کشید و بهای افکارش را شجاعانه پرداخت کرد.

به باور کی یرکگارد ایمان جنبشی است همراه با شور و شوق و اراده برای تغییرِ خود و جهان. باید خود را با نیروی ایمان تغییر دهی تا بتوانی جهان را تغییر دهی. خارج از این فریبی بیش نیست. این «شور و شوق» تردیدها، اضطرابها و دودلی‌ها را می‌شکافد و انرژی متکاثف آزاد می‌کند.

او از داستان ابراهیم مدد می‌گیرد تا ایمان را بر فرای عقل نشاند. کی یرکگارد در کتاب «ترس و لرز» مـی گویـد کـه «به واسطه‌ایمان بود که ابراهیم از سرزمین پدران خویش خروج کرد و مسافری غریـب در ارض موعـود شد. او چیزی را به جا گذاشت و چیزی را با خود برد: او فهم ناسوتی خویش را برجا گذاشت و ایمان را بـا خود برد و گرنه آواره نمی‌شد و سفر را نابخردانه می‌شـمرد».

سنت شکنی

مجاهدین بعد از آن سنت شکنی «طلاق و ازدواج» جور دیگری می‌بینند. حرفهای دیگری دارند، جور دیگری تصمیم می‌گیرند. «عقل ِ» چرتکه انداز، آنها را به باد تمسخر می‌گیرد. با آنها سر عناد دارد. آنان به چیزی به نام «ایمان» مسلح شده‌اند. این ایمان جنبشی در درون و بیرون را رقم زد، که در تعاریف نمی‌گنجد. این اندیشه نجات دهنده است، رستگاری می‌آورد، راه می‌گشاید و «مردگان» را به ملکوت خدا دعوت می‌کند. آنان را نمی‌توان دیگر به بهانه «همسر و عاطفه خانوادگی» از راه بدر کرد.

«غم فرزند و نان و جامه و قوت،

بازت آرد ز سیر در ملکوت». (گلستان).

در اقلیم این باورمندان «غم فرزند و نان و جامه و قوت» محلی از اعراب ندارد. اینان رهایند، در اسارت جهان کالایی نیستند، آنان نجات یافتگانی هستند که بر غول جنسیت فائق آمده‌اند. خدمتگزاران ما وقتی می‌توانند ما را هدایت کنند که در زندگی‌اشان الگو و سرمشق باشند. آیا نباید به اینان تکیه کرد؟ مگر چیز دیگری را می‌شناسید؟

فلسفه آنها فقط تأمل نظری نیست. در دستگاه فکری آنان باید دلیری کنی، ایثار کنی و بی‌نام و نشان فدا کنی. این است عصاره آن اندیشه عجیبی که راهنمای آنهاست. بنیادی‌ترین مقوله در دستگاه فلسفی مسعود «قربانی و فدا» است. این تفکر، روح حاکم بر مناسبات مجاهدین است. آیا هماوردی وجود دارد؟ فروتنی در گمنامی. این فروتنان گمنان، هر کدام الگویی هستند، برای کرامت انسانی است. آری این است آن «اجر عظیم». ما با آنها یاد می‌گیریم و درک می‌کنیم که جهان بر پاشنه دگری می‌چرخد. نگاه آنان به جهان چنین است: ما نمی‌توانیم مسیر باد را تغییر دهیم، اما همیشه می‌توانیم بادبان‌هایمان را چنان تنظیم کنیم، تا تهدیدها و طوفانها را به فرصتها تبدیل کنیم. اینان با امواج دوست هستند، با طوفانها همدم.

آیا هجرت دسته‌جمعی از عراق به «اشرف ۳» و عبور از طوفانی سهمگین، ناخدایی چالاک نداشت که فرمان به برافراشتن بادبان‌ها داد. مریم رجوی چه خوب دریافته بود که «مورچگان با هم حرف نمی‌زنند، اما دسته‌جمعی دانه جمع می‌کنند. زنبورها با هم حرف نمی‌زنند، اما دسته‌جمعی خانه می‌سازند. پرستوها با هم حرف نمی‌زنند، اما دسته‌جمعی به سفر می‌روند». هدایت داهیانه مریم رجوی این سفر را ممکن ساخت. جمع معجزه می‌آفریند، حیات را تکثیر و تداوم می‌بخشد. تشکیلات ابزار «سفر» است. این سفر ۵۷ ساله مملو از ابتلاء و افتخار با این «ابزار» امکان تحقق یافت. ملایان در آرزوی انهدام این «جمع» بسیار کوشیدند. بلاهتشان منتج از شریعت آنان است.

بر پایه چنین درک و معرفت نظری، ما امروز شاهد نسلی ستبر از زنان هستیم که تاریخ معاصر ما را می‌نویسند. زنانی که «مردگان» را به خاکسپاری مردگانشان وا نهاده‌اند. زنانی که ملکوت خدا را در روی زمین ترویج می‌کنند. مجاهدین گوییا از جنسِ زمان ما نیستند. آنان گوییا از «آینده» آمده‌اند. حرفهای نو می‌زنند. شاید به همین دلیل خیلیها آنها را نمی‌فهمند. آنان از «غار افلاطون» خارج شده و به «مردگان ِ» درون غار آفتاب را نشان می‌دهند. فقط آنانی که عزم ِ هزیمت از غار را در سر دارند، آنان را باور می‌کنند، که آری آفتاب وجود دارد. تنها نخبگان ِ خردورزِ دلیر به آنان باور دارند. دشمنان آنها از شاه و شیخ از اقلیم «مردگانند».

