به یاد پدر طالقانی روح راستین انقلاب ضدسلطنتی بهمناسبت سالگرد فقدان دریغانگیزش
به یاد پدر طالقانی
روح راستین انقلاب ضدسلطنتی
بهمناسبت سالگرد فقدان دریغانگیزش
در۱۹شهریور ۱۳۵۸
پدرطالقانی :«وقتی اسم مجاهدین برده میشد اعصاب اینها بهم میلرزید از اسم مسعود رجوی وحشت داشتند از اسم خیابانی وحشت داشتند»
صبح روز ۱۹شهریور ۱۳۵۸ پدر طالقانی این روح بزرگ و راستین انقلاب ضدسلطنتی پس از ۴۰سال مبارزه مستمر علیه دیکتاتوری و استبداد و تحمل سالها رنج تبعید و زندان از دامان پرمهر خلق بسوی ابدیت پرکشید.
نام بردن از پدر طالقانی
بهعنوان رهبر انقلاب ضدسلطنتی رودرروی خمینی
در اجتماع بزرگ دانشگاه تهران ۲ روز پس از وفات پدر
۲۱ شهریور ۱۳۵۸
برادرمجاهد مسعود رجوی - دانشگاه تهران-بزرگداشت پدر طالقانی ۲۱ شهریور ۱۳۵۸
«حالا معلم، رهبر و فرمانده ما به خاک افتاده و به خدا پیوسته… راستی بچهها چطور باور کنیم که بیپدرشدیم، آقای ما مرده، نه نه، مگه میشه همچین پدری بمیره، کفش و عصا و سلاحش رو همونطوری دم در بگذارین، حاضر و آماده، پدر طالقانی باز میگرده، اگر کسی پرسید کی میاد؟ بگین وقت بهار بگین موقع لالهزار وقتی لالهها دوباره به گل نشستند، اگر باز هم پرسیدند کجا میشه دیدش و کجا میشه پیداش کرد، از اون جا که گفتیم روح مجسم انقلاب ما بود بگین توی چشمهسارها اون جا که ماهیهای سیاه کوچولو گستاخی میکنند و خلاف جریان شنا میکنند، اون جا میشه دیدش، در هر کجا که ابوذری هست و اعتراض در هرکجا که مالکی هست و شمشیر در هرکجا که مالکی هست و شمشیر از نیام کشیده، در هرکجا که علی وار چهرهٔ راستین اسلام و تفسیر واقعی قرآن هست، وقتی که میخروشیم میجنگیم و وقتی که میفهمیم».
پدر طالقانی مبارزات خود را از آغاز نوجوانی در حکومت رضاخان شروع کرد و در زمان سلطنت محمد رضاشاه خائن این مسیر را ادامه داد و همواره در صفوف مقدم جبهه میهنی و مردمی علیه دیکتاتوری حاکم و ارتجاع مذهبی قرار داشت.
آخرین سخنرانی پدر طالقانی: «این هدف این پیامبر بود یعنی آزاد کردن مردم، آزاد کردن از تحمیلات طبقاتی، آزاد کردن از اندیشههای شرکی که تحمیل شده، آزاد کردن از احکام و قوانینی که بهسود یک گروه و یک طبقه بر دیگران تحمیل شده، در مقابل فرهنگ تحمیلی، در برابر اقتصاد تحمیلی، در برابر قوانین تحمیلی، در برابر محدودیتهای پلیسی که گاهی به اسم دین بر مردم تحمیل میشود که از همه خطرناکتر است».
در مقطع کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ و آن هنگام که آخوند کاشانی و امثال خمینی علیه مصدق در کنار دربار و استعمار قرار گرفتند، پدر طالقانی حامی مصدق و در کنار مردم بود و پس از بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران نیز به حمایت از مجاهدین برخاست.
پس از آزادی مسعود رجوی و موسی خیابانی از زندان شاه در آستانه پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، پدر طالقانی مشتاقانه به دیدار آنها شتافت:
پدر طالقانی:
«وقتی اسم مجاهدین برده میشد اعصاب اینها بهم میلرزید از اسم مسعود رجوی وحشت داشتند از اسم خیابانی وحشت داشتند»
افکت از سخنان برادر مجاهد مسعود رجوی -۱۳۸۹
«۱۹شهریور درگذشت پدر طالقانی هم بود. روحش شاد که روح راستین انقلاب ضدسطلنتی بود. و به همین خاطر روح پلید شیطان، خمینی، چشم دیدنش را نداشت. یاد پدر به خیر که موقع تصویب قانون اساسی ولایت فقیه تنها کسی بود که در مجلس خبرگان برای اعتراض بر روی زمین مینشست، با پای افزاری در پیش و عصایی که به او تکیه میکرد. هم او بود که میگفت استبداد زیر پرده دین خطرناکترین نوع استبداد است. هم او بود که در مورد شوراهای مردمی گفت صدها بار گفتم اما نکردند و میدانم که چرا نکردند. پدر طالقانی پیشاپیش به ما گفته بود که فکر نکنید که درافتادن با عمامه ولایت به همون سادگی در افتادن با تاج شاه است. میگفت که خیلی فراتر از این چیزهاست، و می خواست بگوید که اینها حاملان یک تاریخ شرک و کفر و جاهلیت و ارتجاع هستند».
آخرین خطبه پدر طالقانی- نماز جمعه تهران – ۱۷ شهریور ۱۳۵۸
« صدها بار من گفتم که مسأله شورا از اساسیترین مسأله اسلامی است. حتی خدا به پیغمبرش با اون عظمت میگوید با این مردم مشورت کن به اینها شخصیت بده. بدان اینها که. مسئولان بدانند که مسئولیت دارند متکی به شخص رهبر نباشند. ولی نه اینکه نکردند میدانم چرا نکردند. هنوز هم در مجلس خبرگان بحثه. در این اصل اساسی قرآن که به چه صورت پیاده بشود. باید، شاید یا اینکه میتوانند. نه این اصل اسلامیه
یعنی گروههایی افرادی دستاندرکار شاید اینطور تشخیص بدن اگه شورا باشه دیگه ما چکاره هستیم؟ شما هیچ برین دنبال کارتون این خطرناکترین تحمیلات یعنی اونچه که از خدا نیست از جانب حق نیست اونها را به اسم خدا به دست و پای مردم ببندن و مردم را از حرکت حیاتی باز دارند حق اعتراض به کسی ندهند حق انتقاد ندهند حق فعالیت آزاد به مردم و مسلمانها و مردم آزاده دنیا ندن این همان اصر است این همون اغلاله شاید بعضی از دوستان ما بگویند آقا شما چرا این مسائل را در میان توده مردم مطرح میکنید بیایید در مجلس خبرگان میگم بین موکلین شما من حرف میزنم خودرایی و خودخواهی را کنار بگذارید گروه خواهی و فرصتطلبی و تحمیل عقیده یا خدایی نخواسته استبداد زیر پرده دین را کنار بگذارید و بیایین با مردم با دردمندها با رنج کشیدهها با محرومها هم صدا شوید».
بیشک خطیرترین دوران حیات پدر طالقانی ایستادگی در مقابل هیولای استبداد دینی بود که آن را بدترین نوع استبداد میدانست و در جلسات اولین مجلس خبرگان نیز که تحمیل خمینی به جای مجلس مؤسسان بود، به نشانه مخالفت بر روی زمین مینشست و تا روزی که در قید حیات بود آنها نتوانستند قانون ولایت فقیه را مطرح و تصویب کنند. او که سد استواری در مقابل انحصارطلبی و دیکتاتوری خمینی بود، پیوسته بر اهمیت تشکیل شورا ها تأکید میکرد. پدر طالقانی بهویژه در مقابل کین توزی و برچسبهای خمینی ساخته علیه مجاهدین به دفاع از فرزندان مجاهدش برخاست و آنانرا شاگردان مو من و دلداده مکتب قرآن توصیف میکرد.
پدر طالقانی:
«آنها گوهرهای بودند که در تاریکی درخشیدند حنیفنژاد بدیع زادگان عسکر زاده مشکینفام ناصر صادق از همین تابندگان بودند اینها راه جهاد را گشودند. درود و رحمت خداوند و همه خلق بر روان اونها باد»
مسعود رجوی - از کتاب استراتژی قیام:
چند روز پس از بازگشت به تهران، از طریق رادیو و مطبوعات آن زمان خبردار شدیم که هواپیمایی که ۹زندانی را از دبی به بندرعباس میآورده به سمت بغداد تغییر جهت داده و زندانیان و ۳نفر دیگر با آنها در بغداد پیاده شدهاند.
دولت عراق که تا آن زمان هیچگونه آشنایی با سازمان مخفی مجاهدین نداشت، بهشدت بیمناک بود که توطئهیی از جانب رژیم شاه و ساواک در کار باشد.
بنابراین در پاییز۱۳۴۹، مجاهدانی را که با آن هواپیما بدون اطلاع قبلی سررسیده بودند، جهت بازجویی و شکنجه شدید برده بودند.
در این هنگام سازمان در تهران، بهدنبال این بود که چگونه اعتماد دولت عراق را جلب کند که این افراد نفرات رژیم نیستند. بنیانگذاران سازمان، محمد حنیف و سعید محسن موضوع را با پدر طالقانی در میان گذاشتند. پدر طالقانی یک شب با اتوموبیلی که سعید کرایه کرده بود به «پارک وی» آمد و در همین خودرو در زیر نور تیر چراغ برق خیابان در داخل یک تقویم با جوهر نامریی نامهیی بهخمینی نوشت تا نزد دولت عراق وساطت کند و مجاهدین زندانی و تحت شکنجه آزاد شوند.
ولی خمینی حتی از یک معرفی ساده و اطلاع پیام مکتوب آیتالله طالقانی بهدولت عراق خودداری کرد. آخوند دعایی که در نجف همراه خمینی بود در این باره مینویسد «این نامه بهصورت نامریی نوشته شده بود… وقتی بهخدمت امام رسیدم، آن نوشته را ظاهر کردند. آیتالله طالقانی برای اینکه امام اطمینان پیدا کند… بهعنوان نشانه خاطرهیی را که با امام و آقای زنجانی داشتند برای او نقل کردند… منظور آقای طالقانی از این پیغام این بود که امام از مسئولان عراق بخواهند که این گروه را آزادکنند. در هر صورت، بعد از این همه جریانها، امام فرمودند: من باید فکر کنم…» روز بعد هم خمینی بهدعایی میگوید «اگر الآن آقای طالقانی و آقای زنجانی هم اینجا نشسته باشند و هر دو هم این را بهمن بگویند، من نمیپذیرم».
آخوند دعایی درباره تعبیر آیتالله طالقانی از مجاهدین مینویسد «مرحوم آیتالله طالقانی… در نامهیی که بهامام نوشته بود، تعبیرش این آیه شریفه قرآن بود: آنهم فتیهآمنوابربهم و زدناهم هدی آنان جوانمردانی هستند که بهپروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم که تعبیر قرآن از جوانمردان اصحاب کهف است».
دلیل خودداری خمینی از انتقال ساده یک پیام به دولت عراق که نمایندگان آن در دسترس و در ارتباط دایمی با او بودند، چیزی جز ترس و بزدلی در برابر رژیم شاه نبود. خودش در سال ۴۶ بههویدا نخستوزیر شاه تظلم کرده و نوشته بود:
«آیا علمای اسلام که حافظ استقلال و تمامیت کشورهای اسلامی هستند، گناهی جز نصیحت دارند؟»
بنابراین خمینی نمیخواست که از این حیث خشی بر پروندهاش در برابر شاه و ساواک او بیفتد که از یک نیروی انقلابی مخالف حتی در حد انتقال یک پیام حمایت کرده است.
اما آنچه را که خمینی در معرفی مجاهدین زندانی بهدولت عراق انجام نداد، بلادرنگ، عرفات و نماینده او در بغداد انجام دادند و برادران ما که سردار خیابانی هم در شمار آنها بود، پس از چندی آزاد شدند و از آنجا به بیروت و سپس پایگاههای الفتح در سوریه رفتند.
سخنان برادر مجاهد مسعود رجوی در ۳۰دی ۱۳۸۸
قبل از وفات پدر طالقانی در ۱۹شهریور ۵۸پشتمان به او گرم بود. پدر طالقانی بهراستی روح راستین انقلاب ضدسلطنتی بود. خمینی از اینکه آقای طالقانی را در سخنرانی بهمناسبت 4خرداد 58که در ترمینال خزانه در جنوب شهر تهران برگزار شد، کاندیدای ریاستجمهوری کرده بودیم بهشدت گزیده و پر کینه بود اگر چه من در این سخنرانی منتهای احترام را برای شخص خمینی قائل شدم و از خود او خواستم که خودش تکلیف شرعی کند تا آیتالله طالقانی مسئولیت ریاستجمهوری را بپذیرند. بگذریم که خمینی بهشدت از این بابت بهقول خودش“ سیلی خورده ”و زخمخورده بود. چرا که خوب میفهمید هدف ما از ریاستجمهوری آقای طالقانی محدود کردن قدرت انحصاری او و در یککلام رفرم و اصلاح در حکومت دینی و رژیم ولیفقیه است.
بعد از این معرفی، یکبار که به دیدار پدر طالقانی در محل اقامتش که یک طبقه از آپارتمان پدر رضاییهای شهید در خیابان تخت جمشید بود، رفتیم، پدر با عتاب و تغییر به من گفت چرا اینکار را کردید؟ شما که به من نگفته بودید. اما اینها (اشارهاش به جماعت خمینی بود) که باور نمیکنند و بر سر من میریزند.
من گفتم: اگر از قبل به شما میگفتیم، برایمان روشن بود که مخالفت خواهید کرد، اما حالا دیگر فایده ندارد چون مردم بالاترین مژدگانی را دریافت کردهاند و دست بردار نخواهند بود.
وقتی در سال ۵۷، قبل از سقوط شاه، پدر طالقانی از زندان آزاد شد، بیش از یک میلیون تن از مردم تهران به در خانهٔ پدر رفتند و از او استقبال کردند. در انتخابات خبرگان هم، با بیش از دو میلیون رأی نماینده اول تهران و در حقیقت تمام ایران بود. خمینی چشم دیدن پدر طالقانی را نداشت و حتی بعد از وفات پدر، در پیام تسلیتش هم، او را حجت الاسلام طالقانی خطاب میکرد.
برادر مجاهد مسعود رجوی در رمضان۱۳۹۳
در اول شهریور ۵۰سازمان لو رفت و ضربه اساسی را خوردیم ۹۰ درصد کلیه کادرها و امکانات از مرکزیت تا هواداران در رابطه دستگیر شدند، در اواخر مهر حنیف بنیانگذار را گرفتند که شروع رمضان بود. آنجا پدر طالقانی در مسجد هدایت غوغا میکرد. نفس همین دستگیریها، انگار فتیله انقلاب ضدسلطنتی را روشن کرد که بسیاری از شما آن را به یاد دارید.
این حرفهای پدر طالقانی، مربوط به رمضان آن سال است که یک ماه بعد به زیر چاپ رفته و ماه بعد در غفلت رژیم شاه اجازه انتشار گرفته و در دی ۵۰منتشر شده است. کما اینکه بالاترین اهرم فشار روی خمینی شد که یکی دو ماه بعد، مضافاً بر نامه منتظری در مورد ضرورت حمایت از مجاهدین فتوی داد که یکسوم سهم امام متعلق به جوانان مسلمان میهندوست است. خمینی جرأت اسم آوردن از مجاهدین را نداشت. مثل همین امروز اسم آوردن از مجاهدین در آن زمان هم مرز سرخ رژیم شاه بود.
حالا در سال ۱۳۵۰ اول از همه پدر طالقانی با این درک و فهم از قرآن بود که در متنی که الآن در صفحه ۱۷۳خواندیم اولین بار نوشت: چون مردان بدر و احُد، اصحاب علی، یاران سیدالشهداء، مسلمانان مجاهد امروز و در سرزمینهای اسلامی، مجاهدین آفریقا (مجاهدین الجزایر را میگفت) و آسیا (دوباره منظور مجاهدین خلق است) اشاره به مجاهدین خلق است که بهتازگی دستگیر شده بودند
پدر گفت، آنان از میان تودههای زبون و استعداد مرده و بیتفاوت که در شهوات و هوسهای خود دفن شده بودند بپا خاستند و رشتههای علاقه را بریدند و تن به مرگ دادند. در یککلام هم در مسجد هدایت و هم در این سند که باعث دستگیری خودش شد در شروع تفسیر همین آیات مصداق ”و هُم الوف“ را“مسلمانان مجاهد امروز“ معرفی کرد.
یعنی در تفسیر آیه، آن را به مجاهدین ارجاع داد و در پاراگراف آخر هم دیدیم که گفت: «اینها نمودار فضل خداوندند».
چنانکه گفتم مأمور سانسور ساواک در آن زمان معنی این حرفها را نفهمیده بود اما بعداً که همه جا پیچید، به همین خاطر پدر را گرفتند و در پرونده او، هم در ساواک و هم در دادگاه نظامی، حمایت و حتی عضویت او در مارکسیستهای اسلامی که برچسب آن روزی مجاهدین بود، آمده بود.
پدر طالقانی روح راستین انقلاب ضدسلطنتی
پیوسته در تبعید یا زندان در ۴۰سال مبارزه
علیه استبداد شاه و رضاشاهی از سال ۱۳۱۸
گزیدهٔ گزارش روزنامهٔ اطلاعات
مسعود رجوی و موسی خیابانی
پس از آزادی از زندان در ۳۰دی ۱۳۵۷
در اولین دیدار با پدر طالقانی
مسعود رجوی:
فرزندان شما برعقایدشان استوارند
اینها مورد فرصتطلبانهترین هجوم قرار گرفتند
مورد طعن ولعن و مسخره قرار گرفتند
دچار پیکانهایی شدند که ازپیکانهای زهرآگین دشمن
واقعاً کوبندهتر ومسمومتر بود اما ایستادند
پدر طالقانی:
ما به آخر خط رسیدهایم شما باید تا پایان آنرا ادامه دهید
ثمره کوششها اکنون دارد رسیده میشود
شاید هم اراده خدا بود که شما بمانید و این راه را طی کنید
این راه دیگر بهعهده شماست که بپیمائید
روزنامه اطلاعات شنبه ۳۱شهریورماه ۱۳۵۸ – شماره ۱۵۹۵۸ صفحه ۱
اختصاصی اطلاعات
گفتگوی منتشر نشدهای از «پدر» طالقانی (ص ۱۳)
پدر طالقانی در اولین دیدار با رهبران ازقید رهاشده مجاهدین خلق در منزل رضاییها:
ما به آخر خط رسیدهایم، شما باید تا پایان آنرا ادامه دهید
آیتالله طالقانی: وقتی اسم مجاهدین برده میشد بازجوها و شکنجهگرها، کنترلشان را از دست میدادند.
در چنگال دشمن باز قدرت شما فائق بود
اگر یک ایدئولوژی بت شد، خودش مخرب است
زنده یاد آیتالله طالقانی و مسعود رجوی در نخستین روز رهایی رهبران سازمان مجاهدین خلق. پدر طالقانی، برای دیدار فرزندان مبارز خود به منزل رضائیها رفته بود.
اشاره:
پائیز سال پیش وقتی «مسعود رجوی» و «موسی خیابانی» از رهبران سازمان مجاهدین خلق ایران پس از هفت سال از زندان و شکنجهگاههای رژیم منفور پهلوی آزاد شدند، مجاهد نستوه آیتالله طالقانی در منزل رضائیها به دیدارشان شتافت و پیشانی فرزندان مجاهد خود را بوسید. در همین جلسه، رجوی و خیابانی و سپس آیتالله طالقانی، سخنانی ایراد نمودند ما متن سخنان رجوی و خیابانی وفرمایشات آیتالله طالقانی را در آن جلسه تاریخی. از روی نوار پیاده کردیم که بهطور اختصاصی درپی میآید.
پیکانهای زهر آگین
روزنامهٔ اطلاعات – ۳۱شهریور۱۳۵۸
در آغاز «مسعود رجوی» از رهبران مجاهدین خلق طی سخنانی در محضر آیتالله طالقانی گفت: مدتهای زیادی بود که، فرزندان شما، فرزندان مجاهد شما، اشتیاق دیدار پدر فکری و عقیدتی و مکتبی خودشان را از نزدیک داشتند. این واقعاً یک حقیقت است که اگر ما و برادران ما چه شهید، چه اسیر و چه زنده، ارزشی داریم از اسلام داریم. نخستین بار این شما بودید که این ارزشهای مثبت را در ارواح ما وقلوب ما کاشتید و بذرپاشیدید. تمام مجاهدین بدون استثناء مبارزه مکتبی و مبارزه مرامی را از شما درس گرفتند و جای تردید نیست که اولین پرتوهای قرآن را پرتوهای واقعی قرآن را، آن قرآنی که میتوانست جوانهای ره گم کرده را در اسلام استوار بدارد، شما به ما دادید. چه نام با مسمایی داشت این مسجد هدایت هم برای ما و هم بنیانگذاران سازمان، آنهایی که دست نوازش شما همواره بر سرشان بوده است.
حضرت آیتالله، پرحرفی بخودی خود کار گناهی است، این گناه وقتی مضاعف میشود که در حضور شما بهعمل میاید. بهخاطر عزیز بودن وقتتان. اما اگر به اشتیاقمان توجه کنید ما میبایستی هم گزارش 14سال سازمانی وهم گزارش 7سال زندان را ابتدا خدمتتان تقدیم کنیم، که در یککلام گزارش ایستادگی در خدمت ایدئولوژی بود که چنانکه گفته شد پیشگامش بودید ولی من در اینجا قصد ورود به این مطلب را ندارم. یک نکته را واقفید در حقیقت جوهر همه جنگها، جنگ ایدئولوژیها و جنگ عقاید و جنگ مکاتب همیشه یک شکست سیاسی یا یک رسوایی اجتماعی یک بازتاب و تبیین فلسفی و عقیدتی خواهد داشت.
قدرت تعیینکننده، قدرت ایدئولوژیک است.
این آن نیاز مبرمی است که نسل جوان ما میخواست و باز هم میخواهد که در عرصه هماوردی و پیکار مکتب ها، مکتبی داشته باشیم که نتوانند از آن ایراد بگیرند، مکتبی داشته باشیم که ترقی را، تعالی را، وحدت اجتماعی را قسط را (تفسیر زیبا وپر معنای سوره آل عمران) جامه عمل بپوشانیم و ما دنبال این بوده و هستیم و طبیعتاً همانطور که برادرم گفت در هر راهی نشیب و فراز است ولی تصدیق میفرمایید که هیچوقت گناه خالدبن و لیدها را به پای اسلام و به پای علی نمینویسند، تصدیق میفرمائید که هیچوقت گناه کاتب وحی را که گویا میگویند معاویه هم بوده بپای خود وحی نمینویسند، این درست داستانی است که ما گذراندیم ومیگذرانیم، یک نکته را فقط از گزارش این چند سال باید خدمتتان عرض کنم و آن دین اسلام است، آن کلام که اول بار شما درگوش ما خواندید، آزمایشش را داد. آزمایش ایستادگیاش را در مقابل سایر مکاتب، گواهش این فرزندانی هستند که امروز از زندان آزاد می شوند. فرزندان شما و برعقایدشان استوارند، اینها مورد فرصتطلبانهترین هجوم قرار گرفتند، مورد یورش قرار گرفتند. مورد طعن و لعن و مسخره قرار گرفتند. دچار پیکانهایی شدند که از پیکانهای زهرآگین دشمن واقعاً کوبندهتر و مسمومتر بود، اما ایستادند. شما پایهگذار چنین اسلامی بودید، من بةشما تبریک میگویم واقعاً جای تبریک دارد، چون فرزندان شما ایستادند و این ایستادگی را حتماً ما بایستی در نخستین نشستها و نخستین برخورد از شما تشکرش را بکنیم و به مردممان و خلقمان اعلام بکنیم که در میدان نبرد ایدئولوژیها ما به آنجایی رسیدیم که از حملات نترسیدیم، گواهش آنهایی است که زیر فشار ایستادند و بر کلمه توحید ایستادند.
کاروانی از شهیدان
سپس «موسی خیابانی» ضمن سپاس از حضور آیتالله طالقانی رشته سخن را بهدست گرفت و گفت:
بسم الله الرحمن الرحیم و هو الواحد القهار.
در واقع هر آنچه گفتنی بود برادرم مسعود تمامش را گفت من جدا از آن چیزی ندارم که عرض کنم و بنابراین با التهابی که از دیدار آیتالله طالقانی به من دست داده. باعث میشود که نتوانم روان و آسان صحبت کنم. همانطوریکه «مسعود» گفت ما خود را فرزاندان شما میدانیم و شما را پدر عقیدتی خود میشناسیم. من یادم هست، سالهایی که تازه به تهران آمده بودم، حدود سال ۴۶ ،۴۷ شما تازه آن موقع از زندان آزاد شده بودید و اولین دفعهای که به زیارت شما نایل شدم در یکی از شبهای احیای ماه رمضان بود، هنوز یادم هست که در نیمههای شب بعد از سخنان شما چقدر با روحیه سرشاری محضر شما را ترک کردم و باز هم یادم هست که در سالهای بعد در همان شبهای احیاء برادر شهیدم محمد حنیفنژاد، احمد رضایی و دیگر برادران شهیدم با سعید محسن با چه روحیه سرشاری محضر شما را در شبهای احیای ماه رمضان ترک میکردیم و با چه امید و آرزویی محضرتان را ترک میکردیم.
ما به آن رسیده بودیم که بنا به تعبیری که امام علی بن ابیطالب در نهجالبلاغه در توصیف آنانکه بپا میخیزند برای اجرای رسالتی، ما چنین فکر میکردیم که باید اندیشه و ایدئولوژی قرآن را در این زمان و در این شرایط اجتماعی و تاریخی بر نوک سلاحمان و بر نوک تفنگمان حمل کنیم و این چنین راهمان را باز کنیم ما فکر میکردیم که در این شرایط اجتماعی و تاریخی راهی جز این برای پیروزی ما و برای اثبات حقانیت این اعتقاد وجود ندارد ما در دنیای عجیب و غریبی قرار گرفته بودیم و قرار گرفتهایم. مدعیانی بسیار همیشه در کنار ما وجود داشتند، مدعیان افکار و مکاتب دیگر که اگر آنها را ناچیز بشماریم تصور میکنیم موجب عقب افتادگی خودمان میشود. ما فکر میکردیم که با وجود این همه حریف زبردست در میدانی جز آنچه عرض کردم راهی برای اجرای رسالت قرآن وجود ندارد ما در این راه قدم برداشتیم در این راه پیش رفتیم و کاروانی از شهیدان تقدیم کردیم رضاییها تقدیم کردیم، حنیفنژادها تقدیم کردیم، محسن ها تقدیم کردیم و دیگر خواهران و برادران شهید. ما حرکت جوانی بودیم تجربه جدیدی بودیم و هر حرکت جدید و هر سازمان نوپا بهخصوص سازمانی با ویژگی سازمان ما در معرض خطرات بسیاری قرار داشت ما با یک رژیم خونآشام با یک رژیم دیکتاتور و یک دشمن پر تجربه روبهرو بودیم که از همان ابتدا شاید بهتر از خیلی کسان دیگر خطر را درک کرد و آن هم درست اعتقادات ایدئولوژیک ما را در معرض حمله قرار داد. اما بهرحال ما در راه خودمان پیش آمدیم فراز و نشیبی در هر حرکتی هست و در حرکت ما هم بود. ضرباتی خوردیم اما ما همچنان به راهی که انتخاب کرده بودیم و به اصولی که بدان پایبند بودیم و به اعتقادات ایدئولوژیک و قرآنی خودمان پایبند بودیم، ما فکر میکردیم که وارث میراثی هستیم که باخون شهیدان آبیاری شد و خودمان را موظف میدانستیم که باید با تمام قدرت از این میراث محافظت کنیم و در این راه کوشش کنیم من امیدوارم که ما توانسته باشیم و در آینده بیشتر بتوانیم در این راه که عرض کردم همان راه شماست و شما پیشگام این راه هستید و شما به ما الهام بخشیدید بتوانیم باز هم به وظایف خودمان عمل کنیم.
.
ثمره کوششهای من
آنگاه مجاهد کبیر آیتالله طالقانی، آغاز سخن کرده و در پاسخ سخنان رجوی و خیابانی گفتند.
اگرمن کوشش فکری کردم آرزو همین بود در این دنیای آشفته و دنیایی که مکتبهایی که از مغز بشرهایی تراوش کرده و دیدیم که مردم متحیر ، مردم مظلوم دنیا، مستضعفین دنیا، استعمار شده و استثمار شده دنیا در واقع همه اینها همه انقلابات همه قیامهای انبیاء تا مصلحین بزرگ بشر از درون و از عمق وجدان یک مطلب بیش نبوده و آن آزادی انسانها بوده از سرکوفتگی و از تحقیرهایی که به انسان شده است. همه آن حرکت فطری درونی که دست قدرت پرودگار و آن ربوبیت که همیشه قرآن ، تکیه میکند بر ربکم. ربک میدان برای آن ربوبیت و حرکت ربوبی برای انسان در محیط اضطراب باز شد این اصل مطلب است تجربیاتی که بهخصوص در این یکی دو قرن اخیر بشر برای این مسأله این حقیقت کرده و هنوز هم در راه است ما هم تجربهای داشتیم و داریم من همیشه امیدوارم بودم که بتوانم یک نسلی یک جوانهای مصمم ایمانی در این کشوری که. از جهت استعداد و هوش همیشه در عالم نمونه بوده بتوانیم بدنیا نشان بدهیم و راه جدیدی باز کنیم. خیال میکردم شاید ثمر این کوششهای امثال من که من هم جزیی از این حرکت بودم برای پنجاه سال دیگر شده صد سال دیگر شده محصولش را نسل آینده نسلهای آینده ببینند بحمدالله بهشکر خدا این نیرویی است که باهمه عوارض جسمی و ناتوانیهای بدنی که دارم ما را به حرکت واداشته هنوز سرپا نگه داشته میبینم ثمره این کوششها اکنون دارد رسیده میشود. این قرآنی که از ابتدا در یک زمانهایی که حتی گفتن تفاسیر قرآن نوعی کفر بود ما بهدست گرفتیم یک پرتوی از آن که به فکر من میآمد ارائه دادیم ولی این پرتوی است این ساحلی است آنهایی که اکنون استعداد فکری و تجربیات، دانشها، نیروی بدنیتان آمادهتر است نیز در همین ساحل قدم بردارند تا همانطوری که امیرالمومنین فرمود دریایی است که باید غواص های ماهری باشند که از جواهرات آن از گوهرهای آن استفاده کنند. همانطوری که گفتید دنیا ثابت کرده که قدرت سلاح و سپاه در مقابل فکر و عقیده و ایدئولوژی عاجز است انبیاء هم همین را نشان دادند. تاریخ هم همین رانشان داده شما هم الآن همین را میگوئید مشاهده میکنید میدانید چه قدرتهایی چه سلاحهایی چه کارشناسهایی بکار رفت ولی همه اینها بیتالعنکبوت بود در مقابل عقیده –پایداری و راه را پیمودند و تا پای چوبهدار صدای تکبیرشان فضا را پر کرده بود اینها ابتدای راه، به شما که ماندید، آنهایی که ماندند و از این سعادت عظمی محروم شدید شاید هم اراده خدا بود که باید بمانید و باید این راه را طی کنید. اگر اشتباهاتی بوده جبران کنید اگر نقصهایی بوده که تکمیل کنید و اگر نارسائیهایی بوده رساترش کنید و این راه دیگر بهعهده شماست که بپیمائید (در درون زندان یک قدرت قهاری که با کارشناسان خارجی و اسرائیلی و داخلی و این همه سپاه وقتی که در مقابل این شکنجه چیها و باز جوهایی که خودتان میشناسید و دیدید از نزدیک و اینهمه گروههای سیاسی که به اسمهای مختلف چپ و راست در زندان بودند، وقتی اسم مجاهدین برده میشد، اعصاب اینها به هم می لرزید، و کنترلشان را از دست میدادند. با اینکه اغلب در چنگال آنها بودید، این دلیل بر قدرت عقیده و ایمان به حقه، از اسم مسعود رجوی وحشت داشتند. از اسم خیابانی وحشت داشتند. این دلیل بر این است که در همین اوج قدرت دشمن به حسب ظاهر که همه در چنگال این دشمن گرفتار بودیم باز قدرت شما فائق بود.
این قدرتی است که نباید دست کم گرفت.
آنچه من نگرانم و بارها گفتم، این است که در این مبارزه حاد که بین قدرتی که مسلح است به سلاحهای روز و مردمی که هیچ سلاحی در دستشان نیست و اگر هم هست به کار نمیبرند درگرفته، و میبینیم که باز پیروزی با مردم بیسلاح است. آنچه که من نگران هستم، همین است که جوانهای ما هوشمندان، شما مردان و جوانهای با ایمان که وارث فکر قرآن هستید و ما به آخر خط رسیدیم، شما باید این راه را تکمیل کنید، این مبارزه تمام میشود به یک جایی میرسد، فرق نمیکند، حالا رفت، یک بتی شکسته شد، اما این کافی نیست باید همه بتها شکسته بشود و رانده بشود و هنوز خیلی بت سرراه داریم. اگر یک مهرهای از بت را از کشور بیرون راندیم بهصورتهای دیگری خواهند بود و این کار ابراهیمی است که بتی را به تمام ابعاد فکری و عقیدهای و ایدئولوژی. اگر این ایدئولوژی بت شد خودش مخرب است.
همانطور که گفتم شما اولین کارتان همین است ما کم و بیش در دسترس تان هستیم امیدوارم بعدها ما از شما درسها و تجربیات جدیدی بهدست بیاوریم انشاء الله تعالی خداوند تأییدتان کند.
کلیپ دوم :