سالگرد درگذشت ستارخان فرمانده مجاهدان، فاتح تهران سردار ملی انقلاب مشروطیت ایران
با درود و تعظیم به ستارخان فرمانده تاریخی مجاهدان و فاتح تهران سردار انقلاب مشروطیت ایران
در سالروز درگذشت جگرسوز سردار ملی در اثر تیر خیانتپیشگان و مزدوران ارتجاع دوران در ۲۵آبان ۱۲۹۳
۲۵آبان سالروز درگذشت ستارخان، سردار ملی و پیشتاز نیروی مسلح انقلاب مشروطیت ایران است. سرنوشت ستارخان، همچون زندگی و نبردهایش برای آزادی، در تاریخ بهنشانه و سمبلی از انقلاب مشروطیت تبدیل شده است.
ستارخان در یکی از درخشانترین فرازهای ماندگار و تاریخی زندگیش در سختترین شرایط انقلاب مشروطه، با رشادت و فداکاری تعداد اندکی از یارانش، تعادل را چرخاند و بیرقهای سفید تسلیم را از سردر خانهها انداخت و با برافروختن شعلههای مقاومت و انقلاب در کوی امیرخیز تبریز، نقشی بیبدیل در پیروزی انقلاب مشروطه داشت.
دشمنان آزادی مردم ایران و میوهچینان انقلاب، بعد از روی کارآمدن دولت سپهدار تنکابنی با طرح توطئهیی رذیلانه، سردار ملی را به پارک اتابک تهران بردند و آنجا بود که ستارخان بعد از خلعسلاح در جریان یک درگیری مجروح و ۴سال بعد چشم از جهان فروبست.
مسعود رجوی ـ قرارگاه اشرف ۱۳۸۰
سابقهٔ تاریخی این مجاهدین برمیگرده به مجاهدین صدر مشروطه، حالا تکامل پیدا کردن، کتاب و میزان پیدا کردن، در چهار چوب ایدئولوژی اسلام انقلابی خیلی بالا بردن، اما ۹۰ سال پیش تبریز رو قوای ارتجاع گرفته بود، عین الدوله اومد بهشدت سرکوب کرد، ستارخان شروع کرد با ۱۰-۱۵ نفر، مدتی بعد تبریز آزاد شد، داشت نزدیک میشد نیروی مجاهدین به یک ارتش آزادیبخش، نیروی نظامی خیلی کارآرایی در آن روزگار تبریز رو آزاد کرد، قوای ارتجاع رو سرکوب کرد، اگر بخوانید در تاریخ مشروطه خیلی انگیزندهاست داشت تبدیل میشد به یک ارتش مردمی، قوای قزاق روسیه سابق هم جا زده بودند، برای اینکه عصرها مردم میومدن میدون مشق درست کرده بودن، مشق میکردن، نظام جمع میکردن. در کتاب ”تاریخ مشروطه“ نوشته که بچههای تبریز بعد از مدتی، که قبلاً یک ترقه مثلا همه را بهم میریخت، دیگه با بمب و نمیدونم سلاح و گلوله و فلان و اینا آشنایی پیدا کرده بودن، لکن بعداً خاتمیچیهای روزگار که در تهران بودن، در صدر مشروطه سردار رو با سالار آوردن به تهران برای اینکه بمالوننشون و بعد در پارک اتابک ریختن مجاهدین را خلعسلاح کردن یک تیر هم خورد به زانوی ستارخان و دیگر تمام، چون تنها نیرویی که میتونست دفاع کنه، تهران که رفته بود، نیروی مجاهدین بود که مشروطه رو برگردوند در برابر یورش ارتجاع، یورش محمدعلی شاه. وقتی که تبریز بالا گرفت تهران هم پشت گرمی پیدا کرد. شایع بود که وقتی غذا نبود، اونقدر همبستگی مردم با هم زیاد بود که یونجه رو میخوردن بدون اینکه احساس فشاری بکنن، برای اینکه این روحیه انقلابی و ملی که بعد از سالیان سال همیشه مورد ایلغار قوای قزاق بوده یا قوای عثمانی بوده یا از تهران یکی میومده سرکوب میکرده، واقعیت اینه که تبریز بود که تهران را شوراند و بعدم فتح کرد، لکن از آنجا که یک حزب انقلابی نبود، همینکه فراخواندند ستارخان و باقرخان را به تهران، دیگر مجاهدین آن زمان که با ستارخان اومده بودن اینها را ایزوله کردن، تعداد اندکی بودن، و بعد هم خلع سلاح، مشروطه اینطوری به گور سپرده شد
انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران علیه دیکتاتوری و وابستگی
مسعود رجوی ـ ۲۲بهمن ۱۳۷۷
در روز ۱۲مرداد۱۲۸۹، یکسال بعد از فتح تهران بهدست مجاهدان آزادیستان مشروطه و سرنگونی محمدعلیشاه قاجار، وزیر خارجه انگلیس و وزیر مختار روس در مورد خلعسلاح ستارخان و مجاهدینش باهمدیگر گفتگو کردند و دوروز بعد حاصل توافق را در مجلس شورای میوهچینان انقلاب مشروطه بهتصویب رساندند. روز بعدش هم چرخها بهکار افتاد و سردار ملی و مجاهدین همراهش، با نیروهای «دولت انقلابی مشروطه» مثل مرتجعین کنونی آن زمان هم میگفتند به خودشون دولت انقلابی مشروطه بله با نیروهای دولت انقلابی مشروطه که با جانبازی همین مجاهدین بهقدرت رسیده بود، سردار و مجاهدین همراهش در پارک اتابک تهران محاصره شدند و دزدان انقلاب از هر طرف بر روی آنها آتش باز کردند.
در تاریخ مشروطیت ایران نوشتهاند که ستارخان برای جلوگیری از درگیری خیلی تلاش کرد، اما اون دولت، دولت وقت «خرسندی نداشت شکار را از دست بدهد و از فرصتی که برای برانداختن یک مرد دلیر، مرد دلیر بهنام پیدا کرده بود، سودجویی ننماید. فردای آنروز در کوچههای تهران دیگر مجاهدی دیده نمیشد. مردم تهران از پیشآمد سخت افسردگی داشتند و آنچنانکه در تاریخ مشروطه نوشته شده همهشون دلسوزی میکردند و با آنکه دولت "حکومت نظامی" برپا کرده بود و سختگیری میکرد، بازارها را باز نمیکردند». خائنین اما، سردار را ستارخان را مجروح و خونفشان خانهنشین کردند و «برای پردهپوشی بر سیاهکاری خود، همیشه از ستارخان نکوهشها میسرودند و تا میتوانستند بهکاستن از ارج او میکوشیدند. به این ترتیب، انقلاب عظیم مشروطیت ایران و جنبش رهاییبخش ملی در سطح سراسری بهمدت بیشاز ۴دهه به عرصه دستاندازی و تطاول ارتجاع و استعمار تبدیل شد
مسعود رجوی ـ۱ شهریور ۱۳۶۶
تأسیس این ارتش آزادیبخش بمثابه یک بازوی مسلح و استوار و پراقتدار مردم ایران، از خیلیوقت پیش در صدر آرزوهای همهٔ آزادیخواهها و نیروهای میهندوست و میهنپرست این مرزوبوم بوده در صدر آرزوهای همهی مشتاقان استقلال و آزادی ایران بوده. و کمبودش یکی از مهمترین حلقههای گمشدهٔ تاریخ ما، یعنی تاریخ جنبشهای مستمر مردم ایران در دوران معاصره. از اون مجاهدهای آزادیستان صدر مشروطه تا همین امروز تا مجاهدین خلق ایران.
از ستارخان گرفته تا مصدق فقید، پیشوای نهضت ضداستعماری مردم ایران، همهٔ اونها همهی این جنبشهای میهنی و مردمی، تنها با در اختیار داشتن یکچنین ارتشی میتونستند در برابر یورش و ایلغار ارتجاع و استعمار، در برابر سلطهٔ مجددِ دشمنان آزادی و استقلال ایران چنانکه باید مقاومت بکنند و از بروز فجایع بزرگی مثل کودتای ننگین ۲۸مرداد و یا سایر شکستها ممانعت کنند. تنها با پشتگرمی به یک ارتش آزادیبخش ملی و مردمی میشد پیروزی پایدار را برای مردم ایران تضمین کرد. تا اینکه بهار آزادی، اونقدر تند و زودگذر نباشه.
مسعود رجوی در میتینگ تبریز ـ ۲۰اسفند ۵۸
... در تاریخ جدید ایران، اصل و نسب تاریخی ما به مجاهدین صدرمشروطه میرسد، به ستار و باقر. تفنگ سردار را بوسیدیم و به دوش انداختیم
از حیث عقیده و مرام هم ما ادامه کمالیافتهٔ همان اسلامی هستیم که در غریو گلولههای سردار نطفه بست، وقتی که پرچمهای سفید ننگ و تسلیم را از هم میدرید و پرچم سرخ حسینی را بر در خانههای تبریز به اهتزاز در میآورد، اسلامی که در غریو تفنگهای مجاهدین، همهٔ محلات تبریز را از ارتجاع و استبداد تهی کرد. هزاران هزار بار از میان آتش و خون گذشت، برعلیه استعمار شورید، روی اسب سردار، کوه و دشت را نوردید، در مروت و مردمدوستیعلیگونه، در سردار تجلی کرد. با نامردمان هرگز سازش نکرد. جانب محرومان را هیچوقت رها نکرد. مگر نیست که سردار میگفت من از دولت سر همین پابرهنههاست، که به سرداری رسیدهام و راستی و راستی که این اسلام واقعی تازه پرده از رخ برمیداشت و چه رنجها و چه محرومیتها و چه تهمتها که تحمل نکرد. یک روز در کسوت، سردار به کالسکه نشاندنش و در شب عید درست سال۱۲۸۹ از تبریز محترمانه به تهران تبعیدش کردند بعدآنجا همه، متلکهای بهاصطلاح روشنفکرها، و فلانالدولهها و فلانالسلطنهها را نثارش کردند. که این سردار لهجه دارد و این سردار سواد ندارد، تادر پارک اتابک به تیر دشمنان جرّار زانویش را فلج بکنند، دقمرگش بکنند ولی سردار که نمرد، در تهران ریشه کرد، سرچشمه شد، نه آتشکده شد، مگر نه که از سرزمین آذر؟ از آذرآبادگان آمده بود. یک شعلهاش رفت به گیلان جنگید و جنگید ”کوچک خان“ شد، شعلههای دیگرش رودبارهای پرخروش دیگرش، هر کدام راه ولایتی را در پیش گرفتند. رفتند و همه جا آتش بپا کردند. پیام آذرخش را از آذرآبادگان بردند و در فراز همه کوهها و جلگهها بپا داشتند. ”مدرس“ ها شدند، ”مصدق“ ها شدند، ”فاطمی“ ها شدند. سرداران همه جا ریشه کردند، بچه کردند و امروز ما نوادههای آنها هستیم. و خدا کند که باشیم.
ترانه ترکی اوغلو وطنین با ترجمه فارسی
سن وطنیمین نورو گوزی سن ۲ تو نور چشم وطنم هستی
شان گلجه ین گولن اوزوسن ۲ تو چهره خندان آینده با شکوه هستی
عزتلی شانلی یولی دواملی اوغلو و طنین ۲ ای مقتدر و با شوکت، ماندگاری ای فرزندوطن
غرور یارادیر گئچمشین سنین گذشتهات غرور و افتخار میافریند
یانیب پارلاییر گویدن اولدوزون همچون ستارهای میدرخشد و نورمیفشاند
عزتلی شانلی یولی دواملی اوغلو و طنین ۲ ای مقتدر و با شوکت، ماندگاری ای فرزند وطن
دللرده گزیر شانین شهرتین ۲ عظمت و آوازه تو بر زبانها جاری است
هنرکوستریر سنین غیرتین ۲ از غیرت تو هنرها نمایان میشود
عزتلی شانلی یولی دواملی اوغلو و طنین ۲ ای مقتدر و با شوکت، ماندگاری ای فرزند وطن
هران که سنین اوجالیرادین هر لحظه که نام و آوازه تو اوج میگیرد.
یئتر اللرین ظفر بایرامی عید پیروزی در دسترس خلقها است
عزتلی شانلی یولی دواملی اوغلو و طنین ۲ ای مقتدر و با شوکت، ماندگاری ای فرزند وطن
مطالب مرتبط
فعالیت کانونهای شورشی به مناسبت سالگرد درگذشت ستارخان سردار ملی