شیخ اشراق اعتقاد دارد که هر آن کس که در راه حقیقت گام نهد از نور الهی بهره‌مند می‌شود. ولی بهره‌مند شدن از نور هنگامی میسر است، که حجابهای هوس و دیوارهای زمخت امیال در آدمی منهدم شوند. البته این راهی است بس صعب و پر مخاطره و جز از طریق سیر و سلوک میسر نیست. آری مجاهدین در «تحول ایمانی درونی» آن‌قدر صیقل خورده‌اند که درخشان شده، نور می‌پاشند. آنها نیازی به معرفی و تعریف ندارند، نور خود را ظاهر و آشکار می‌کند. انفجار نور را همه دیگر شاهدند. برق این نور شاید آزاردهنده باشد، اما کیفیت نور این است که چیزهای دیگر را هم آشکار می‌کند. براین اساس اصولاً «هستی چیزهای دیگر» به این نور وابسته است. در پرتو نور مجاهدین آنها هم هستی یافته‌اند. بدون این نور ظلمات است وبس، جهان قیرگون است.

تداوم

سِرّ ِ این تداوم ۵۷ ساله در زیر سونامی فشارها چیست؟ این همه شوق به آزادی در میان طوفانهای سهمگین از کجاست؟ جواب آسان است. آنان انتخاب کرده‌اند. همین و بس. انتخاب ِ مقاومت در مقابل سلطنت شاهی و سلطنت شیخی. انتخابی عجیب و نادر در جهان سیاست و مبارزه. آنان عارفان ِ جنگجویند. در هیچ دورانی در هیچ مقاومتی چنین ترکیبی یافت نمی‌شود. پس زدن همه جلوه‌های شیرین زندگی مادی، گذشتن از خانواده و همسر در این دبستان فکری شرط اولیه ورود است. این زنان و مردان نادر، تاریخ نوینی را خلق کرده‌اند. مبارزه و عدم تسلیم در برابر فاشیسم خون‌ریز مذهبی بسیار شکوهمند و پر بهاء بوده است. آنان مبارزه را با ارزشهای والای انسانی ممزوج کرده‌اند. جهان ِ سیاست از بی‌اخلاقی مفرط حاکمان رنج می‌برد. معضل جهان ِ سیاستمداران، سقوط ارزشها و اخلاق است. مجاهدین از هم‌اکنون این معظل را در سطح کلان حل کرده‌اند. آنها عاری از عنصر استثمارند. سرِ دیگر این تدوام و ماندگاری را باید در «وحدت تشکیلاتی» و زیستن در یک زندگی جمعی ۵۷ ساله یافت. این هم از عجایب است: چهار نسل، نزدیک به شش دهه در کنار هم. رمز دیگر این تداوم، نگهبانی از ارزشها در حین مبارزه‌ای صعب و طولانی. این «ارزشها» کدامند؟

مجاهدین خود بخشی از آن را به ما یاد آور شده‌اند:

صدق ورزیدن، نفی خودپرستی

بی‌چشم‌داشتی و بی‌نام و نشانی

هنر شنیدن

بدهکاری یا منت دار بودن

به دل نگرفتن، یگانگی با جمع

فدا کردن، آرمان‌گرایی

این ارزشها «دارایی» مجاهدین هستند. سرچشمه خروشانی که هیولای منیّت و جنسییت را مغلوب می‌کند. سپری که پایداری در برابر «لویاتان» سرمست ِ ولایت فقیه را تضمین کرد. آیا بدون نبرد با هیولای درونی، امکان کشاکش با جرارترین اندیشه تاریخ معاصر یعنی شریعت آخوندیسم امکان‌پذیر بود؟ مجاهدین به صداقت گفتند نه، امکان‌پذیر نیست. باید خود را تغییر دهیم تا جهان را بتوانیم تغییر دهیم. مهاتما گاندی زمانی گفته بود «تو باید خود آن تغییری باشی که آرزوی دیدنش را در جهان داری». باید از خود آغاز کرد. باید اول خود را از اسب قیصر بزیر کشید، باید خود را از آبشار پرتاپ کرد و رویین‌تن شد. این همان پادزهر تمامی دسیسه‌ها، پلشتیها، و سیرکهایی است که مجاهدین را محاصر کرده‌اند. آنان مدام بر پیوند خود و انطباق هر چه بیشتر بر این ارزشها سوگند یاد می‌کنند؛ تعهد می‌دهند، امضاء می‌کنند و خود را صیقل می‌زنند. بدون تکیه بر یک انسان‌شناسی عمیق و پویا ادامه چنین پروژه انسان‌سازی غیرممکن است. راستی که جامعه ما از کمبود «انسان» رنج می‌برد. مجاهدین از هم‌اکنون دست‌اندرکار رفع این کمبود اند.

فقط این‌چنین عنصری صلاحیت و شایستگی نبرد با ملایان ِسیاه دل را دارد. خارج از این گزاره یاوه‌گویی است.

مبارک باد پنجاه و هفتمین سالروز تولد این «اجر عظیم» در دوران سیاه سلطنت هیولای ولایت فقیه.

مطالب مرتبط

انتخاب مسئول اول در اجتماع مجاهدین در پنجاه و هفتمین سال تأسیس سازمان ـ قسمت چهارم

انتخاب مسئول اول در اجتماع مجاهدین در پنجاه و هفتمین سال تأسیس سازمان ـ قسمت سوم

عزیز فولادوند: «اجر عظیم»، انفجار نور

لطفا به اشتراک بگذارید: